part13
#part13
رویا...رسیدیم به یه خونه خیلی بزرگو شیک خونه که ن عمارت بود انگارخیلی قشنگ بود دهنامون وامونده بود که کوکی گف:خب بچهها رسیدیم بریزین پایین رستا:مگ گوسفندیم جیمین اروم خندیدو گف:شمابه دل نگیراین یه چیزی گف ویکی زد پس گردن کوکیوگف:باخانمها درست صحبت کن بیتربیت کوکی:یاااجیمین شیی جیمین:کوفت پیاده شوهممون پیاده شدیمو پشت سرشون وارد خونه شدیم که جیمینو کوک باشمارش۱.۲.۳باهم گفتن:ماامدیییییم خوش امدیییییم همشون روی کاناپه وسط حال نشسته بودنو تو حال خوشون بودن پشتشونم به ما بود یهو بدبختاترسیدنو یه متر پریدن هواجین که داشت ابمیوه میخوردیهو که ترسید لیوان از دستش دررفتوهمش ریخت روسر شوگا که کنارش بودهمه پوکیدن از خنده ولی شوگا پوکروایساد فقط بهش نگاه میکردجین:اامین یونگی چقد وقتی خیس میشی جذاب تر میشی یاع یاع ببین ت که میدونی عمدی نبود مگ ن یه نگاه به بقیه انداختم گفتم الان پامیشه جینو...ولی برخلاف تصوراتم بلند شدورفت نمدونم کجاما چون پشت پسرا بودیم هنوز متوجهمون نشدن جین روبه این دوتا کردو گف:یاا شما دوتاپاشد امد که بگیرشون که هردوکه جلومابودن دررفتنو اونموقع جین مارو دیدوبا تعجب گف:یاادختراشمااینجاچیکار میکنین که بقیم برگشتنو مارو دیدن همشون شبیه این علامت سوال شده بودن خیلی بانمک بودن رستا:عاااجین هیونگ ماا،طفلک مونده بود چی بگه که نامجون گف:قراره یه مدت پیش مابمونن ازهتلی که بودن بیرونشون کردن ته ته:واقعاااهای دختراوستاشو با حالت کیوتی تکون داد که مام متقابلا همین کارو کردیمو گفتیم سلام جیهوپ لبخندی زدوگف:چراوایسادین بیاین بشینین اینجا+ممنون جیهوپ هیونگ که نامجون گف:عمم اول وسایلاتونوببریم بزاریم اتاقتون شرمنده ولی یه اتاق اضافه بیشتر نداریم ولی بزرگه همه چیم داره تختشم چهارنفرس ولی جامیشین افرا:عااممنون نامجون هیونگ خیلیم خوبه نامجون لبخندی زدو گف:مکنه ها پاشین وسایلشونوببرین خجالت بکشین تنبلا افرا:ن هیونگ خودمون میتونیم ببریم ممنون نامجون:ن صبر کنین کوکیو جیمین:اره صبر کنین مامیبریم جیمین:هیی ته ته به نظرت ما چند تا دست داریم ته ته:امم باهم چهارتا ماکه اروم میخندیدیم کوکی:پامیشی یا بلندت کنیم ته ته:باشه بابا منکه چیزی نگفتم وهرکدوم دسته یه چمدونمون روگرفتوبردمام مثه جوجه اردک پشتشون میرفتیم که یهو شوگا دوید سمت جینویه لیوان دستش بودکه جین جاخالی دادوهرچی توش بودریخ رومن بدبخ ازسردیش چشمامو بستموبازکردم شوگای بیچاره که تازه مارودیده بودتوشک بود خدایا اینا کین ازکجاامدن 😂
همشون پاچیدن ازخنده که شوگاوجین امدن نزدیکم شوگا:عا ببخشید معذرت میخوام من میخواستم بریزم رو جین ولی بهش یه نگاه کرد که.....
رویا...رسیدیم به یه خونه خیلی بزرگو شیک خونه که ن عمارت بود انگارخیلی قشنگ بود دهنامون وامونده بود که کوکی گف:خب بچهها رسیدیم بریزین پایین رستا:مگ گوسفندیم جیمین اروم خندیدو گف:شمابه دل نگیراین یه چیزی گف ویکی زد پس گردن کوکیوگف:باخانمها درست صحبت کن بیتربیت کوکی:یاااجیمین شیی جیمین:کوفت پیاده شوهممون پیاده شدیمو پشت سرشون وارد خونه شدیم که جیمینو کوک باشمارش۱.۲.۳باهم گفتن:ماامدیییییم خوش امدیییییم همشون روی کاناپه وسط حال نشسته بودنو تو حال خوشون بودن پشتشونم به ما بود یهو بدبختاترسیدنو یه متر پریدن هواجین که داشت ابمیوه میخوردیهو که ترسید لیوان از دستش دررفتوهمش ریخت روسر شوگا که کنارش بودهمه پوکیدن از خنده ولی شوگا پوکروایساد فقط بهش نگاه میکردجین:اامین یونگی چقد وقتی خیس میشی جذاب تر میشی یاع یاع ببین ت که میدونی عمدی نبود مگ ن یه نگاه به بقیه انداختم گفتم الان پامیشه جینو...ولی برخلاف تصوراتم بلند شدورفت نمدونم کجاما چون پشت پسرا بودیم هنوز متوجهمون نشدن جین روبه این دوتا کردو گف:یاا شما دوتاپاشد امد که بگیرشون که هردوکه جلومابودن دررفتنو اونموقع جین مارو دیدوبا تعجب گف:یاادختراشمااینجاچیکار میکنین که بقیم برگشتنو مارو دیدن همشون شبیه این علامت سوال شده بودن خیلی بانمک بودن رستا:عاااجین هیونگ ماا،طفلک مونده بود چی بگه که نامجون گف:قراره یه مدت پیش مابمونن ازهتلی که بودن بیرونشون کردن ته ته:واقعاااهای دختراوستاشو با حالت کیوتی تکون داد که مام متقابلا همین کارو کردیمو گفتیم سلام جیهوپ لبخندی زدوگف:چراوایسادین بیاین بشینین اینجا+ممنون جیهوپ هیونگ که نامجون گف:عمم اول وسایلاتونوببریم بزاریم اتاقتون شرمنده ولی یه اتاق اضافه بیشتر نداریم ولی بزرگه همه چیم داره تختشم چهارنفرس ولی جامیشین افرا:عااممنون نامجون هیونگ خیلیم خوبه نامجون لبخندی زدو گف:مکنه ها پاشین وسایلشونوببرین خجالت بکشین تنبلا افرا:ن هیونگ خودمون میتونیم ببریم ممنون نامجون:ن صبر کنین کوکیو جیمین:اره صبر کنین مامیبریم جیمین:هیی ته ته به نظرت ما چند تا دست داریم ته ته:امم باهم چهارتا ماکه اروم میخندیدیم کوکی:پامیشی یا بلندت کنیم ته ته:باشه بابا منکه چیزی نگفتم وهرکدوم دسته یه چمدونمون روگرفتوبردمام مثه جوجه اردک پشتشون میرفتیم که یهو شوگا دوید سمت جینویه لیوان دستش بودکه جین جاخالی دادوهرچی توش بودریخ رومن بدبخ ازسردیش چشمامو بستموبازکردم شوگای بیچاره که تازه مارودیده بودتوشک بود خدایا اینا کین ازکجاامدن 😂
همشون پاچیدن ازخنده که شوگاوجین امدن نزدیکم شوگا:عا ببخشید معذرت میخوام من میخواستم بریزم رو جین ولی بهش یه نگاه کرد که.....
۱۵.۸k
۲۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.