خوناشام من 🍷🖤
خوناشام من 🍷🖤
پارت شیشم
ات: کاش یونا و پدر مادرم میتونستن اینجا باشن
پدر کوک: اماده ای دخترم
ات: بله
پدر کوک: شرمنده مجبورت کردم
ات: ام خب راستش منم از جونکوک خوشم اومده
پدر کوک: واقعنننننننننننننننننننننننن
ات: بلهه😅
پدرکوک: حالا بیا وسط قرش بده🕺🏻
ات: 🤣
جونکوک: پدر جان سنی ازتون گذشته چه خبر شوده
پدرکوک: ات عاشقت شوده
ات: پدرررررررررررررر نگوووووو
پدرکوک: عه گفتم خب من کار دارم ال فرار
ات: وای ( لپاش قرمز شوده)
جونکوک: مثل گوجه شودی راستی منم دوست دارم
ات: 😳 جدی اخه تو که از آدما متنفری
جونکوک: نمیدونم چرا به تو حس خوبی دارم
ات: 😃❤ای جانممم
جونکوک:عروس خانم بریم
ات: بلههههههههههههه
جونکوک: خوناشام شب دعوت کردیم چقد امشب حرص بخوره 💔😅
ات: کاش نبود یه خورده میترسم
جونکوک: از هیچی نترس من کنارم جوجه
ات: اولش من جوجه نیستم
جونکوک: قبول کن جوجه ای ببین چقد پیش من کوچولویی
ات: ایش دوباره شروع کرد😒
جونکوک: 😂😁
خوناشام شب: میبینم که عروس دار شودین اونم انسان مبارکه
پدرکوک: بله مرسی (سرد و جدی)
آدمین: تا اومد یه خورده نزدیک ات بشه جونکوک و پدر کوک جلوشو گرفتن
پدرکوک: بهتره برین ببشینن اطمینان خسته اید چیزی خواستین بگین بیارن (سرد)
خوناشام شب: باشه( لعنت به این زندگی اون دختر کثیف دیگه از کجا پیداش شود، آورم گفت)
شب عروسی
پدرکوک: برید دیگه من فردا ازتون نوه میخوامم
جونکوک: واتتت😩
ات: خیلی زوده
پدرکوک: 😑🔪 برد اصلن به من چه
جونکوک: ناراحت شود امشب من دیگه رو مبل نمیخوابم اخیش
ات: اوهم
جونکوک: میگما چیز 😈
ات: برو بابا خجالت بگش
جونکوک: من تو دیگه زن شوهریم
ات: هیچ ربطی نداره اگه بخوای بهم دست بزنی فرار میکنم
جونکوک: هه فکر کردی به این راحتی😏 بیا حالا بریم
ات: نهههههههههههههههههه
جونکوک: بغلش میکنه میره
خب بقیش به ذهن منحرف خودتون میسپارم 😂❤
اسلاید دوم لباس جونکوک ✨
اسلاید سوم لباس ات 💕
پارت شیشم
ات: کاش یونا و پدر مادرم میتونستن اینجا باشن
پدر کوک: اماده ای دخترم
ات: بله
پدر کوک: شرمنده مجبورت کردم
ات: ام خب راستش منم از جونکوک خوشم اومده
پدر کوک: واقعنننننننننننننننننننننننن
ات: بلهه😅
پدرکوک: حالا بیا وسط قرش بده🕺🏻
ات: 🤣
جونکوک: پدر جان سنی ازتون گذشته چه خبر شوده
پدرکوک: ات عاشقت شوده
ات: پدرررررررررررررر نگوووووو
پدرکوک: عه گفتم خب من کار دارم ال فرار
ات: وای ( لپاش قرمز شوده)
جونکوک: مثل گوجه شودی راستی منم دوست دارم
ات: 😳 جدی اخه تو که از آدما متنفری
جونکوک: نمیدونم چرا به تو حس خوبی دارم
ات: 😃❤ای جانممم
جونکوک:عروس خانم بریم
ات: بلههههههههههههه
جونکوک: خوناشام شب دعوت کردیم چقد امشب حرص بخوره 💔😅
ات: کاش نبود یه خورده میترسم
جونکوک: از هیچی نترس من کنارم جوجه
ات: اولش من جوجه نیستم
جونکوک: قبول کن جوجه ای ببین چقد پیش من کوچولویی
ات: ایش دوباره شروع کرد😒
جونکوک: 😂😁
خوناشام شب: میبینم که عروس دار شودین اونم انسان مبارکه
پدرکوک: بله مرسی (سرد و جدی)
آدمین: تا اومد یه خورده نزدیک ات بشه جونکوک و پدر کوک جلوشو گرفتن
پدرکوک: بهتره برین ببشینن اطمینان خسته اید چیزی خواستین بگین بیارن (سرد)
خوناشام شب: باشه( لعنت به این زندگی اون دختر کثیف دیگه از کجا پیداش شود، آورم گفت)
شب عروسی
پدرکوک: برید دیگه من فردا ازتون نوه میخوامم
جونکوک: واتتت😩
ات: خیلی زوده
پدرکوک: 😑🔪 برد اصلن به من چه
جونکوک: ناراحت شود امشب من دیگه رو مبل نمیخوابم اخیش
ات: اوهم
جونکوک: میگما چیز 😈
ات: برو بابا خجالت بگش
جونکوک: من تو دیگه زن شوهریم
ات: هیچ ربطی نداره اگه بخوای بهم دست بزنی فرار میکنم
جونکوک: هه فکر کردی به این راحتی😏 بیا حالا بریم
ات: نهههههههههههههههههه
جونکوک: بغلش میکنه میره
خب بقیش به ذهن منحرف خودتون میسپارم 😂❤
اسلاید دوم لباس جونکوک ✨
اسلاید سوم لباس ات 💕
۱۴۰
۱۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.