p.19
(ا.ت)
ساعت 07:00 عصر
بعد از اینکه یونگی اومد رفتیم شام خوردیم(میدونین که خارجیا زود شام میخورن:/)
شام نودلیت درست کردم واسه خودم و تازه یادم اومد که دیگه تنها زندگی نمیکنم پس مجبور شدم دوباره نودلیت درست کنم واقعا خیلی کار سختیه و اصلا خوشم نمیاد که دوباره یه کاریو انجام بدم:/
پس به یونگی گفتم خودش حواسش به نودلیت باشه تا وقتی که بپزه صدام کنه، بقیشو درست کنم..
هوفففففف
حالایونگی حواس پرت تر از من حواسش نبوده اب سر رفته موقعی که داشته نودلیت میپخته زیر گازو زیاد میکنه:|||
یکی نیست بگه اخه پسر خوب مگه من به تو نگفتم فقط حواست به اون نودلیت کوفتی باشه تا بپزههههه://
سر همین دعواش کردم و منتظرم از دلم در بیاره://
_ا.ت خب گفتم که ببخشید
+نچ
_مگه من تقصیر کارم اخه
+ارههه خیلیم تقصیر کارییییی
_باشه .. حالا چرا داد میزنی...
+تو که نمیخوای تمیزی کنی :/
_توهم نمیخوای:/
+خب؟ 🙄
_خب که خب اینجا یه عمارته مر از خدمتکاره :||
+لازم نکرده اصا.. اه .. بگو خودشون تمیز کنن😑
_باشه بیب حالا میبخشی؟
+نه باید فکرامو بکنم..
_الان چی؟
+نچ
_الان چطور ؟
+نه دیگه
_الان چی•-•؟(خودشو شبیه یه پیشی کیوت میکنه^^)
+عااااااااا.. باشه..😐🙄
_یسسس میدونستم :)
+خب :/
_خب:)؟
_الان من چی بخورم:)؟
_:)
+ام.. حالا اشکال نداره بیا فعلا از نول من بخور و اینکه یادت باشه که وقتی کاریو بهت میسپرم خراب کاری نکنی --_--
_کیوتی..
+یااا من خیلیم جدیاممممممممم(چه بحث اشنایی)..
بعد از خوردن شام و نگاه کردن تیوی رفتیم که بخوابیم
______
ساعت 02:00
با دلدرد خیلیی شدیدی بیدار شدم ..
_آییی وای دلم ..
عین مار به خودم از درد میپیچدم
_وای..
+چیشده!!!!
_دلم .. وای یونگی دلم ..
+چی..چیکار کنم ؟ ببرمت بیمارستان؟
_وایی.. نمیدونم.. وای خداا دلممم
یونگی بغلم و کرد که بریم بیمارستان..
_ولی یونگی عادیه.. فقط.. نمیدونم چرا انقد شدید شده..
+هیس صبر کن الان سریع میریم شاید یه اتفاقی افتاده..!
_آیی..
یونگی دستشو گذاشت رو دلم و ماساژ داد تا بهتر بشم..
+الان میرسیم..
@Mochi_park
#Fan_fake_BTS
#fan_fake
#suga
#ماه_خیلی_قشنگه
ساعت 07:00 عصر
بعد از اینکه یونگی اومد رفتیم شام خوردیم(میدونین که خارجیا زود شام میخورن:/)
شام نودلیت درست کردم واسه خودم و تازه یادم اومد که دیگه تنها زندگی نمیکنم پس مجبور شدم دوباره نودلیت درست کنم واقعا خیلی کار سختیه و اصلا خوشم نمیاد که دوباره یه کاریو انجام بدم:/
پس به یونگی گفتم خودش حواسش به نودلیت باشه تا وقتی که بپزه صدام کنه، بقیشو درست کنم..
هوفففففف
حالایونگی حواس پرت تر از من حواسش نبوده اب سر رفته موقعی که داشته نودلیت میپخته زیر گازو زیاد میکنه:|||
یکی نیست بگه اخه پسر خوب مگه من به تو نگفتم فقط حواست به اون نودلیت کوفتی باشه تا بپزههههه://
سر همین دعواش کردم و منتظرم از دلم در بیاره://
_ا.ت خب گفتم که ببخشید
+نچ
_مگه من تقصیر کارم اخه
+ارههه خیلیم تقصیر کارییییی
_باشه .. حالا چرا داد میزنی...
+تو که نمیخوای تمیزی کنی :/
_توهم نمیخوای:/
+خب؟ 🙄
_خب که خب اینجا یه عمارته مر از خدمتکاره :||
+لازم نکرده اصا.. اه .. بگو خودشون تمیز کنن😑
_باشه بیب حالا میبخشی؟
+نه باید فکرامو بکنم..
_الان چی؟
+نچ
_الان چطور ؟
+نه دیگه
_الان چی•-•؟(خودشو شبیه یه پیشی کیوت میکنه^^)
+عااااااااا.. باشه..😐🙄
_یسسس میدونستم :)
+خب :/
_خب:)؟
_الان من چی بخورم:)؟
_:)
+ام.. حالا اشکال نداره بیا فعلا از نول من بخور و اینکه یادت باشه که وقتی کاریو بهت میسپرم خراب کاری نکنی --_--
_کیوتی..
+یااا من خیلیم جدیاممممممممم(چه بحث اشنایی)..
بعد از خوردن شام و نگاه کردن تیوی رفتیم که بخوابیم
______
ساعت 02:00
با دلدرد خیلیی شدیدی بیدار شدم ..
_آییی وای دلم ..
عین مار به خودم از درد میپیچدم
_وای..
+چیشده!!!!
_دلم .. وای یونگی دلم ..
+چی..چیکار کنم ؟ ببرمت بیمارستان؟
_وایی.. نمیدونم.. وای خداا دلممم
یونگی بغلم و کرد که بریم بیمارستان..
_ولی یونگی عادیه.. فقط.. نمیدونم چرا انقد شدید شده..
+هیس صبر کن الان سریع میریم شاید یه اتفاقی افتاده..!
_آیی..
یونگی دستشو گذاشت رو دلم و ماساژ داد تا بهتر بشم..
+الان میرسیم..
@Mochi_park
#Fan_fake_BTS
#fan_fake
#suga
#ماه_خیلی_قشنگه
۷.۷k
۳۰ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.