(تنفری که تبدیل به عشق شد) 𝒑𝒂𝒓𝒕: ۲۵
(تنفری که تبدیل به عشق شد) 𝒑𝒂𝒓𝒕: ۲۵
ا/ت : ...
اول بگو چرا ولم کردی وقتی اونقدر دوست داشتم
هوسوک : عامم
اون موقع ها که عاشقت شده بودم بابام..
بابام یه معتاد بود چیزای توی خونه رومیفروخت تا مواد بخره
مامانم سر این سرطان گرفت
مجبور شدم برای تحصیل خاهر کوچیکم و بهبودی مادرم برم آمریکا
وقتی تو اوج جونی بودم
وقتی وضعیت مالی خوبی نداشتم باید تنهایی یه عالمه باره روی دوشم رو حمل میکردم
برای خاهرم یکی از دانشگاه های آمریکا ثبت نامش کردم تا پیش همکلاسی هاش کم نداشته باش و مامانم
بردمش یه بیمارستان خوب
اما وقتی خبر مرگ پدرم از مواد کشیدن زیادش اومد براامون مادرم فقط دوماه زنده موند و... بعدش
ا/ت : من متاسفم به خاطر این
هوسوک : ...خاهرم هنوز امریکاس و یه شغل خوب داره اما من
من الان نمیتونم بهت بگم چرا این شدم
فقط یه ماه بهم فرصت بده ا/ت
ا/ت : باشه..
هوسوک : حالا بریم پیش میونگ......
*رسیدن بیمارستانی که میونگ هست
ا/ت با هوسک وارد بیمارستان میشن و اتاق میونگ و پیدا میکنند و وارد میشن
میونگ : ا/تتتتت
خوبی من ...من و ببخش ا/ت
ححح ... اون ... اون پسره بگو بره..من میترسم
ا/ت :میونگ خوبی چیشده گلم..
اون ... نترس کارمون نداره
میونگ : اما اون
ا/ت :یادته بچگیام عاشق یکی شدم که اسمش هوسوک بود
میونگ :همونی که یه خاهر کوچیک داشت و باش بازی میکردیم
ا/ت :اره
میونگ :خب؟
ا/ت :میونگ این همون هوسوکه
میونگ : چچی؟
برو بابا شوخیه باحالی نبود
ا/ت : میونگ به خدا خودشه
میونگ : ولی چرا شده این
(رو به هوسوک) چرا همچین عوضی شدی هاااا چرا شدی این
ا/ت : اون آدم خوبیه میونگ
میونگ :اره بابا اگه اون روز تو نبودی که منو همونجا می*کرد
ا/ت :میونگگگ درست صحبت کن لدفن
میونگ : (رو به هوسوک) دوسش داری
هوسوک : اره خیلی زیاد
میونگ : من نمیزارم تو باهاش باشی
هوسوک : من ..
*جیمین با یه دسته گل میاد تو
ولی اصلن حواسش به ا/ت نیست
جیمین : میونگگ عشقمم خوبی
*ا/ت از تعجب داره شاخ درمیاره
ا/ت : چیییی عشقممم جیمین شییییی
جیمین : اوو ا/ت تویی کجا بودی تو دختر
نگرانت شدم
ا/ت : بسه بابا انقدر دورغ نگو
میونگ : یاااا ا/ت شی با شوهر من درست صحبت کنا
ا/ت : (تعجب) که شوهرت...
شوهرت دختره ی خیره من نبودم خوش بودی
یا جیمینااااا کارای چیز هم
هم کردین
هوسوک :میخنده...
جیمین : عاااا...نههههه خب فقط
میونگ :عاممم هیچی جیمین دو دقیقه خفه..
یاا ا/ت گفته باشما تو حق نداری با هوسوک باشی
ا/ت : بشین بابا بچه پرو من با هوسوک هستم زیادم فصولی کنی حق نداری باداداش من باشی
جیمین : ا/تتتت این کیه
دوست پسر داری اگه به مامان نگفتم
ا/ت : توفقط بگو تا جرت بدم
*هوسوک تمام مدت نشسته داره نگاه میکنه و اروم اروم میخنده.
خدایی خیلی نوشتم تا شرطا رو نرسونید دیگه پارت نمیزارم
لایک : ۳۰
کامنت : ۴۵
ا/ت : ...
اول بگو چرا ولم کردی وقتی اونقدر دوست داشتم
هوسوک : عامم
اون موقع ها که عاشقت شده بودم بابام..
بابام یه معتاد بود چیزای توی خونه رومیفروخت تا مواد بخره
مامانم سر این سرطان گرفت
مجبور شدم برای تحصیل خاهر کوچیکم و بهبودی مادرم برم آمریکا
وقتی تو اوج جونی بودم
وقتی وضعیت مالی خوبی نداشتم باید تنهایی یه عالمه باره روی دوشم رو حمل میکردم
برای خاهرم یکی از دانشگاه های آمریکا ثبت نامش کردم تا پیش همکلاسی هاش کم نداشته باش و مامانم
بردمش یه بیمارستان خوب
اما وقتی خبر مرگ پدرم از مواد کشیدن زیادش اومد براامون مادرم فقط دوماه زنده موند و... بعدش
ا/ت : من متاسفم به خاطر این
هوسوک : ...خاهرم هنوز امریکاس و یه شغل خوب داره اما من
من الان نمیتونم بهت بگم چرا این شدم
فقط یه ماه بهم فرصت بده ا/ت
ا/ت : باشه..
هوسوک : حالا بریم پیش میونگ......
*رسیدن بیمارستانی که میونگ هست
ا/ت با هوسک وارد بیمارستان میشن و اتاق میونگ و پیدا میکنند و وارد میشن
میونگ : ا/تتتتت
خوبی من ...من و ببخش ا/ت
ححح ... اون ... اون پسره بگو بره..من میترسم
ا/ت :میونگ خوبی چیشده گلم..
اون ... نترس کارمون نداره
میونگ : اما اون
ا/ت :یادته بچگیام عاشق یکی شدم که اسمش هوسوک بود
میونگ :همونی که یه خاهر کوچیک داشت و باش بازی میکردیم
ا/ت :اره
میونگ :خب؟
ا/ت :میونگ این همون هوسوکه
میونگ : چچی؟
برو بابا شوخیه باحالی نبود
ا/ت : میونگ به خدا خودشه
میونگ : ولی چرا شده این
(رو به هوسوک) چرا همچین عوضی شدی هاااا چرا شدی این
ا/ت : اون آدم خوبیه میونگ
میونگ :اره بابا اگه اون روز تو نبودی که منو همونجا می*کرد
ا/ت :میونگگگ درست صحبت کن لدفن
میونگ : (رو به هوسوک) دوسش داری
هوسوک : اره خیلی زیاد
میونگ : من نمیزارم تو باهاش باشی
هوسوک : من ..
*جیمین با یه دسته گل میاد تو
ولی اصلن حواسش به ا/ت نیست
جیمین : میونگگ عشقمم خوبی
*ا/ت از تعجب داره شاخ درمیاره
ا/ت : چیییی عشقممم جیمین شییییی
جیمین : اوو ا/ت تویی کجا بودی تو دختر
نگرانت شدم
ا/ت : بسه بابا انقدر دورغ نگو
میونگ : یاااا ا/ت شی با شوهر من درست صحبت کنا
ا/ت : (تعجب) که شوهرت...
شوهرت دختره ی خیره من نبودم خوش بودی
یا جیمینااااا کارای چیز هم
هم کردین
هوسوک :میخنده...
جیمین : عاااا...نههههه خب فقط
میونگ :عاممم هیچی جیمین دو دقیقه خفه..
یاا ا/ت گفته باشما تو حق نداری با هوسوک باشی
ا/ت : بشین بابا بچه پرو من با هوسوک هستم زیادم فصولی کنی حق نداری باداداش من باشی
جیمین : ا/تتتت این کیه
دوست پسر داری اگه به مامان نگفتم
ا/ت : توفقط بگو تا جرت بدم
*هوسوک تمام مدت نشسته داره نگاه میکنه و اروم اروم میخنده.
خدایی خیلی نوشتم تا شرطا رو نرسونید دیگه پارت نمیزارم
لایک : ۳۰
کامنت : ۴۵
۲۷.۲k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.