پارت دوم((جادوی عشق))
پارت دوم((جادوی عشق))
ویو ات
رفتیم سر کلاس که درس گل ریاضی داشتیمممم
هیچی دیگه جونم براتون بگه معلم کلی زر زد و ما هم هیچی نفهمیدیم
معلم:بچه ها من واقعا خیلی ناراحتم این جلسه آخرین جلسه ای بود که باهمیم امیدوارم اگر دل خوری از طرف من توی دلتون هست منو ببخشید
هیچی دیگه یکم فلان فلان کرد و رفت
زنگ تفریح بود داشتیم برنامه میچیدیم مثل اسکلا بریم شهر بازی که یهو صدای آشنا به گوشم خورد
؟:آرنیاااااا
بیا کاریت ندارم
سونا:میگم این صدای چو نیست بچها؟
آرنیا:آره😭
سونا:خب الان چیکار کنیم؟
آرنیا:ات...
+خفه
آرنیا:درسته باید خودم باهاش رو به رویی کنم نباید از اون لردنبو بترسم
+اون زردنبو نه لردنبو خر
آرنیا:هرچی
هیچی دیگه من گیر کرده بودم این وسط قشنگ آرنیا داشت با استرس تمام به سمت در مدرسه میرفت سونا هم داشت بهش امید میداد منم این وسط مثل خدمتکارا پشت سرشون داشتم راه میرفتم
بعد یکمی مدت رسیدیم دم در که فهمیدیم داشتیم در واقع از آرامش قبل از طوفان لذت میبردیم
چو:آرنیا(با حالت اعصاب شخمی)
آرنیا:ب....بله؟؟؟؟
چو:اون چه کاری بود کردی؟؟؟
آرنیا:چیکار من؟
بامنی؟
جدی میفرماید؟
چو:خودت خوب میدونی چی میگم
دِ آخه بچه سه ثانیه رفتم حمام تو اَد اینجا کرمت گرفت؟
بزنم بکشمت خره گاوه نفهم؟
سونا:حالا خون سردی رو حفظ کنید.....
دیدم سر آرنیا پایینه
که بله متوجه شدم سعی داره از آخرین تلاشای خودش رو بکنه
همونطور که حدس زده بودم
وقتی سرشو بالا گرفت چشماش اشکی بود
آرنیا:داداشی جونمممممم(عوققققققق)دلت میاد ازم عصبی باشی؟؟؟؟؟؟🥺(پ.ن:چرا که نه)
چو:هوف واقعا از دست ت......
؟:مشکلی پیش اومده؟(بسیار جدییییییییی فرض کنین)
چو:ن..نه من دیگه رفع زحمت کنم
ذهن ات:
هه هه اولین بار بود میدیدم چو مث سگ ترسیده بود
سرم رو بالا آوردم ببین کیه که دیدم به به چه چه کسی نیس جز.....
درک میکنم خماری بد دردیه پارت سه رو هم امشب میزارم چون اگه نزارم از طرفه بعضیااااا(اشاره مستقیم نمیکنم)فوش میخورم
ویو ات
رفتیم سر کلاس که درس گل ریاضی داشتیمممم
هیچی دیگه جونم براتون بگه معلم کلی زر زد و ما هم هیچی نفهمیدیم
معلم:بچه ها من واقعا خیلی ناراحتم این جلسه آخرین جلسه ای بود که باهمیم امیدوارم اگر دل خوری از طرف من توی دلتون هست منو ببخشید
هیچی دیگه یکم فلان فلان کرد و رفت
زنگ تفریح بود داشتیم برنامه میچیدیم مثل اسکلا بریم شهر بازی که یهو صدای آشنا به گوشم خورد
؟:آرنیاااااا
بیا کاریت ندارم
سونا:میگم این صدای چو نیست بچها؟
آرنیا:آره😭
سونا:خب الان چیکار کنیم؟
آرنیا:ات...
+خفه
آرنیا:درسته باید خودم باهاش رو به رویی کنم نباید از اون لردنبو بترسم
+اون زردنبو نه لردنبو خر
آرنیا:هرچی
هیچی دیگه من گیر کرده بودم این وسط قشنگ آرنیا داشت با استرس تمام به سمت در مدرسه میرفت سونا هم داشت بهش امید میداد منم این وسط مثل خدمتکارا پشت سرشون داشتم راه میرفتم
بعد یکمی مدت رسیدیم دم در که فهمیدیم داشتیم در واقع از آرامش قبل از طوفان لذت میبردیم
چو:آرنیا(با حالت اعصاب شخمی)
آرنیا:ب....بله؟؟؟؟
چو:اون چه کاری بود کردی؟؟؟
آرنیا:چیکار من؟
بامنی؟
جدی میفرماید؟
چو:خودت خوب میدونی چی میگم
دِ آخه بچه سه ثانیه رفتم حمام تو اَد اینجا کرمت گرفت؟
بزنم بکشمت خره گاوه نفهم؟
سونا:حالا خون سردی رو حفظ کنید.....
دیدم سر آرنیا پایینه
که بله متوجه شدم سعی داره از آخرین تلاشای خودش رو بکنه
همونطور که حدس زده بودم
وقتی سرشو بالا گرفت چشماش اشکی بود
آرنیا:داداشی جونمممممم(عوققققققق)دلت میاد ازم عصبی باشی؟؟؟؟؟؟🥺(پ.ن:چرا که نه)
چو:هوف واقعا از دست ت......
؟:مشکلی پیش اومده؟(بسیار جدییییییییی فرض کنین)
چو:ن..نه من دیگه رفع زحمت کنم
ذهن ات:
هه هه اولین بار بود میدیدم چو مث سگ ترسیده بود
سرم رو بالا آوردم ببین کیه که دیدم به به چه چه کسی نیس جز.....
درک میکنم خماری بد دردیه پارت سه رو هم امشب میزارم چون اگه نزارم از طرفه بعضیااااا(اشاره مستقیم نمیکنم)فوش میخورم
۲.۰k
۱۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.