part 22
×یااااا وقتی بوس میخوای به خودم بگو لازم نیس یهویی ببوسیم
&خب اون شکلی دیگه اسمش بوسه یهویی نیس که
×ویو
بد از این حرفش سرم و کردم توی گردنش و شروع کردم به مارک کردنش بعدش سرم رو در اوردم به لباش خمار نگاه کردم
×ازت چیزی بخوام برام انجامش میدی
& بستگی داره چی باشه ×بوس ._.&بیا اینجا×ناح تو بیا &باش
امد روی پاهام نشست (نه اونجایی که فکر میکنید °-°} این بار اون بوسه رو شروع کرد
از زبان راوی
دخترک لب های معشوقه اش را تند تند مک میزد و میخورد که با گاز گرفته شدن لب هایش توسط معشوقه اش ناله ایی از سر درد کرد که این فرصتی بود برای وارد شدن زبان معشوقه اش در دهان دخترک زبان پسرک گوشه به گوشه ی دهان دخترک را کاوش میکرد که حس گرمایی از بیرون در دهانش احساس عجیبی بهش داد
که بعد احساس کمبود نفس از هم جدا شدن
×خیلی دوست دارم
&منم همینطور ها ساعت چنده ×پنج دقیقه مونده به هفت &وای مامان گفت که ساعت 7 مهمون داریم × بزار تا دم در باهات بیام &باشه
×ویو
سریع قدم بر میداشت خیلی سریع رسیدیم دم در که با یه بوسه ی یهویی خیلی کوتاه کرد و رفت که داد زدم
×این حساب نی &باشه برای بعد
&ویو
&سلام اوما م. ا سلام دخترم &اوما م. ا بله &کسی که قراره برای خواستگاری بیاد کیه م. ا پسر اقای کیم &کدوم پسرش م. ا مگه مهمه
دوباره چشمام اون حالت سرد و بی احساس رو گرفت صورتم فارغ از اون لبخندی که داشتم شد و با صدای اروم و ترسناک درحالی که داشتم قهوم رو میخوردم گفتم
&اره مهمه چون نمیخوام هرزگی کنم مادر
م. ا ویو (مامان ات رو قراره با ¶ نشون بدم)
همیشه وقتی بهم میگه مادر بدنم میلرزه
¶باشع مایکل قراره نامزد مایکل بشی &بهشون بگو که هنوز قصد ازدواج ندارم ¶اما مایکل پسره خوبیه &از لحاظ ظاهر و اخلاق اره اما از لحاظ
&خب اون شکلی دیگه اسمش بوسه یهویی نیس که
×ویو
بد از این حرفش سرم و کردم توی گردنش و شروع کردم به مارک کردنش بعدش سرم رو در اوردم به لباش خمار نگاه کردم
×ازت چیزی بخوام برام انجامش میدی
& بستگی داره چی باشه ×بوس ._.&بیا اینجا×ناح تو بیا &باش
امد روی پاهام نشست (نه اونجایی که فکر میکنید °-°} این بار اون بوسه رو شروع کرد
از زبان راوی
دخترک لب های معشوقه اش را تند تند مک میزد و میخورد که با گاز گرفته شدن لب هایش توسط معشوقه اش ناله ایی از سر درد کرد که این فرصتی بود برای وارد شدن زبان معشوقه اش در دهان دخترک زبان پسرک گوشه به گوشه ی دهان دخترک را کاوش میکرد که حس گرمایی از بیرون در دهانش احساس عجیبی بهش داد
که بعد احساس کمبود نفس از هم جدا شدن
×خیلی دوست دارم
&منم همینطور ها ساعت چنده ×پنج دقیقه مونده به هفت &وای مامان گفت که ساعت 7 مهمون داریم × بزار تا دم در باهات بیام &باشه
×ویو
سریع قدم بر میداشت خیلی سریع رسیدیم دم در که با یه بوسه ی یهویی خیلی کوتاه کرد و رفت که داد زدم
×این حساب نی &باشه برای بعد
&ویو
&سلام اوما م. ا سلام دخترم &اوما م. ا بله &کسی که قراره برای خواستگاری بیاد کیه م. ا پسر اقای کیم &کدوم پسرش م. ا مگه مهمه
دوباره چشمام اون حالت سرد و بی احساس رو گرفت صورتم فارغ از اون لبخندی که داشتم شد و با صدای اروم و ترسناک درحالی که داشتم قهوم رو میخوردم گفتم
&اره مهمه چون نمیخوام هرزگی کنم مادر
م. ا ویو (مامان ات رو قراره با ¶ نشون بدم)
همیشه وقتی بهم میگه مادر بدنم میلرزه
¶باشع مایکل قراره نامزد مایکل بشی &بهشون بگو که هنوز قصد ازدواج ندارم ¶اما مایکل پسره خوبیه &از لحاظ ظاهر و اخلاق اره اما از لحاظ
۱۸.۸k
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.