p16 🩸
ویو تام :
قربان جنس ها رسیدن
تام : باشه میتونی بری
گوشی رو از جیبم کشیدم بیرون و به جین زنگ زدم ....
تام : الو جین جنس ها به دستمون رسیدن
جین : باشه میتونی بیایی عمارت
تام : الان میام ......
گوشی رو قط کرد و به سمت ماشین حرکت کردم
این تازگی ها یه راننده جدید ومده یه جوریه انگار....
لی چانگ سو
چانگ سو : ای ای ..... قربان بفرماید
درو باز کرد نشستم
چانگ سو : کجا بریم .....
تام : عمارت
چانگ سو : چشم
راه افتاد به سمت عمارت ..... توی راه آنقدر حرف میزد که سرمو خورد ..... کلا داستان زندگی شو میگفت .... اوف ( نفس عمیق )
به عمارت رسیدیم
چانگ سو ماشینو نگه داشت
منم در رو باز کردم ...
به سمت عمارت راه افتادم
اجوما : خوش ومدید قربان
تام : جین کجاست ....
اجوما : توی اتاقشون اند ...
به سمت اتاق رفتم .... (تق تق) ( صدای در )
در رو باز کردم چون داشت با گوشی حرف میزد ...
ویو جین :
تام بهم زنگ زد گفت جنس ها رسیدند بهش گفتم بیاد عمارت به صندلی که روش نشسته بودم تکیه دادم و خودمو برگندوندم به سمت پنجره بزرگ که توی اتاقم بود .... الان دیگه جای پدرمون رو گرفتیم همینجوری توی فکر بودم که گوشیم زنگ خورد نگاه کردم دیدم شماره یومی افتاده .... لبخندی زدم و برداشتمش .....
جین : الو ....
یومی : چطوری داداشم
جین : خوبم تو چطوری قشنگم
یومی : خوبم .... این دو سال که ومدم ایتالیا اصلا ازم خبری نمیگیرید ....
حین : ببخشید داداشی بخدا خیلی سرم این چند وقت شلوغ بود ....
یومی : جین تورو خدا مراقب خودتون باشید خیل نگرانتون ام ......
جین : قشنگم نگران ما نباش ما حالمون خوبه .... تو مراقب خودت باش .... صدای در ومد نگاه که کردم دیدم تام ومده توه
جین : یومی من بعدان باهات حرف میزنم باشه ...
یومی : باشه پس فعلا ....
جین : فعلا ......
گوشی رو غلط کردم و به تام گفتم ....
بشین .....
قربان جنس ها رسیدن
تام : باشه میتونی بری
گوشی رو از جیبم کشیدم بیرون و به جین زنگ زدم ....
تام : الو جین جنس ها به دستمون رسیدن
جین : باشه میتونی بیایی عمارت
تام : الان میام ......
گوشی رو قط کرد و به سمت ماشین حرکت کردم
این تازگی ها یه راننده جدید ومده یه جوریه انگار....
لی چانگ سو
چانگ سو : ای ای ..... قربان بفرماید
درو باز کرد نشستم
چانگ سو : کجا بریم .....
تام : عمارت
چانگ سو : چشم
راه افتاد به سمت عمارت ..... توی راه آنقدر حرف میزد که سرمو خورد ..... کلا داستان زندگی شو میگفت .... اوف ( نفس عمیق )
به عمارت رسیدیم
چانگ سو ماشینو نگه داشت
منم در رو باز کردم ...
به سمت عمارت راه افتادم
اجوما : خوش ومدید قربان
تام : جین کجاست ....
اجوما : توی اتاقشون اند ...
به سمت اتاق رفتم .... (تق تق) ( صدای در )
در رو باز کردم چون داشت با گوشی حرف میزد ...
ویو جین :
تام بهم زنگ زد گفت جنس ها رسیدند بهش گفتم بیاد عمارت به صندلی که روش نشسته بودم تکیه دادم و خودمو برگندوندم به سمت پنجره بزرگ که توی اتاقم بود .... الان دیگه جای پدرمون رو گرفتیم همینجوری توی فکر بودم که گوشیم زنگ خورد نگاه کردم دیدم شماره یومی افتاده .... لبخندی زدم و برداشتمش .....
جین : الو ....
یومی : چطوری داداشم
جین : خوبم تو چطوری قشنگم
یومی : خوبم .... این دو سال که ومدم ایتالیا اصلا ازم خبری نمیگیرید ....
حین : ببخشید داداشی بخدا خیلی سرم این چند وقت شلوغ بود ....
یومی : جین تورو خدا مراقب خودتون باشید خیل نگرانتون ام ......
جین : قشنگم نگران ما نباش ما حالمون خوبه .... تو مراقب خودت باش .... صدای در ومد نگاه که کردم دیدم تام ومده توه
جین : یومی من بعدان باهات حرف میزنم باشه ...
یومی : باشه پس فعلا ....
جین : فعلا ......
گوشی رو غلط کردم و به تام گفتم ....
بشین .....
۳.۸k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.