★MR. JK
Part ³
ویو جونگکوک
اه..
خواستم به بادیگارد ها خبر بدم که آماده باشن
ولی پلک هام سنگین شده بود و همه جا رو تار میدیدم
نمیخواستم باور کنم که اون اول شروع کرده..
««پرش زمانی»»
چشمام رو باز کردم
درد داشتم..
دست و پا هایم توسط طنابی محاصره شده بودند
هنوزم هوشیاریِ کامل نداشتم و این همه چیز رو بدتر میکرد..
+به به مستر جئون چشم هاتون رو به این مکان نمایان کردید!!(پوزخند)
-خفه شو احمق فکر کردی الکی به اون کافه ی لعنتی اومدم؟؟
+از احمق بودنِ تو انتظاری نمیره
-منتظر باش تا خونِ کثیفت رو بنوشم احمق(پوزخند)
+معمولا اونی که زودتر شروع میکنه عاقل تر نیست؟؟
پس منتظر باش تا مرگت تو یه وانِ لجن رخ بده(پوزخند)
-(به سمتش حمله کردم و چاقو رو نزدیک به گلوش کردم)
قانونِ اول؛
وقتی کسی رو میدزدی اول خلع سلاحش کن احمق(داد)
ویو دایون
یهو به سمتم حمله کرد (توجه داشته باشید به زمین افتادن،و جونگکوک رو دایون بود)
یه لحظه قلبم اومد تو دهنم و ترسیدم
آه لعنتی..اون چاقو داشت
اومم...
من همیشه یه اسلحه همراهم دارم..حتی شده تو احمقانه ترین مکان ها
تفنگم رو از زیرِ کتم که روی شونه هام قرار گرفته و لباسی سیاه و مجلسی به تن داشتم؛کشیدم بیرون
به سمت زمین خابوندمش و اومدم روش(جاشون تغییر کرد)
و دستش که چاقو را محکم نگه داشته به زمین فشارش دادم..
و تفنگ را دقیقا رو به روی پیشانی اش قرار دادم.
+قانونِ دوم
وقتی میخوای دشمنت رو بدزدی
از فرصت استفاده کن نه از استعدادِ بازیگریِ بدرد نخورت مستر جئون!!
-..
حقیقتا زبونم بند اومده بود
اون..نمیدونم
خیلی جذاب بود
زیباییِ چشماش..
صدایِ دارکش..
چهرش..
همه ی اینا به طرز عجیبی
برام دلنشین بودن..
این احساس رو تجربه نکرده بودم..پس جلوشو نگرفتم؛!
ضربان قلبم تند تند به قفسه ی سینه ام ضربه میزد
به چشماش خیره شدم..
نمیتونستم تحمل کنم
نفسام نامنظم بودن
چشمام رو بستم و...
_____
هوووووووو دلم براش تنگ شده بود
پارت جدیددد🙆🏻♀️👍🏻
حمایت؟؟ نظرتون؟؟
لطفا بهم بگین^^
ویو جونگکوک
اه..
خواستم به بادیگارد ها خبر بدم که آماده باشن
ولی پلک هام سنگین شده بود و همه جا رو تار میدیدم
نمیخواستم باور کنم که اون اول شروع کرده..
««پرش زمانی»»
چشمام رو باز کردم
درد داشتم..
دست و پا هایم توسط طنابی محاصره شده بودند
هنوزم هوشیاریِ کامل نداشتم و این همه چیز رو بدتر میکرد..
+به به مستر جئون چشم هاتون رو به این مکان نمایان کردید!!(پوزخند)
-خفه شو احمق فکر کردی الکی به اون کافه ی لعنتی اومدم؟؟
+از احمق بودنِ تو انتظاری نمیره
-منتظر باش تا خونِ کثیفت رو بنوشم احمق(پوزخند)
+معمولا اونی که زودتر شروع میکنه عاقل تر نیست؟؟
پس منتظر باش تا مرگت تو یه وانِ لجن رخ بده(پوزخند)
-(به سمتش حمله کردم و چاقو رو نزدیک به گلوش کردم)
قانونِ اول؛
وقتی کسی رو میدزدی اول خلع سلاحش کن احمق(داد)
ویو دایون
یهو به سمتم حمله کرد (توجه داشته باشید به زمین افتادن،و جونگکوک رو دایون بود)
یه لحظه قلبم اومد تو دهنم و ترسیدم
آه لعنتی..اون چاقو داشت
اومم...
من همیشه یه اسلحه همراهم دارم..حتی شده تو احمقانه ترین مکان ها
تفنگم رو از زیرِ کتم که روی شونه هام قرار گرفته و لباسی سیاه و مجلسی به تن داشتم؛کشیدم بیرون
به سمت زمین خابوندمش و اومدم روش(جاشون تغییر کرد)
و دستش که چاقو را محکم نگه داشته به زمین فشارش دادم..
و تفنگ را دقیقا رو به روی پیشانی اش قرار دادم.
+قانونِ دوم
وقتی میخوای دشمنت رو بدزدی
از فرصت استفاده کن نه از استعدادِ بازیگریِ بدرد نخورت مستر جئون!!
-..
حقیقتا زبونم بند اومده بود
اون..نمیدونم
خیلی جذاب بود
زیباییِ چشماش..
صدایِ دارکش..
چهرش..
همه ی اینا به طرز عجیبی
برام دلنشین بودن..
این احساس رو تجربه نکرده بودم..پس جلوشو نگرفتم؛!
ضربان قلبم تند تند به قفسه ی سینه ام ضربه میزد
به چشماش خیره شدم..
نمیتونستم تحمل کنم
نفسام نامنظم بودن
چشمام رو بستم و...
_____
هوووووووو دلم براش تنگ شده بود
پارت جدیددد🙆🏻♀️👍🏻
حمایت؟؟ نظرتون؟؟
لطفا بهم بگین^^
۸.۷k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.