تکپارتی (شات سوم)=(شات اخر)
خیانت او....
ویو تهیونگ
دیدم در باز شد و جین از در اومد بیرون (هیی فکر کردین ات اومده 🤣)
جین: تهیونگ تو اینجا چیکار میکنی
تهیونگ: از خونه موندن خسته شدم اومدم ببینمت
جین: یچی بهت میگم شک نشو فقط
تهیونگ: چی ؟!
جین: ات داخل اتاقه کاره منه
تهیونگ: چی تو چی گفتی
جین: برو ببینش
وایی اون چیگفت ات داخل اون اتاقس
ویو ادمین
تهیونگ سریع رفت طرف در و درو باز کرد
تهیونگ: ات....
ویو ات
توی اتاق منتظر اقای کیم بثدم کیهو یکی صدام کرد وقتی برگشتم دیدم تهیونگه چقدر عوض شده و تغییر کرده..
ات: تهیونگ تو اینجا چیکار میکنی (از جاش بلند میشه و با لکنت میگه)
تهیونگ: ات من معذرت میخوام من اشتباهی کزدم من عاشقتم لطفا برگرد
سوهو: مامانی این اقا کیه؟
تهیونگ: ات تو.... تو ازدواج کردی (بغض)
ات: نه من مثل تو نیستم...
تهیونگ: یعنی این پسر منه
سوهو: بابایی
تهیونگ: پسرمم
تهیونگ میخواست سوهو رو بغل کنه ولی ات دست سوهو رو کشید عقب و برد پشت خودش
ات: نیمخوام به پسرم دست بزنی
تهیونگ: ات چرا اینجوری میکنی
ات: لعنتی تو یادتهه من چجوری عاشقت بودم ولی تو ولم کردی(بلند)
تهیونگ : ات تو زندگیم معذرت میخوام بیا از اول شروع کنیم ـ
ات: تهیونگ فقط یه فرست دیگه بهت میدم و این اخرین فرسته
تهیونگ سریع رفت ات و سوهو رو بغل کرد و گفت: نا امیدتون نمیکنم عزیزای دلم
(پرش به3 سال بعد)
ویو تهیونگ )
منو ات دوباره به زندگی کنار هم ادامه دادیم و الان صاحب یه دختر خوشگل به اسم سوهی هستیم رابطه سوهو با خواهرش سوهی خیلی خوبه و ما یه خانواده خوشبختیم.....
🤍⭐🤍⭐🤍⭐🤍⭐🤍⭐
امیدوارم خوشتون اومده باشع
🤍⭐🤍⭐🤍⭐🤍⭐🤍⭐
ویو تهیونگ
دیدم در باز شد و جین از در اومد بیرون (هیی فکر کردین ات اومده 🤣)
جین: تهیونگ تو اینجا چیکار میکنی
تهیونگ: از خونه موندن خسته شدم اومدم ببینمت
جین: یچی بهت میگم شک نشو فقط
تهیونگ: چی ؟!
جین: ات داخل اتاقه کاره منه
تهیونگ: چی تو چی گفتی
جین: برو ببینش
وایی اون چیگفت ات داخل اون اتاقس
ویو ادمین
تهیونگ سریع رفت طرف در و درو باز کرد
تهیونگ: ات....
ویو ات
توی اتاق منتظر اقای کیم بثدم کیهو یکی صدام کرد وقتی برگشتم دیدم تهیونگه چقدر عوض شده و تغییر کرده..
ات: تهیونگ تو اینجا چیکار میکنی (از جاش بلند میشه و با لکنت میگه)
تهیونگ: ات من معذرت میخوام من اشتباهی کزدم من عاشقتم لطفا برگرد
سوهو: مامانی این اقا کیه؟
تهیونگ: ات تو.... تو ازدواج کردی (بغض)
ات: نه من مثل تو نیستم...
تهیونگ: یعنی این پسر منه
سوهو: بابایی
تهیونگ: پسرمم
تهیونگ میخواست سوهو رو بغل کنه ولی ات دست سوهو رو کشید عقب و برد پشت خودش
ات: نیمخوام به پسرم دست بزنی
تهیونگ: ات چرا اینجوری میکنی
ات: لعنتی تو یادتهه من چجوری عاشقت بودم ولی تو ولم کردی(بلند)
تهیونگ : ات تو زندگیم معذرت میخوام بیا از اول شروع کنیم ـ
ات: تهیونگ فقط یه فرست دیگه بهت میدم و این اخرین فرسته
تهیونگ سریع رفت ات و سوهو رو بغل کرد و گفت: نا امیدتون نمیکنم عزیزای دلم
(پرش به3 سال بعد)
ویو تهیونگ )
منو ات دوباره به زندگی کنار هم ادامه دادیم و الان صاحب یه دختر خوشگل به اسم سوهی هستیم رابطه سوهو با خواهرش سوهی خیلی خوبه و ما یه خانواده خوشبختیم.....
🤍⭐🤍⭐🤍⭐🤍⭐🤍⭐
امیدوارم خوشتون اومده باشع
🤍⭐🤍⭐🤍⭐🤍⭐🤍⭐
۱۱.۹k
۲۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.