پسر عموی مغرور من~♡
پسر عموی مغرور من~♡
P24
ا.ت ویو
به شرکت Angel زنگ زدم و گفتم که وسایل لازم برام بیارن برای خونه و چندتا خدمتکار بفرستن و بعد به شرکت rirri زنگ زدم تا بادیگارد بفرستن
بعد از انجام کارها دیدن زنگ خورد رفتم باز کردم که دیدم رانندمه ازش ساکامو گرفتم و گزاشتم روی زمین و روبه راننده گفتم
ا.ت:میخوام راننده عمارت خودم بشی
به تو از همه بیشتر اعتماد دارم قبول میکنی
راننده:البته خانم
ا.ت:خوبه برو به کارات برس(لبخند)
و بادیگارد تعظیم میکنه و میره
۴ ساعت بعد
ا.ت ویو
الان عمارتم کامل کامل و خدمتکارا و بادیگاردا همشون اومدن و روبه من صف وایسادن
ا.ت:خب از امروز به بعد توی این عمارت کار میکنین و فقط از دستورات من پیروی میکنین و اگر یه کار اشتباهی انجام بدیم من میدونم و شما و توی این عمارت زندگی میکنین
خدمتکارا و بادیگاردا:بله
ا.ت:خب اجوما
اجوما:بله خانم
ا.ت:خودت چند نفرو برای شست و شو و چند نفرو برای تمیز کاری و پخت و پز بزار و خودت توی کارهای همشون نظارت کن
اجوما:بله
ا.ت:و شما آقایون شما هم از این عمارت و من محافظت میکنین و ازتون میخوام که ینفر جوان خوشگل هیکلی پیدا کنین بادیگارد شخصی من
بادیگاردا:چشم
ا.ت:خوبه برین سر کارتون
و همشون رفتم سرکارشون
روی مبل نشستم و از قهوه کمی خوردم که گوشیم زنگ خورد به اسمش توجه کردم که کوک بود
بچه ها شرطی گذاشتم
کامنت:۴۰
لایک:۳۰
P24
ا.ت ویو
به شرکت Angel زنگ زدم و گفتم که وسایل لازم برام بیارن برای خونه و چندتا خدمتکار بفرستن و بعد به شرکت rirri زنگ زدم تا بادیگارد بفرستن
بعد از انجام کارها دیدن زنگ خورد رفتم باز کردم که دیدم رانندمه ازش ساکامو گرفتم و گزاشتم روی زمین و روبه راننده گفتم
ا.ت:میخوام راننده عمارت خودم بشی
به تو از همه بیشتر اعتماد دارم قبول میکنی
راننده:البته خانم
ا.ت:خوبه برو به کارات برس(لبخند)
و بادیگارد تعظیم میکنه و میره
۴ ساعت بعد
ا.ت ویو
الان عمارتم کامل کامل و خدمتکارا و بادیگاردا همشون اومدن و روبه من صف وایسادن
ا.ت:خب از امروز به بعد توی این عمارت کار میکنین و فقط از دستورات من پیروی میکنین و اگر یه کار اشتباهی انجام بدیم من میدونم و شما و توی این عمارت زندگی میکنین
خدمتکارا و بادیگاردا:بله
ا.ت:خب اجوما
اجوما:بله خانم
ا.ت:خودت چند نفرو برای شست و شو و چند نفرو برای تمیز کاری و پخت و پز بزار و خودت توی کارهای همشون نظارت کن
اجوما:بله
ا.ت:و شما آقایون شما هم از این عمارت و من محافظت میکنین و ازتون میخوام که ینفر جوان خوشگل هیکلی پیدا کنین بادیگارد شخصی من
بادیگاردا:چشم
ا.ت:خوبه برین سر کارتون
و همشون رفتم سرکارشون
روی مبل نشستم و از قهوه کمی خوردم که گوشیم زنگ خورد به اسمش توجه کردم که کوک بود
بچه ها شرطی گذاشتم
کامنت:۴۰
لایک:۳۰
۲۱.۵k
۱۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.