پارت= ۸
÷قبول کردنش خیلی راحت تره .
+این چیزا برای شما خیلی راحته نه ما
داشتم حرف میزدم که اما یه قدم برداشت .
^من هرگز تن به همچین کاری نمیدم و مطمئنم که خانوادمم حاضرن خونه نداشته باشیم ولی حداقل دخترشون به خاطر پول عقب افتاده خانواده تن فروشی نکنه .
بعد از ابن حرف اما با افتخار بهش نگاه میکردم که صدایی از سمت چپ شنیدم .
=تو قبول میکنی ، چون من میگم .
بابای اما بود ، امکان نداشت یه پدر به خاطر پول عقب مونده خودش به همچین کاری با بچش کنه نه نه نه نمیشه !!
داشتم لا خودم مرور میکردم که دوباره صدای نحس اینو شنیدم .
÷انگار یکی باهات موافق نیست ، هان(اسم بابای اما ) بهتر نبود قبلش بهش میگفتی اخه انگار الان شکه شده.
^بابا داری چی میگی ؟ اصلا اینجا چیکار میکنی مگه معموریت نبودی ؟
# چه معموریتی . تو خونه معموریت خوش گذشت .
بعد از سر تمسخر خندید ، ولی اما هر لحظه استرس بیشتر میشد .
^یعنی چی من نمیفهمم بابا تو داری چیکار میکنی ؟
اقای هان ( همون بابای اما )به خاطر حرف اون پسره که اول مارو اورد بود داشت دعوا میکرد ، اما هم هی نفس نفس زدنش بیشتر میشد . ممکن بود حمله ی عصبی بهش دست بده . رفتم سمت اب سرد کن و یه لیوان برداشتم . برگشتم سمتشون انگار اینا نمیخوان تمومش کنن.
+ساکت شیدددددددد (با صدای بلند )
ادامه دارد ........
+این چیزا برای شما خیلی راحته نه ما
داشتم حرف میزدم که اما یه قدم برداشت .
^من هرگز تن به همچین کاری نمیدم و مطمئنم که خانوادمم حاضرن خونه نداشته باشیم ولی حداقل دخترشون به خاطر پول عقب افتاده خانواده تن فروشی نکنه .
بعد از ابن حرف اما با افتخار بهش نگاه میکردم که صدایی از سمت چپ شنیدم .
=تو قبول میکنی ، چون من میگم .
بابای اما بود ، امکان نداشت یه پدر به خاطر پول عقب مونده خودش به همچین کاری با بچش کنه نه نه نه نمیشه !!
داشتم لا خودم مرور میکردم که دوباره صدای نحس اینو شنیدم .
÷انگار یکی باهات موافق نیست ، هان(اسم بابای اما ) بهتر نبود قبلش بهش میگفتی اخه انگار الان شکه شده.
^بابا داری چی میگی ؟ اصلا اینجا چیکار میکنی مگه معموریت نبودی ؟
# چه معموریتی . تو خونه معموریت خوش گذشت .
بعد از سر تمسخر خندید ، ولی اما هر لحظه استرس بیشتر میشد .
^یعنی چی من نمیفهمم بابا تو داری چیکار میکنی ؟
اقای هان ( همون بابای اما )به خاطر حرف اون پسره که اول مارو اورد بود داشت دعوا میکرد ، اما هم هی نفس نفس زدنش بیشتر میشد . ممکن بود حمله ی عصبی بهش دست بده . رفتم سمت اب سرد کن و یه لیوان برداشتم . برگشتم سمتشون انگار اینا نمیخوان تمومش کنن.
+ساکت شیدددددددد (با صدای بلند )
ادامه دارد ........
۲.۱k
۰۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.