کسی که زندگیم رو از این رو به اون رو کرد
کسی که زندگیم رو از این رو به اون رو کرد
Part4
جونگ هون ویو
داشتیم وارد قصر میشدیم.
اون خیلی کیوت یجا نشسته بود چطور میتونست انقد کیوت باشه؟
نمیتونستم با دهن و دست بسته ببینمش. باید برای عروسکم یه لباس خوشگل می پوشوندم. یه لباسی که عاشقش بشه.
ا/ت ویو
رسیدیم به یه قصر
اون قصر خیلی با شکوه و قشنگ بود.
شنیدم اون مرد داره یه چیزایی زیر لب میگه... واقعا که خیلی عجیب بود.
از ماشین پیادم کرد و دستمو گرفت
منو برد به سمت قصر....
جونگ هون:خب عروسک کوچولو حالا نوبت باز کردن دست و دهنته
چییی؟ عروسک کوچولو؟؟ ینی الان من عروسک اینم؟ واقعا که
دست و دهنمو باز کرد
و بعدش خیلی سریع لپمو بوسید
تعجب کردم و نگاش کردم
جونگ هون: چیه خب؟ خیلی دوست دارم
من خشکم زده بود.... ی.. یعنی... اون از من خوشش میاد؟؟
ولی....ن..... نه... نمیتونم با اون باشم که....
جونگ هون:بیا عروسک، بیا تا ببرمت تو اتاقم...
دستمو گرفت و برد توی اتاقش....
Part4
جونگ هون ویو
داشتیم وارد قصر میشدیم.
اون خیلی کیوت یجا نشسته بود چطور میتونست انقد کیوت باشه؟
نمیتونستم با دهن و دست بسته ببینمش. باید برای عروسکم یه لباس خوشگل می پوشوندم. یه لباسی که عاشقش بشه.
ا/ت ویو
رسیدیم به یه قصر
اون قصر خیلی با شکوه و قشنگ بود.
شنیدم اون مرد داره یه چیزایی زیر لب میگه... واقعا که خیلی عجیب بود.
از ماشین پیادم کرد و دستمو گرفت
منو برد به سمت قصر....
جونگ هون:خب عروسک کوچولو حالا نوبت باز کردن دست و دهنته
چییی؟ عروسک کوچولو؟؟ ینی الان من عروسک اینم؟ واقعا که
دست و دهنمو باز کرد
و بعدش خیلی سریع لپمو بوسید
تعجب کردم و نگاش کردم
جونگ هون: چیه خب؟ خیلی دوست دارم
من خشکم زده بود.... ی.. یعنی... اون از من خوشش میاد؟؟
ولی....ن..... نه... نمیتونم با اون باشم که....
جونگ هون:بیا عروسک، بیا تا ببرمت تو اتاقم...
دستمو گرفت و برد توی اتاقش....
۱۳.۲k
۳۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.