پارت 6
از زبان ات
جیمین : میتونم بهت اعتماد کنم دوستم باشی؟
ات : اوهوم..تو خیلی کیوت و مظلومی
جیمین : اینطور فک میکنی..ولی من کارای بدی کردم..خدا ازم ناراحته..
ات : خدا از پسرای خوبی مثل تو ناراحت نمیشه
جیمین : همه این ادما اینجارو من کشتم..چون میخواستن منو بکشن
ات : چرا
جیمین : بهشون میگفتم مامان جوابمو نمیدادن شبیه مامان نبودن کشتمشون..فقد تو شبیه مامان بودی
ات : اسمت جیمینه
جیمین : اوهوم
ات : منم ات هستم
جیمین : قول میدی تنهام نزاری..
ات : ا..اره..قول میدم( بغض )
جیمین : چرا تو چشات اشک جمع شده
ات : جیوو...هق هق...جووو
سرمو گزاشتم رو قفسه سینش و شروع کردم گریه کردن
ات : همش تقصیر منه...نباید میوردمشون اینجا..الان یکی از بهترین دوستام..رفیق بچگیام جیوو بخاطر من خودشو دار زده اون یکی لیا نمیدونم زندس یا نه..هق..راه برگشتم نمیدونم کجاس..( گریه)
جیمین : بهترین دوستت؟
ات : اوهوم..
جیمین : خب...من کمکت میکنم ولی..نمیگم ک زنده بمونی..کدوم یکی از پسرارو ازاد کردی؟
ات : جئون جونگ کوک
جیمین : هوم..پس..جونگ کوک هم الان میره یونگی رو ازاد میکنه بعد میرن بقیه پسرارو پیدا میکنن و همشون میان ک تورو بکشن
ات : چکار میتونم بکنم
جیمین : باید خود واقعیشون رو نشونشون بدی
ات :چطور
جیمین : باید نشونشون بدی ک خود واقعیشون چطوری بودن..وقتی پرستارا داشتن ب این چیزی ک هستن تبدیلشون میکردن...باید نشونشون بدی ک اونا ادمای خوبی هستن
ات : ها..اره...ممکنه خودم بتونم فرار کنم...اما..فرار کنم دیگ زندگیم چ معنی واسم داره...من هیچکیو ندارم
جیمین : منو داری...از الان هم بهت میگم حق داری نابودم کنی..ولی ترکم نکن
گریم شدت گرفته بود...چرا همه کلماتش شبیه جیووعه...
جیمین : گریه نکن...دوستت ب این راحتی خودکشی نمیکنه
ات : ولی...من نتونستم ازش معذرت خواهی کنم..
جیمین : ولی هنوز پیشته...روحش پیشته هنوز کنارته و داره صداتو میشنوه
ات : انتقامشو میگیرم...لیا رو نجات میدم..و من و خودش میریم بیرون
جیمین : لبخند تلخ*
جیمین : میتونم بهت اعتماد کنم دوستم باشی؟
ات : اوهوم..تو خیلی کیوت و مظلومی
جیمین : اینطور فک میکنی..ولی من کارای بدی کردم..خدا ازم ناراحته..
ات : خدا از پسرای خوبی مثل تو ناراحت نمیشه
جیمین : همه این ادما اینجارو من کشتم..چون میخواستن منو بکشن
ات : چرا
جیمین : بهشون میگفتم مامان جوابمو نمیدادن شبیه مامان نبودن کشتمشون..فقد تو شبیه مامان بودی
ات : اسمت جیمینه
جیمین : اوهوم
ات : منم ات هستم
جیمین : قول میدی تنهام نزاری..
ات : ا..اره..قول میدم( بغض )
جیمین : چرا تو چشات اشک جمع شده
ات : جیوو...هق هق...جووو
سرمو گزاشتم رو قفسه سینش و شروع کردم گریه کردن
ات : همش تقصیر منه...نباید میوردمشون اینجا..الان یکی از بهترین دوستام..رفیق بچگیام جیوو بخاطر من خودشو دار زده اون یکی لیا نمیدونم زندس یا نه..هق..راه برگشتم نمیدونم کجاس..( گریه)
جیمین : بهترین دوستت؟
ات : اوهوم..
جیمین : خب...من کمکت میکنم ولی..نمیگم ک زنده بمونی..کدوم یکی از پسرارو ازاد کردی؟
ات : جئون جونگ کوک
جیمین : هوم..پس..جونگ کوک هم الان میره یونگی رو ازاد میکنه بعد میرن بقیه پسرارو پیدا میکنن و همشون میان ک تورو بکشن
ات : چکار میتونم بکنم
جیمین : باید خود واقعیشون رو نشونشون بدی
ات :چطور
جیمین : باید نشونشون بدی ک خود واقعیشون چطوری بودن..وقتی پرستارا داشتن ب این چیزی ک هستن تبدیلشون میکردن...باید نشونشون بدی ک اونا ادمای خوبی هستن
ات : ها..اره...ممکنه خودم بتونم فرار کنم...اما..فرار کنم دیگ زندگیم چ معنی واسم داره...من هیچکیو ندارم
جیمین : منو داری...از الان هم بهت میگم حق داری نابودم کنی..ولی ترکم نکن
گریم شدت گرفته بود...چرا همه کلماتش شبیه جیووعه...
جیمین : گریه نکن...دوستت ب این راحتی خودکشی نمیکنه
ات : ولی...من نتونستم ازش معذرت خواهی کنم..
جیمین : ولی هنوز پیشته...روحش پیشته هنوز کنارته و داره صداتو میشنوه
ات : انتقامشو میگیرم...لیا رو نجات میدم..و من و خودش میریم بیرون
جیمین : لبخند تلخ*
۹۴.۷k
۱۹ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.