پارت۳
پارت۳
نمیدونستم که بگم یانه ولی به هرحال نگفتم برا ناهار یه اتیش روشن کردیم که کباب بخوریم من گفتم میرم چوب جمع کنم یکی دوستامم یه کار دیگه را برعهده داشت توراه بودم وحواسم به اینکه چقدر دور شده بودم نبود به خودم امدم دیدم وایی من کجام
کسی صدامو نمیشنید چند ساعت گذشته بود همیطوری صدا میشنیدم اما این صدا یع ادم نبود!
داشتم جاده راپیدا میکردم که یه زنه را دیدم محل ندادم اما انگار داشت با اشاره یچیزی بهم مبگفت رفتم سمتش انگار ادرس میخواست بهش گفتم شرمنده خودمم دنبال راهم بهم گفت اشکال نداره اما مواظب باش
گفتم براچی؟
گفت: بعدن برات تعریف میکنم به شرطی که دعوتم قبول کنی بیای خونم
گفتم نه ممنون نیازی نیست اما اون اسرار عجیبی داشت که حتما باید برم منم بع زور قبول کردم البته برامم خوب بود شاید برام خوب بود؟
باشه قبوله
راه بهم نشون داد خوب قضیه چی بود
گفت هنوز زوده بحث عوض کرد کار اشتباهی کرده بودم یانه؟
رفتم توخونش بهم گفت اینجا بخواب گفتم ممنون نیازی نیست فقط یه شب میخوابم چیزی نیست
گفت من همیشه اینجوری مواظب میکنم ویه لبخند مرموز زد
نمیدونستم که بگم یانه ولی به هرحال نگفتم برا ناهار یه اتیش روشن کردیم که کباب بخوریم من گفتم میرم چوب جمع کنم یکی دوستامم یه کار دیگه را برعهده داشت توراه بودم وحواسم به اینکه چقدر دور شده بودم نبود به خودم امدم دیدم وایی من کجام
کسی صدامو نمیشنید چند ساعت گذشته بود همیطوری صدا میشنیدم اما این صدا یع ادم نبود!
داشتم جاده راپیدا میکردم که یه زنه را دیدم محل ندادم اما انگار داشت با اشاره یچیزی بهم مبگفت رفتم سمتش انگار ادرس میخواست بهش گفتم شرمنده خودمم دنبال راهم بهم گفت اشکال نداره اما مواظب باش
گفتم براچی؟
گفت: بعدن برات تعریف میکنم به شرطی که دعوتم قبول کنی بیای خونم
گفتم نه ممنون نیازی نیست اما اون اسرار عجیبی داشت که حتما باید برم منم بع زور قبول کردم البته برامم خوب بود شاید برام خوب بود؟
باشه قبوله
راه بهم نشون داد خوب قضیه چی بود
گفت هنوز زوده بحث عوض کرد کار اشتباهی کرده بودم یانه؟
رفتم توخونش بهم گفت اینجا بخواب گفتم ممنون نیازی نیست فقط یه شب میخوابم چیزی نیست
گفت من همیشه اینجوری مواظب میکنم ویه لبخند مرموز زد
۱۹.۱k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.