ᴍʏ ᴛᴇᴀᴄʜᴇʀ
ᴍʏ ᴛᴇᴀᴄʜᴇʀ
ᴘᴀʀᴛ_¹
ات ویو
مثل همیشه توی خواب نازنینم بودم ک مامانم با داد از خواب بیدارم کن
ات:واییی مامان چیهه
یونا (مادر ات اسمش یونا):اتتت بیدارشوو دانشگاهت دیر شدددد
ات:مگه ساعت چنده؟
یونا:8:30
ات:خاک تو سرممم
من روزای دوشنبه و چهارشنبه با استاد جئون کلاس داشتم ..مطمئنم منو میکشه بدبختی زنگ اولم باهاش کلاس دارممم
زود بلند شدم ی آرایش کمی کردم ..لباسی ک دیشب انتخاب کرده بودم تا امروز بپوشم رو پوشیدم عطر شیرینم رو هم زدم کیفم رو برداشتم و از اتاق زدم بیرون خواستم بزنم بیرون از خونه ک مامانم داد زد
یونا:اتتت بیا یچیزی بخوررر
ات:مامان دیرم شدهه باید برمم
یونا:هوف باشه مراقب خودت باشش
ات:بایی
از خونه زدم بیرون چون امروز بابام زودتر از همیشه رفته بود سرکار منم دیر بیدار شده بودم پس مجبورم تمام راه رو بدوم
¹⁰ دقیقه بعد
رسیدم دانشگاه با سرعت تمام رفتم دم کلاس..استرس داشتم و میدونستم استاد جئون کلی دعوام میکنه ..ی نفس عمیق کشیدم و بعد در زدم
(دوستان چون از استاد جئون منظورم جونگکوک هست پس مینویسم جونگکوک)
جونگکوک:کیه؟
ات:منم استاد جئون..
جونگکوک:بیا تو مین ات!
آروم درو باز کردم و رفتم داخل
جونگکوک:ساعت چنده؟
ات:نمیدونم..
جونگکوک:باره چندمه دیر میای سر کلاس من باید بفرستمت پیش مدیر ؟
ات:ببخشید..دیگه تکرار نمیشه..
جونگکوک:دفه دیگه با ملایمت باهات رفتار نمیکنم برو بشین
ات:چشم
(میدونم انگار اصلا دعواش نکرده)
سریع رفتم پیش جیا نشستم
جیا:خاک تو سرت دفه دیگه دیر بیای آقای جئون واقعا میفرستت دفتر مدیر!
ات:خودم میدونمم..بعدشمم چیکار کنم خبب خواب موندم
جیا:هعی خداا از دست تو
ات:درد..
جونگکوک: ات دیر ک میای حرفم میزنی
ات:ببخشید
جونگکوک:....خب جلسه بعدی ک میشه روز دوشنبه ازتون درس امروز رو امتحان میگیرم
همه کلاس:استاددد
جونگکوک:ساکت امتحان قبلی رو هم پیچوندین این یکی رو حتما میگیرم
¹⁵ دقیقه بعد
ات :هوففف بلاخره این کلاس عذاب آور تمام
از کلاس رفتم بیرون ..داشتم تو راه رو راه میرفتم ک یهو کشیده شدم ی گوشه سرمو بالا آوردم تا نگاه کنم ببینم کیه ...با کسی ک دیدم برگام ریخت...
#jungkook
#bts
ᴘᴀʀᴛ_¹
ات ویو
مثل همیشه توی خواب نازنینم بودم ک مامانم با داد از خواب بیدارم کن
ات:واییی مامان چیهه
یونا (مادر ات اسمش یونا):اتتت بیدارشوو دانشگاهت دیر شدددد
ات:مگه ساعت چنده؟
یونا:8:30
ات:خاک تو سرممم
من روزای دوشنبه و چهارشنبه با استاد جئون کلاس داشتم ..مطمئنم منو میکشه بدبختی زنگ اولم باهاش کلاس دارممم
زود بلند شدم ی آرایش کمی کردم ..لباسی ک دیشب انتخاب کرده بودم تا امروز بپوشم رو پوشیدم عطر شیرینم رو هم زدم کیفم رو برداشتم و از اتاق زدم بیرون خواستم بزنم بیرون از خونه ک مامانم داد زد
یونا:اتتت بیا یچیزی بخوررر
ات:مامان دیرم شدهه باید برمم
یونا:هوف باشه مراقب خودت باشش
ات:بایی
از خونه زدم بیرون چون امروز بابام زودتر از همیشه رفته بود سرکار منم دیر بیدار شده بودم پس مجبورم تمام راه رو بدوم
¹⁰ دقیقه بعد
رسیدم دانشگاه با سرعت تمام رفتم دم کلاس..استرس داشتم و میدونستم استاد جئون کلی دعوام میکنه ..ی نفس عمیق کشیدم و بعد در زدم
(دوستان چون از استاد جئون منظورم جونگکوک هست پس مینویسم جونگکوک)
جونگکوک:کیه؟
ات:منم استاد جئون..
جونگکوک:بیا تو مین ات!
آروم درو باز کردم و رفتم داخل
جونگکوک:ساعت چنده؟
ات:نمیدونم..
جونگکوک:باره چندمه دیر میای سر کلاس من باید بفرستمت پیش مدیر ؟
ات:ببخشید..دیگه تکرار نمیشه..
جونگکوک:دفه دیگه با ملایمت باهات رفتار نمیکنم برو بشین
ات:چشم
(میدونم انگار اصلا دعواش نکرده)
سریع رفتم پیش جیا نشستم
جیا:خاک تو سرت دفه دیگه دیر بیای آقای جئون واقعا میفرستت دفتر مدیر!
ات:خودم میدونمم..بعدشمم چیکار کنم خبب خواب موندم
جیا:هعی خداا از دست تو
ات:درد..
جونگکوک: ات دیر ک میای حرفم میزنی
ات:ببخشید
جونگکوک:....خب جلسه بعدی ک میشه روز دوشنبه ازتون درس امروز رو امتحان میگیرم
همه کلاس:استاددد
جونگکوک:ساکت امتحان قبلی رو هم پیچوندین این یکی رو حتما میگیرم
¹⁵ دقیقه بعد
ات :هوففف بلاخره این کلاس عذاب آور تمام
از کلاس رفتم بیرون ..داشتم تو راه رو راه میرفتم ک یهو کشیده شدم ی گوشه سرمو بالا آوردم تا نگاه کنم ببینم کیه ...با کسی ک دیدم برگام ریخت...
#jungkook
#bts
۵۲۶
۱۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.