نام رمان:یک گل بین صد گل خار دار
نام رمان:یک گل بین صد گل خار دار
پارت ۸
صب شده بود افتاب افتاد تو چشمم بیدارم کرد بیدارم کرد جلوی چشممو گرفتم خیلی افتاب زیاد بود بلند شدم نشستم
من:پوففففع نمیزاه بخوابم این افتاب
هان:جوکیونگ بیدار شدی بیا پایین صبحونه
من:ه...ها آها هانه خب باشعه الان میام 😑😩
هان :باشه😅😂
ویو هان
دیشب وقتی لباسشو عوض کردم رفتم بالش پتو برداشتم رفتم رو کاناپه خوابیدم صب بیدار شدم رفتم دستو صورتمو شستم آشپزیم بود رفتم بیرون نودل خریدم امدم دیدم هنوز خابه براش نودل با جوکبال درست کردم چون دیشب شام نخورده بود دیدم بیدار شده با خودش حرف میزنه صداش کردم تا بیا
........نیم ساعت بعد..........
هان :بیا دیع غذا یرد شد
من : باشه امدم امدم خب خب ببینم چی داریم
هان:نودل و جوکبال 😊😋🤗
من :اومممم دوستش دارم
رفتم سر میز نشستم غذا تو بشقابم کشیدم یه لقمه خودم
من:وای وای چقدر خوشمزس اوفف🤩😋😆(ذوق کردن)
هان:نوش جونت 😉😊
وقتی غذامون تموم شد بلند شدم ظرفارو برداشتم گذاشتم تو سینگ تا بشورمشون
هان:برو کنار کار تو نیست تو بلد نیستی نچ نچ😌😌
من:نخیرشم من بلندم خیای خوبم بلدم حتا از تو بهترم بلدم
هان:نه نه من بیشتر بلدم
من:پسره ای .....ک.... اوففف ببین میام میزنمتا🤬🤬😡😠😧
هان:هوی خب باشه بابا بشور فقط مواظب باش تو ظرفا یه چاقو هس مواظب باش دستتو نبوری
من: نخیر😡😌
هان:باشه خو دانی
ویو هان
غذا خوردیم تموم کردیم نزاشت من ظرفارو بشورم میترسیدم دستشو ببره چون تو اون سینگ یه چاقو بود بعد رفتم سر مبل نشستم و تلویزیون روشن کردم که بعد از چند دقیقه صدایی شنیدم
من:اخخخخ 😖😞(با صدای بلند)
هان:چیه چیه چیشده؟🤨😦
دیدم دستشو باهمون چاقو بریده بعد دستش درد میکنه بردمش رو مبل تا یکم بشینهدستشو نگاه کردم یه عالمه خون بود رفتم جعبه کمکهای ا ولیه اوردم دستشو با الکل زد عفونی کردم
من:اخخ اروم تر این الکل بی صحاب نمیدونم چرا انقدر درد داره😣😓😖
هان :باشه ببخشید
دستشو پانسمان کردم بعد دیدم حوصلش سر رفته بردمش بیرون تا یکم هوا بخوره بردمش دریا تا یکم حال کنه
ویو من
داشتم ظرف میشتم که دستم به چاقویی که سینگ بود یه اخ بلند کشیدن که هان شنید و امد بردمم رو مبل
.......
بعد از اینکه دستمو پانسمان کرد منو برد دریا خیلیدریا بهت آرامش میده خیلیدر یارو دوست داشتم اخرین بار که رفته بودم باریونجین بود که ماشینمم همون شب گم شد
پارت ۸
صب شده بود افتاب افتاد تو چشمم بیدارم کرد بیدارم کرد جلوی چشممو گرفتم خیلی افتاب زیاد بود بلند شدم نشستم
من:پوففففع نمیزاه بخوابم این افتاب
هان:جوکیونگ بیدار شدی بیا پایین صبحونه
من:ه...ها آها هانه خب باشعه الان میام 😑😩
هان :باشه😅😂
ویو هان
دیشب وقتی لباسشو عوض کردم رفتم بالش پتو برداشتم رفتم رو کاناپه خوابیدم صب بیدار شدم رفتم دستو صورتمو شستم آشپزیم بود رفتم بیرون نودل خریدم امدم دیدم هنوز خابه براش نودل با جوکبال درست کردم چون دیشب شام نخورده بود دیدم بیدار شده با خودش حرف میزنه صداش کردم تا بیا
........نیم ساعت بعد..........
هان :بیا دیع غذا یرد شد
من : باشه امدم امدم خب خب ببینم چی داریم
هان:نودل و جوکبال 😊😋🤗
من :اومممم دوستش دارم
رفتم سر میز نشستم غذا تو بشقابم کشیدم یه لقمه خودم
من:وای وای چقدر خوشمزس اوفف🤩😋😆(ذوق کردن)
هان:نوش جونت 😉😊
وقتی غذامون تموم شد بلند شدم ظرفارو برداشتم گذاشتم تو سینگ تا بشورمشون
هان:برو کنار کار تو نیست تو بلد نیستی نچ نچ😌😌
من:نخیرشم من بلندم خیای خوبم بلدم حتا از تو بهترم بلدم
هان:نه نه من بیشتر بلدم
من:پسره ای .....ک.... اوففف ببین میام میزنمتا🤬🤬😡😠😧
هان:هوی خب باشه بابا بشور فقط مواظب باش تو ظرفا یه چاقو هس مواظب باش دستتو نبوری
من: نخیر😡😌
هان:باشه خو دانی
ویو هان
غذا خوردیم تموم کردیم نزاشت من ظرفارو بشورم میترسیدم دستشو ببره چون تو اون سینگ یه چاقو بود بعد رفتم سر مبل نشستم و تلویزیون روشن کردم که بعد از چند دقیقه صدایی شنیدم
من:اخخخخ 😖😞(با صدای بلند)
هان:چیه چیه چیشده؟🤨😦
دیدم دستشو باهمون چاقو بریده بعد دستش درد میکنه بردمش رو مبل تا یکم بشینهدستشو نگاه کردم یه عالمه خون بود رفتم جعبه کمکهای ا ولیه اوردم دستشو با الکل زد عفونی کردم
من:اخخ اروم تر این الکل بی صحاب نمیدونم چرا انقدر درد داره😣😓😖
هان :باشه ببخشید
دستشو پانسمان کردم بعد دیدم حوصلش سر رفته بردمش بیرون تا یکم هوا بخوره بردمش دریا تا یکم حال کنه
ویو من
داشتم ظرف میشتم که دستم به چاقویی که سینگ بود یه اخ بلند کشیدن که هان شنید و امد بردمم رو مبل
.......
بعد از اینکه دستمو پانسمان کرد منو برد دریا خیلیدریا بهت آرامش میده خیلیدر یارو دوست داشتم اخرین بار که رفته بودم باریونجین بود که ماشینمم همون شب گم شد
۳.۴k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.