وقتی مریض میشی(پارت2)
★ویو ته★
توی رانندگیم تمرکز کرده بودم که ات بیدار شد
ات:+/ته:-
+کجاییم ته؟
-امممم بیب گفتم بریم بیرون یه بادی به سر و کلت بخوره بهتر میشی
+کیم تهیوووووووونگ
-خب چیکار کنم تایگرم وقتی خودت نمیای
+تهههههه تو میدونی من تریپانوفوبیا(ترس از آمپول و سوزن)دارم
-ات بخدا از تب داشتی میسوختی 39.5 درجه بودی
+تو یه فوبیایی داری منم یکی دارم
-بیب من نمیتونم بخاطر این که تو فوبیا داری از دستت بدم*یذره داد
بعد اون دیگه ات چیزی نگفت و رسیدیم بیمارستان
+میدونی که چقد فوبیا شدید دارم دیگه
-میدونم و سعی میکنم یکاری کنم بهت آمپول نزنه*اینارو با لبخند میگه و بعد سرشو میبوسه
رفتیم داخل و منتظر شدیم تا نوبت ات بشه
رفتیم داخل
علامت دکتر:%
-راستش همسر من تریپانوفوبیا داره و اگه میشه امپول براش ننویسین
%راستش اگه چند روز زودتر میومدید نیازی نبود اما الان قرص و دارو بهشون کارساز نیست، براشون همچیو نوشتم برید از داروخونه بگیرید و بعدش هم بزنید
از اتاق رفتیم بیرون و به ات نگاه کردم که داشت آروم گریه میکرد
-ات
+..........
-تایگرم
+.............
-بیبی
+.............
-چی شده؟
+قهرم باهات
-چرا؟
+گفتی نمیزاری🥺
رفتم جلو و محکم بغلش کردم
-الان میترسی؟
+نه الان که آمپول نیست
-یعنی بغل من تاثیر نداشت؟
+چمیدونم
میدونستم داره خودشو لوس میکنه پس برای.د استایل بغلش کردم و بردمش جایی که آمپول میزنن
+چیکار داری میکنی؟🥺
چیزی نگفتم و فقط محکم بغلش کردم و به پرستاره اشاره کردم که بزنه چون الان حواسش پرته
*پ.ن:اهم اهم اون آمپولو به دست میزنن 🤌🏻*
من همینطور داشتم حواس ات رو پرت می کردم که اشاره کردن تموم شده
ات رو برای.د استایل بغل کردم و برد سمت ماشین و بعدش رفتیم سمت خونه
★ویو ات★
فهمیدم ته گولم زده و بهم آمپول زدن اما اونقدی که ازش میترسیدم درد نداشت
بعدشم وقتی ته باهام باشه هرجا هم که باشم احساس امنیت میکنم
به ته یعنی کسی که بیشتر از زندگیم دوسش داشتم نگاه کردم، رانندگیش جوری ه.ات بود که محوش شده بودم
رسیدیم خونه و فهمیدم که آمپوله داره اثر میکنه و به همین خاطر به سختی راه میرفتم که یکهو احساس کردم رو هوا معلقم و تاتا بغلم کرده، یه لبخند محو زدم اما به روی خودم نیاوردم
چقد اساس آرامش بهم دست میداد وقتی بغلم میکرد
در خونه رو باز کرد و رفتیم داخل و بعد من مستقیما به طرف اتاقم رفتم تا بخوابم
تایگرم بیمارستان جای آلوده ایه اول یه دوش بگیر😅
+باشه میرم الان😑
ادامه داره.....
#سناریو #سناریو_بی_تی_اس #بنگتن #بی_تی_اس #فیک #وانشات #یونگی #شوگا #کیم_سوک_جین #کیم_نامجون #رپ_مانستر
#جیهوپ #جانگ_هوسوک #پارک_جیمین #کیم_تهیونگ #جئونجونگکوک #نفر_بعدی_درکار_نیست #نفر_بعدی_هیتر_ها_هستند
توی رانندگیم تمرکز کرده بودم که ات بیدار شد
ات:+/ته:-
+کجاییم ته؟
-امممم بیب گفتم بریم بیرون یه بادی به سر و کلت بخوره بهتر میشی
+کیم تهیوووووووونگ
-خب چیکار کنم تایگرم وقتی خودت نمیای
+تهههههه تو میدونی من تریپانوفوبیا(ترس از آمپول و سوزن)دارم
-ات بخدا از تب داشتی میسوختی 39.5 درجه بودی
+تو یه فوبیایی داری منم یکی دارم
-بیب من نمیتونم بخاطر این که تو فوبیا داری از دستت بدم*یذره داد
بعد اون دیگه ات چیزی نگفت و رسیدیم بیمارستان
+میدونی که چقد فوبیا شدید دارم دیگه
-میدونم و سعی میکنم یکاری کنم بهت آمپول نزنه*اینارو با لبخند میگه و بعد سرشو میبوسه
رفتیم داخل و منتظر شدیم تا نوبت ات بشه
رفتیم داخل
علامت دکتر:%
-راستش همسر من تریپانوفوبیا داره و اگه میشه امپول براش ننویسین
%راستش اگه چند روز زودتر میومدید نیازی نبود اما الان قرص و دارو بهشون کارساز نیست، براشون همچیو نوشتم برید از داروخونه بگیرید و بعدش هم بزنید
از اتاق رفتیم بیرون و به ات نگاه کردم که داشت آروم گریه میکرد
-ات
+..........
-تایگرم
+.............
-بیبی
+.............
-چی شده؟
+قهرم باهات
-چرا؟
+گفتی نمیزاری🥺
رفتم جلو و محکم بغلش کردم
-الان میترسی؟
+نه الان که آمپول نیست
-یعنی بغل من تاثیر نداشت؟
+چمیدونم
میدونستم داره خودشو لوس میکنه پس برای.د استایل بغلش کردم و بردمش جایی که آمپول میزنن
+چیکار داری میکنی؟🥺
چیزی نگفتم و فقط محکم بغلش کردم و به پرستاره اشاره کردم که بزنه چون الان حواسش پرته
*پ.ن:اهم اهم اون آمپولو به دست میزنن 🤌🏻*
من همینطور داشتم حواس ات رو پرت می کردم که اشاره کردن تموم شده
ات رو برای.د استایل بغل کردم و برد سمت ماشین و بعدش رفتیم سمت خونه
★ویو ات★
فهمیدم ته گولم زده و بهم آمپول زدن اما اونقدی که ازش میترسیدم درد نداشت
بعدشم وقتی ته باهام باشه هرجا هم که باشم احساس امنیت میکنم
به ته یعنی کسی که بیشتر از زندگیم دوسش داشتم نگاه کردم، رانندگیش جوری ه.ات بود که محوش شده بودم
رسیدیم خونه و فهمیدم که آمپوله داره اثر میکنه و به همین خاطر به سختی راه میرفتم که یکهو احساس کردم رو هوا معلقم و تاتا بغلم کرده، یه لبخند محو زدم اما به روی خودم نیاوردم
چقد اساس آرامش بهم دست میداد وقتی بغلم میکرد
در خونه رو باز کرد و رفتیم داخل و بعد من مستقیما به طرف اتاقم رفتم تا بخوابم
تایگرم بیمارستان جای آلوده ایه اول یه دوش بگیر😅
+باشه میرم الان😑
ادامه داره.....
#سناریو #سناریو_بی_تی_اس #بنگتن #بی_تی_اس #فیک #وانشات #یونگی #شوگا #کیم_سوک_جین #کیم_نامجون #رپ_مانستر
#جیهوپ #جانگ_هوسوک #پارک_جیمین #کیم_تهیونگ #جئونجونگکوک #نفر_بعدی_درکار_نیست #نفر_بعدی_هیتر_ها_هستند
۱۵.۰k
۳۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.