تک پارتی ( شوگا )
(شوگا) از زبان ا\ت: منو یونگی هم مدرسه ای هستیم و دوستای صمیمی هستیم ولی نمیدونم چرا جدیدا یه حس هایی بهش پیدا کردم نمیدونم بهش چی میگن آهان فکر کنم عشق بود نمیتونم بهش بگم چون میترسم اگه بگم ناراحت بشه و دیگه کلا باهام دوست نمونه و دیگه اصلا نتونم ببینمش امروز مثل همیشه از خواب بیدار شدم دستو صورتم رو شستم به اجبار برادرم کمی صبحونه خوردم و از خونه زدم بیرون (پ.ن: توجه کنید ا\ت و برادرش باهم زندگی میکنن و مادر پدرشون تو یه شهر دیگه ست ) به مدرسه رسیدم داخل حیاط که بودیم نتونستم پیداش کنم فکر کردم شاید مثل همیشه صف و پیچونده و سر کلاسه ولی داخل کلاس که شدیم اونجا هم نبود منم چون حواسم اصلا به کلاس نبود و به فکر یونگی بودم با بهانه تراشی اینکه حالم خوب نیست از مدرسه زدم بیرون به گوشیش زنگ زدم بر نداشت بعد از چند دقیقه یه پیام از طرفش اومد نوشته بود بیا به این آدرس منم خیلی سریع به اون آدرس رفتم دیدم که رستوران بزرگه داخل که شدم دیدم همه جاش پر از گله کمی که حلو رفتم یونگی رو دیدم که زانو زده بود منو که دیدگفت : ا\ت من چند وقته متوجه شدم که عاشقت شدم میشه برای من بشی .. منم که چشمام پر شده بود رفتم بغلش کردم و گفتم معلومه و 💜😘(آره همونه که میدونی)ولی از این میترسیدم که برادرم با این کار مخالفت کنه به یونگی گفتم اما اون با کمال آرامش گفت خیالت راحت پلی من استرس داشتم که یهو دیدم برادرم از پشت در اومد و گفت مبارکههههه بعد هم متوجه شدم که یونگی و برادرم با هم دوست بودن و یونگی برای درخواست دادن به من از برادرم کمک میگرفته 😂و پایان💜
۴۳.۶k
۲۳ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.