🖤پارت ۱ بیمار دوست داشتنی🖤
🖤ا/ت:از خواب با صدای زنگ موبایل بیدار شدم سرم درد میکرد زیاد حال نداشتم تلفن رو جواب دادم نامجون بود(نامجون رئیس ا/ت)بله رئیس
نامجون:بهتری؟(ا/ت چند روز مریض)
ا/ت:آره فک میکنم بتونم بیام سرکار
نامی:خوبه یه بیمار دارم برات تو بیمارستان روانی نمیزاره کسی بره سمتش باید باهاش حرف بزنی مشخصاتش رو اومدی بهت میدم
ا/ت:باش تایک ساعت دیگه اونجام
ا/ت
رفتم یه دوش ۱۰مینی گرفتم اومدم بیرون یه آرایش ملایم کردم تیپ سرکارم رو نزدم گفتم رسمی باشه بهتره چون ممکنه احساس بهتری داشته باشه .بعد از آماده شدن وسایلم رو ورداشتم هنوز یکم سر درد داشتم ولی مهم نیست یه تاکسی گرفتم رفتم تيمارستان
نامی:سلام ا/ت برو از فیونا مشخصات رو بگیر
ا/ت: چشم .رفتم از فیونا(فیونا کارمند اونجاست)مشخصات بیمار رو گرفتم
.مشخصات.
اسم:جئون جونکوک
دلیل بیماری:نامشخص
سن: ۲۴
تعجب کردم چرا باید یه پسر۲۴ساله روانی شده چون همسن خودم بود یکم ناراحت شدم با خودم گفتم حتما خیلی عذاب کشیده رفتم تو اتاق که یهو...🖤
♡بنظرتون ات چی دیده...♡
نامجون:بهتری؟(ا/ت چند روز مریض)
ا/ت:آره فک میکنم بتونم بیام سرکار
نامی:خوبه یه بیمار دارم برات تو بیمارستان روانی نمیزاره کسی بره سمتش باید باهاش حرف بزنی مشخصاتش رو اومدی بهت میدم
ا/ت:باش تایک ساعت دیگه اونجام
ا/ت
رفتم یه دوش ۱۰مینی گرفتم اومدم بیرون یه آرایش ملایم کردم تیپ سرکارم رو نزدم گفتم رسمی باشه بهتره چون ممکنه احساس بهتری داشته باشه .بعد از آماده شدن وسایلم رو ورداشتم هنوز یکم سر درد داشتم ولی مهم نیست یه تاکسی گرفتم رفتم تيمارستان
نامی:سلام ا/ت برو از فیونا مشخصات رو بگیر
ا/ت: چشم .رفتم از فیونا(فیونا کارمند اونجاست)مشخصات بیمار رو گرفتم
.مشخصات.
اسم:جئون جونکوک
دلیل بیماری:نامشخص
سن: ۲۴
تعجب کردم چرا باید یه پسر۲۴ساله روانی شده چون همسن خودم بود یکم ناراحت شدم با خودم گفتم حتما خیلی عذاب کشیده رفتم تو اتاق که یهو...🖤
♡بنظرتون ات چی دیده...♡
۴۵.۳k
۰۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.