وقتی جفتتون مافیا بودین و تو عاشقش میشی(درخواستی)
از ماشین پیاده شدین،هیونجین قبل از شما رسیده بود
رفتین سمتش و مینهو و فلیکس بهش سلام گفتن،تو فقط نگاش کردی اما اون حتی نگاهتم نکرد
داداشات داشتن با هیونجین راه میرفتن و تو پشتشون بودی،یک دقیقه هم نگاهتو از روی هیونجین برنداشتی
همینجوری داشتین راه میرفتین که متوجه شدی یکی با اسلحه هیونجین رو نشونه گرفته،همین که دیدی میخواد ماشه رو بکشه سریع رفتی جلوش و تیر به قلبت خورد
🐣🐰ا.ت
هیونجین شوکه شده بود
فلیکس و مینهو داشتن صدات میکردن
ولی تو نمیتونستی هیچی بگی
دهنت باز نمیشد ولی خوشحال بودی که نزاشتی هیونجین چیزیش بشه
🐣هیونجین من بغلش میکنم میبرم تو ماشین تو رانندگی کن تا مینهو به سونگمین زنگ بزنه(بغض)(سونگمین هم مافیا بود هم دکتر)
🥟ن..نه من بغلش میکنم
🐣باشه فقط زود باش
هیونجین بغلت کرد و رفتین سوار ماشین شدین فلیکس راننده بود خیلی سریع رفتین خونه چان چون نزدیکترین جایی بود که میتونستین برین
(رسیدن)
مینهو تند تند زنگ خونه چان رو زد
🐺کیه؟
🐰مینهو ام درو باز کن
🐺اوه باشه بیا
در رو باز کرد که با تو که غرق خونی،هیونجینی که بغلت کرده و داره گریه میکنه،فلیکسی که داشت گریه میکرد و مینهویی گه بغض کرده بود مواجه شد
🐺چ..چی شده؟
🐣بریم تو هق توضیح میدیم(گریه)
🐺بیاین تو
رفتین تو و هیونجین تورو گذاشت روی تخت چان
🥟هق همش تقصیر منه
🐺تعریف کنین چی شد؟
🐣هق ما باهمدیگه رفته بودیم پیاده روی که یکی میخواست به هیونجین شلیک کنه هیچکس جز ا.ت نفهمیده بود و ا.ت مثل دیوونه ها پرید طرف هیونجین تا هیونجین چیزیش نشه
🐰سونگمین دم دره یکی بره در رو باز کنه(بغض)
چان رفت در رو باز کرد و سونگمین سریع دوید سمتت و گفت
🐶همه برای بیرون
🐺پسرا بیاین
همه رفتن بیرون و منتظر بودن
تقریبا نیم ساعت از وقتی که سونگمین داشت جراحیت میکرد میگذشت
چون تو خونه بود و سونگمین تنها بود خیلی طول میکشید
فلیکس انقدر گریه کرد که خوابش برد چان و مینهو به یه جا زل زدن و حالشون خوب نیست و هیونجین داره گریه میکنه و خودشو سرزنش میکنه
اون تازه فهمیده بود عاشقته و دوستت داره
میخواست وقتی حالت خوب شد و بهوش اومدی بهت بگه
هیونجینم الان حس تورو داره همون حسی که تو برای اعتراف بهش داشتی،میترسید از اینکه قراره چی بشه
همش تو ذهنش این بود که اگه ا.ت بمیره هیچوقت خودشو نمیبخشه
#استری_کیدز
#بنگچان
#لینو
#چانگبین
#هیونجین
#هان
#فلیکس
#سونگمین
#جونگین
#وانشات
#فیک
#سناریو
#چندپارتی
#تکپارتی
#فیکشن
رفتین سمتش و مینهو و فلیکس بهش سلام گفتن،تو فقط نگاش کردی اما اون حتی نگاهتم نکرد
داداشات داشتن با هیونجین راه میرفتن و تو پشتشون بودی،یک دقیقه هم نگاهتو از روی هیونجین برنداشتی
همینجوری داشتین راه میرفتین که متوجه شدی یکی با اسلحه هیونجین رو نشونه گرفته،همین که دیدی میخواد ماشه رو بکشه سریع رفتی جلوش و تیر به قلبت خورد
🐣🐰ا.ت
هیونجین شوکه شده بود
فلیکس و مینهو داشتن صدات میکردن
ولی تو نمیتونستی هیچی بگی
دهنت باز نمیشد ولی خوشحال بودی که نزاشتی هیونجین چیزیش بشه
🐣هیونجین من بغلش میکنم میبرم تو ماشین تو رانندگی کن تا مینهو به سونگمین زنگ بزنه(بغض)(سونگمین هم مافیا بود هم دکتر)
🥟ن..نه من بغلش میکنم
🐣باشه فقط زود باش
هیونجین بغلت کرد و رفتین سوار ماشین شدین فلیکس راننده بود خیلی سریع رفتین خونه چان چون نزدیکترین جایی بود که میتونستین برین
(رسیدن)
مینهو تند تند زنگ خونه چان رو زد
🐺کیه؟
🐰مینهو ام درو باز کن
🐺اوه باشه بیا
در رو باز کرد که با تو که غرق خونی،هیونجینی که بغلت کرده و داره گریه میکنه،فلیکسی که داشت گریه میکرد و مینهویی گه بغض کرده بود مواجه شد
🐺چ..چی شده؟
🐣بریم تو هق توضیح میدیم(گریه)
🐺بیاین تو
رفتین تو و هیونجین تورو گذاشت روی تخت چان
🥟هق همش تقصیر منه
🐺تعریف کنین چی شد؟
🐣هق ما باهمدیگه رفته بودیم پیاده روی که یکی میخواست به هیونجین شلیک کنه هیچکس جز ا.ت نفهمیده بود و ا.ت مثل دیوونه ها پرید طرف هیونجین تا هیونجین چیزیش نشه
🐰سونگمین دم دره یکی بره در رو باز کنه(بغض)
چان رفت در رو باز کرد و سونگمین سریع دوید سمتت و گفت
🐶همه برای بیرون
🐺پسرا بیاین
همه رفتن بیرون و منتظر بودن
تقریبا نیم ساعت از وقتی که سونگمین داشت جراحیت میکرد میگذشت
چون تو خونه بود و سونگمین تنها بود خیلی طول میکشید
فلیکس انقدر گریه کرد که خوابش برد چان و مینهو به یه جا زل زدن و حالشون خوب نیست و هیونجین داره گریه میکنه و خودشو سرزنش میکنه
اون تازه فهمیده بود عاشقته و دوستت داره
میخواست وقتی حالت خوب شد و بهوش اومدی بهت بگه
هیونجینم الان حس تورو داره همون حسی که تو برای اعتراف بهش داشتی،میترسید از اینکه قراره چی بشه
همش تو ذهنش این بود که اگه ا.ت بمیره هیچوقت خودشو نمیبخشه
#استری_کیدز
#بنگچان
#لینو
#چانگبین
#هیونجین
#هان
#فلیکس
#سونگمین
#جونگین
#وانشات
#فیک
#سناریو
#چندپارتی
#تکپارتی
#فیکشن
۱۵.۴k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.