پارت ۴
پارت ۴
ارسلان، ساعت ۹ بود.وقت شام بود دیانا بیا بریم پایین شام بخوریم
دیانا ، من نمیخورم سیرم
ارسلان، باداد میگم بیا یعنی بیا
دیانا، چشم
ارسلان،
همش چشمم به دیانا بود غذا رو خوردیم سفر رو جمع کردند به دیانا گفتم بیاد بریم بالا خیلی ترسیده بود
من ،دیانا خوبی
دیانا، بله خوبم
من ، رفتم دستشویی آمدم دیدن خوابید ای خدا چقدر ناز خوابیده بود نمیدونم چرا دلم خواست بغلش کنم نه ارسلان تو نباید عاشق شی یهو گوشیم زنگ خورد جواب دادم قرار شد بریم ترکیه
.فرداصب.
من ،دیانا دیانا
دیانا، بله ارباب
من، پاشو وسیله هات رو جمع کن باید با من بیای ترکیه
دیانا، من چرا آخه ارب
من،رو حرف من حرف نزن
دیانا، چشم
ارسلان، ساعت ۹ بود.وقت شام بود دیانا بیا بریم پایین شام بخوریم
دیانا ، من نمیخورم سیرم
ارسلان، باداد میگم بیا یعنی بیا
دیانا، چشم
ارسلان،
همش چشمم به دیانا بود غذا رو خوردیم سفر رو جمع کردند به دیانا گفتم بیاد بریم بالا خیلی ترسیده بود
من ،دیانا خوبی
دیانا، بله خوبم
من ، رفتم دستشویی آمدم دیدن خوابید ای خدا چقدر ناز خوابیده بود نمیدونم چرا دلم خواست بغلش کنم نه ارسلان تو نباید عاشق شی یهو گوشیم زنگ خورد جواب دادم قرار شد بریم ترکیه
.فرداصب.
من ،دیانا دیانا
دیانا، بله ارباب
من، پاشو وسیله هات رو جمع کن باید با من بیای ترکیه
دیانا، من چرا آخه ارب
من،رو حرف من حرف نزن
دیانا، چشم
۷.۳k
۱۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.