فیک مایکی پارت سوم
(۴ روز گذشت و میساکی باید بره سازمان دخترش رو هم به دوستش نورا میسپره)
از زبون میساکی
وارد سازمان که شدم یه راست رفتم سمت اتاق رییس ازش متنفرم فقط بلده دستور های بیخود بده و کل سازمانو خراب کنه وارد اتاق که شدم بدنم یخ کرد (میساکی معاون اوله و یکی به نام ساتو معاون دوم که با میسا دوسته)
میساکی: س..سا..تو..چی..کار...کردی(تعجب و بهت زدگی)
از زبون ادمین گشادتون ×-×
ساتو در حالی که با دستا و چاقوی خونی بالا سر رییسشون بود با خنده جواب میساکی رو داد
ساتو: اون رییس مزخرفی بود میسا خودتم اینو میدونی تو میتونی بهتر از اون ریاست کنی همه ی سازمان با وجود تو موافقن نظرت چیه؟(در حالتی که رییس بمیره مشاور اول رییس میشه)
میسا:با..شه
ساتو: خوبه(لبخند چشم بسته)
پرش زمانی به فردای اون روز
ویو میساکی
نمیشه دیروز چه اتفاقی افتاد خیلی عجیب بود ولی یه جورایی خوشحالم
بازم از زبون من°^°
میسا کلید انداخت و وارد خونه شد
نورا:سلام میسااااا
میساکی:سلام نوراااا از کوچولوم چه خبر؟
نورا: کوچولوت الان خوابیده میگم میسا کاری با من نداری؟
میساکی: نه خب چطور؟
نورا: واقعیت برام یه کاری پیش اومده وای نمیخوام تنهات بزارم
میسا: نه بابا مشکلی نیست تنهام نیستم ۳ ۴ ساعت دیگم ساتو میاد برای شام میاد اینجا
نورا: پس فعلا میسااا
میسا: خودافظظظظظظ
میسا شروع کرد پختن نودل،سوشی،موچی،سوبا
همین زمان عمارت بونتن
ویو مایکی
دسگه خسته شدم انقدر دنبال میسا گشتم دارم دیوونه میشم کوکو تمام وقتشو گزاشته رو پیدا کردن میسا
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
خوب دوستان این پارت تموم شد لایکا به ۱۸ رسید پارت میدم بیوگرافی ساتو و خونه میساکی و نورا رو هم الان میزارم
.
.
.
.
.
.
.
.
خودافسسسسسسسس👋
از زبون میساکی
وارد سازمان که شدم یه راست رفتم سمت اتاق رییس ازش متنفرم فقط بلده دستور های بیخود بده و کل سازمانو خراب کنه وارد اتاق که شدم بدنم یخ کرد (میساکی معاون اوله و یکی به نام ساتو معاون دوم که با میسا دوسته)
میساکی: س..سا..تو..چی..کار...کردی(تعجب و بهت زدگی)
از زبون ادمین گشادتون ×-×
ساتو در حالی که با دستا و چاقوی خونی بالا سر رییسشون بود با خنده جواب میساکی رو داد
ساتو: اون رییس مزخرفی بود میسا خودتم اینو میدونی تو میتونی بهتر از اون ریاست کنی همه ی سازمان با وجود تو موافقن نظرت چیه؟(در حالتی که رییس بمیره مشاور اول رییس میشه)
میسا:با..شه
ساتو: خوبه(لبخند چشم بسته)
پرش زمانی به فردای اون روز
ویو میساکی
نمیشه دیروز چه اتفاقی افتاد خیلی عجیب بود ولی یه جورایی خوشحالم
بازم از زبون من°^°
میسا کلید انداخت و وارد خونه شد
نورا:سلام میسااااا
میساکی:سلام نوراااا از کوچولوم چه خبر؟
نورا: کوچولوت الان خوابیده میگم میسا کاری با من نداری؟
میساکی: نه خب چطور؟
نورا: واقعیت برام یه کاری پیش اومده وای نمیخوام تنهات بزارم
میسا: نه بابا مشکلی نیست تنهام نیستم ۳ ۴ ساعت دیگم ساتو میاد برای شام میاد اینجا
نورا: پس فعلا میسااا
میسا: خودافظظظظظظ
میسا شروع کرد پختن نودل،سوشی،موچی،سوبا
همین زمان عمارت بونتن
ویو مایکی
دسگه خسته شدم انقدر دنبال میسا گشتم دارم دیوونه میشم کوکو تمام وقتشو گزاشته رو پیدا کردن میسا
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
خوب دوستان این پارت تموم شد لایکا به ۱۸ رسید پارت میدم بیوگرافی ساتو و خونه میساکی و نورا رو هم الان میزارم
.
.
.
.
.
.
.
.
خودافسسسسسسسس👋
۳.۰k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.