رمان شراب خونی🤤🍷
#شراب_خونی
#part27
اقای کیم هم هیچ عکس العملی نشون نداد و روبه من گفت
"بهتره دیگه سر کلاس من از این کارا نکنی خانم کیم ات"
زنگ خورد و بدو بدو از کلاس رفتم بیرون
ات:هی کوک؟؟
کوک:هوم؟؟
ات:چرا با نامجون دعوا کردی هومم؟؟میدونی اینجوری چقدر برات بد میشه؟؟
کوک: برام مهم نیس..خودت خوبی؟؟چیزیت نشد؟؟
ات:هوفففف کوک...این مهم نیست که من خوبم یا نه...مهم اینه که تورو از کلاس انداخت بیرون
کوک: من خودم رفتم بیرون...
ات:اهههه چه فرقی داره...
داشتیم حرف میزدیم که تهیونگ اومد
تهیونگ:هی کوک؟
کوک:چته؟
تهیونگ:دمت گرم ...خیلی خوب بودی فقط کاشکی همونجا میزدی میکشتیش...که دیگه انقدر زر زر نکنه
کوک: توی فکرم بود ولی الان نع میدونی موقعیت خوبی نبود
تهیونگ هم با سر تایید کرد
ات:کوکککک یعنی چی الان نع..میخوای بزنی معلمت رو بکشی..
کوک:معلومه
تهیونگ:حتما باید بکشیش تا حساب کار دستش بیاد
ات:هعی شما دوتاتون اسکلین ......ول کن بابا هر کاری دلتون میخواد بکنین اصلا به من چه
#part27
اقای کیم هم هیچ عکس العملی نشون نداد و روبه من گفت
"بهتره دیگه سر کلاس من از این کارا نکنی خانم کیم ات"
زنگ خورد و بدو بدو از کلاس رفتم بیرون
ات:هی کوک؟؟
کوک:هوم؟؟
ات:چرا با نامجون دعوا کردی هومم؟؟میدونی اینجوری چقدر برات بد میشه؟؟
کوک: برام مهم نیس..خودت خوبی؟؟چیزیت نشد؟؟
ات:هوفففف کوک...این مهم نیست که من خوبم یا نه...مهم اینه که تورو از کلاس انداخت بیرون
کوک: من خودم رفتم بیرون...
ات:اهههه چه فرقی داره...
داشتیم حرف میزدیم که تهیونگ اومد
تهیونگ:هی کوک؟
کوک:چته؟
تهیونگ:دمت گرم ...خیلی خوب بودی فقط کاشکی همونجا میزدی میکشتیش...که دیگه انقدر زر زر نکنه
کوک: توی فکرم بود ولی الان نع میدونی موقعیت خوبی نبود
تهیونگ هم با سر تایید کرد
ات:کوکککک یعنی چی الان نع..میخوای بزنی معلمت رو بکشی..
کوک:معلومه
تهیونگ:حتما باید بکشیش تا حساب کار دستش بیاد
ات:هعی شما دوتاتون اسکلین ......ول کن بابا هر کاری دلتون میخواد بکنین اصلا به من چه
۶.۱k
۳۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.