رئیس مافیا
رئیس مافیا
(پارت اخر)P20
-بیا بریم بیرون من به اینا یه چیزی بگم
-همه گوش کنن
-از این به بعد به خانم لیلیت بی احترامی کنید من میدونم و شماها....هرچی خانم لیلیت بگن باید گوش کنید انگار که من دارم به شما کاری رو میگم...اگر بشنوم بی احترامی کردید...خودتون میدونید که چه اتفاقی میوفته...
-بریم...
+کجا داریم میریم
-خونه قبلیمون
+اونجا برای چی
-الان که همه چی یادم افتاده میخوام اون خونه رو دوباره ببینم
.....
-خب رسیدیم...پیاده شو
+مطمئنی؟
-آره
-این رد..
+آره...رد خون توعه....هنوز مونده
-بعد اون اتفاق چند بار اومدی اینجا
+دوبار...یه بار که برا یوجین میخواستم ماجرارو تعریف کنم یه بار هم وقتی بهم گفتن که تو خونه رو گرفتی
-حتما دوران سختی رو گذروندی...معذرت میخوام
+تو چرا معذرت میخوای تقصیر تو نبود که..همین که الان پیشمی و حافظت برگشته برام کافیه
+میخوای اون یکی خونمونم ببینیم
-قبل رفتن وایستا باید یه چیزیو بهت بدم
+چیو
-بیا بریم اتاق مخفیم....
-کجا گذاشته بودمش.. آهان ایناهاش
+چیه اون؟
-اهان این یادته یه روز رفتیم یه پاساژی تو یه ست گردنبند و دستبند و گوشواره دیدی
+آهان آره یادمه... چون بیخودی گرون بود گفتم بریم
-این همونه
+وای باورم نمیشه تو واقعا رفتی خریدیش اون موقع
-آره...حالا میتونیم بریم
....
-وای باغچمون..هنوزم گلاش خوشگلن البته تو خوشگل تری
+یااا(با خنده)
-همیشه آرزو داشتی بعد ازدواجمون بیایم اینجا ولی ۶ سال و نیم این آرزوت برآورده نشده...دلم میخواد آرزوتو برآورده کنم
(زانو زد)خانم لیلیت افتخار میدید با بنده حقیر کوان ازدواج کنید
+چی.....معلومه که نه
-چرا اونوقت
+چون من میخوام با جئون جونگکوک ازدواج کنم نه کوان سرد و خشن
-خب افتخار میدید با جئون جونگکوک ازدواج کنید؟
+بلهههه....(با خنده و گریه)
-دستتو بده
+چقدر قشنگه
-اندازه تو قشنگ نیست
(پرش زمانی یک ماه بعد)
-هوانگ ببین موهام خوبه؟لباسم چی درسته چروک نشده؟
∆نه هیچی نشده قربان...ولی قربان شما از خانوما هم بیشتر استرس دارید
-خب معلومه روز عروسیمه اصلا من چرا باید دلیل کارامو به تو توضیح بدم ..حیف که بهترین روز زندگیمه وگرنه به حسابت میرسیدم
©خانوم جئون ا.ت دارن میان
-اومدم اومدم
+سلامم
+چی شده چرا خشکت زد
-خیلی خوشگل شدی ا.ت باورم نمیشه تو داری زنم میشی
+(با خنده) مرسی...ببینم تو داری گریه میکنی؟
-نه...تو چشمم چیزی رفته...
+باشه تو راست میگی...بریم پیش مهمونا و عاقد
-بریم
=خانم جئون ا.ت آیا مایلید با آقای جئون جونگ کوک ازدواج کنید؟
+بله
=پس مبارکههه
(جونگ کوک و ا.ت با لبخند به همدیگه نگاه کردند و درآخر همدیگر را بوسیدند)
End
(پارت اخر)P20
-بیا بریم بیرون من به اینا یه چیزی بگم
-همه گوش کنن
-از این به بعد به خانم لیلیت بی احترامی کنید من میدونم و شماها....هرچی خانم لیلیت بگن باید گوش کنید انگار که من دارم به شما کاری رو میگم...اگر بشنوم بی احترامی کردید...خودتون میدونید که چه اتفاقی میوفته...
-بریم...
+کجا داریم میریم
-خونه قبلیمون
+اونجا برای چی
-الان که همه چی یادم افتاده میخوام اون خونه رو دوباره ببینم
.....
-خب رسیدیم...پیاده شو
+مطمئنی؟
-آره
-این رد..
+آره...رد خون توعه....هنوز مونده
-بعد اون اتفاق چند بار اومدی اینجا
+دوبار...یه بار که برا یوجین میخواستم ماجرارو تعریف کنم یه بار هم وقتی بهم گفتن که تو خونه رو گرفتی
-حتما دوران سختی رو گذروندی...معذرت میخوام
+تو چرا معذرت میخوای تقصیر تو نبود که..همین که الان پیشمی و حافظت برگشته برام کافیه
+میخوای اون یکی خونمونم ببینیم
-قبل رفتن وایستا باید یه چیزیو بهت بدم
+چیو
-بیا بریم اتاق مخفیم....
-کجا گذاشته بودمش.. آهان ایناهاش
+چیه اون؟
-اهان این یادته یه روز رفتیم یه پاساژی تو یه ست گردنبند و دستبند و گوشواره دیدی
+آهان آره یادمه... چون بیخودی گرون بود گفتم بریم
-این همونه
+وای باورم نمیشه تو واقعا رفتی خریدیش اون موقع
-آره...حالا میتونیم بریم
....
-وای باغچمون..هنوزم گلاش خوشگلن البته تو خوشگل تری
+یااا(با خنده)
-همیشه آرزو داشتی بعد ازدواجمون بیایم اینجا ولی ۶ سال و نیم این آرزوت برآورده نشده...دلم میخواد آرزوتو برآورده کنم
(زانو زد)خانم لیلیت افتخار میدید با بنده حقیر کوان ازدواج کنید
+چی.....معلومه که نه
-چرا اونوقت
+چون من میخوام با جئون جونگکوک ازدواج کنم نه کوان سرد و خشن
-خب افتخار میدید با جئون جونگکوک ازدواج کنید؟
+بلهههه....(با خنده و گریه)
-دستتو بده
+چقدر قشنگه
-اندازه تو قشنگ نیست
(پرش زمانی یک ماه بعد)
-هوانگ ببین موهام خوبه؟لباسم چی درسته چروک نشده؟
∆نه هیچی نشده قربان...ولی قربان شما از خانوما هم بیشتر استرس دارید
-خب معلومه روز عروسیمه اصلا من چرا باید دلیل کارامو به تو توضیح بدم ..حیف که بهترین روز زندگیمه وگرنه به حسابت میرسیدم
©خانوم جئون ا.ت دارن میان
-اومدم اومدم
+سلامم
+چی شده چرا خشکت زد
-خیلی خوشگل شدی ا.ت باورم نمیشه تو داری زنم میشی
+(با خنده) مرسی...ببینم تو داری گریه میکنی؟
-نه...تو چشمم چیزی رفته...
+باشه تو راست میگی...بریم پیش مهمونا و عاقد
-بریم
=خانم جئون ا.ت آیا مایلید با آقای جئون جونگ کوک ازدواج کنید؟
+بله
=پس مبارکههه
(جونگ کوک و ا.ت با لبخند به همدیگه نگاه کردند و درآخر همدیگر را بوسیدند)
End
۱۰.۶k
۰۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.