پارت ۱۷
پارت ۱۷
ویو ات
توی هواپیما بودیم بعد سه ساعت رسیدیم کره چشمام اشکیه اشکی بود انقدر گریه کرده بودم شبیه لبو شده بودم از فرودگاه اومدیم بیرون سوار ماشین شدیم رسیدیم عمارت منو بردن توی اتاقم درو قفل کردن یه جا نشستم که اون مردک اومد داخل
دونگ مین: وایی دختر قشنگم دلم برات تنگ شده بود
ات: دستتو بکش نزدیک نشو (با داد)
ساره: دخترم اینجا چه خبره؟
ات: چیه نگرانی ممکن بود از بابا انتظار داشته باشم اما از تو نداشتم پارک ساره
ساره: دخترم آروم باش
ات: تو مادرم بودی رفیقم بودی هم دمم بودی اما معلومه اشتباه میکردم شما دوتا دست به یکی کردین منو از ته جدا کنید ارههه
دونگ مین: مافیا بودن اونو پذیرفتی اما منو نه؟(داد)
ات: اون حداقلش دوسال بهم دروغ گفت اما تو ...تو ۲۳ سال دقیقا ۲۳ سال منو با دروغ بزرگ کردی تازه رفتی برادر دوقلو ته رو کشتییی؟
دونگ مین : میخواست با من در نیوفتن
ات: اون وقت زورت به یه بچه دوماهه رسیدهههه واقعا که
دونگ مین: خوبه مغزتو قشنگ پر کرده همه چی هم گفته خوبه
ات: پرو تو آخه چقدر پرویی
دونگ مین: انقدر حرف نزن و اینکه امروز با ساره و چندتا بادیگارد میری خرید برای دوروز دیگه
ات: مگه چه خبره ؟
دونگ مین: پسر عموت میاد خواستگاریت
ات: چی تو چی داری میگی اون مثل برادر منه اونم منو خواهر خودش میدونه غیر ممکنه
دونگ مین: حرف نباشه
ویو ته
بعد سه ساعت بالاخره رسیدم رفتم شرکت توی دفتر هوسوک
هوسوک: داداش خوبی؟ مردم از نگرانی چیشده؟
ته: هیونگ با ات اشتی کرده بودم صبح بیدار شدیم دیدم دونگ مین آدم فرستاده تا اتو ببرن مقاومت کردم اما بردنش بعدش فهمیدم با لینو قراره ازدواج کنه الانم میاد باهم راجبش حرف بزنیم
هوسوک: پشمی برام نموند به خدا چی بگم اوکی نگران نباشه حلش میکنیم
ته: امیدوارم
تق تق
هوسوک : بیا داخل
منشی هوسوک: آقای جانگ مهمون دارین
هوسوک:....
بچه ها حمایتا کمههههخ حمایت کنید دیگهههه اینم دوپارت دیروز
ویو ات
توی هواپیما بودیم بعد سه ساعت رسیدیم کره چشمام اشکیه اشکی بود انقدر گریه کرده بودم شبیه لبو شده بودم از فرودگاه اومدیم بیرون سوار ماشین شدیم رسیدیم عمارت منو بردن توی اتاقم درو قفل کردن یه جا نشستم که اون مردک اومد داخل
دونگ مین: وایی دختر قشنگم دلم برات تنگ شده بود
ات: دستتو بکش نزدیک نشو (با داد)
ساره: دخترم اینجا چه خبره؟
ات: چیه نگرانی ممکن بود از بابا انتظار داشته باشم اما از تو نداشتم پارک ساره
ساره: دخترم آروم باش
ات: تو مادرم بودی رفیقم بودی هم دمم بودی اما معلومه اشتباه میکردم شما دوتا دست به یکی کردین منو از ته جدا کنید ارههه
دونگ مین: مافیا بودن اونو پذیرفتی اما منو نه؟(داد)
ات: اون حداقلش دوسال بهم دروغ گفت اما تو ...تو ۲۳ سال دقیقا ۲۳ سال منو با دروغ بزرگ کردی تازه رفتی برادر دوقلو ته رو کشتییی؟
دونگ مین : میخواست با من در نیوفتن
ات: اون وقت زورت به یه بچه دوماهه رسیدهههه واقعا که
دونگ مین: خوبه مغزتو قشنگ پر کرده همه چی هم گفته خوبه
ات: پرو تو آخه چقدر پرویی
دونگ مین: انقدر حرف نزن و اینکه امروز با ساره و چندتا بادیگارد میری خرید برای دوروز دیگه
ات: مگه چه خبره ؟
دونگ مین: پسر عموت میاد خواستگاریت
ات: چی تو چی داری میگی اون مثل برادر منه اونم منو خواهر خودش میدونه غیر ممکنه
دونگ مین: حرف نباشه
ویو ته
بعد سه ساعت بالاخره رسیدم رفتم شرکت توی دفتر هوسوک
هوسوک: داداش خوبی؟ مردم از نگرانی چیشده؟
ته: هیونگ با ات اشتی کرده بودم صبح بیدار شدیم دیدم دونگ مین آدم فرستاده تا اتو ببرن مقاومت کردم اما بردنش بعدش فهمیدم با لینو قراره ازدواج کنه الانم میاد باهم راجبش حرف بزنیم
هوسوک: پشمی برام نموند به خدا چی بگم اوکی نگران نباشه حلش میکنیم
ته: امیدوارم
تق تق
هوسوک : بیا داخل
منشی هوسوک: آقای جانگ مهمون دارین
هوسوک:....
بچه ها حمایتا کمههههخ حمایت کنید دیگهههه اینم دوپارت دیروز
۶.۳k
۰۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.