پارت ۱۹
۶ ماه بعد
کوک ویو
امروز میخوان از ا.ت
خواستگاری کنم
( کوک ۲۹ سالشه و ا.ت۲۸ سال خواستم ی یادآوری کنم)
میخوام بهش بگم بیاد سمت ساحل اونجا جای خوبیه
بزار بهش زنگ بزنم
×الو عشقم
-الو سلام کوک
×سلام خوبی
تا نیم ساعت دیگه آماده شو میام دنبالت
-کجا میریم
×دیگه دیگه سوپرایزه
-باشه پس میبینمت
ا.ت ویو
تازه صبح حموم بودم پس ی لباس خوشگل پوشیدم با ی کفش پاشنه بلند و آرایش کردم و عطر زدم رفتم پایین که کوک رو دیدم سوار ماشین شدم و
-سلام بیببببببببببب کجا میریممممممم
×سلام نمیشه دیگه سوپرایزه
راستی این چشم بند هم ببند
چشم بند رو بستم و حرکت کردیم وقتی رسیدیم
پیاده شدم با کمک اون
×هنوز برنداریا
-باشه بابا( خنده)
×خب رسیدیم بردار
وقتی چشامو باز کردم دیدم اومدیم ساحل بعد روی شن ها گل رز و شمع چیده بود و ی اهنگ شروع به پخش کرد
- کوک اینا ....اینا واقعا خوشگله
×خوشحالم که دوسش داری
یهو زانو زد و گفت
×عشق زندگیم باهام ازدواج میکنی ؟
گریم گرفته بود گفتم
-معلومه که آره عشقمممممممم (عوققق اه اه )
و حلقه رو کرد تو انگشتم و بغلش کردم
دیدم پشتش ی فرد سیاه پوش هست که به سمت کوک داره شلیک میکنه سریع جامو باهاش عوض کردم و به جاش به من تیرخورد
×ا.تتتتتتتت بلندشووووو
مگه نگفتی ترکم نمیکنیی
- کوک فراموشم نکن منم فراموشت نمیکنم
د.دوس.ست دارم
×ا.تتتتتتتت
. . .
کوک ویو
امروز میخوان از ا.ت
خواستگاری کنم
( کوک ۲۹ سالشه و ا.ت۲۸ سال خواستم ی یادآوری کنم)
میخوام بهش بگم بیاد سمت ساحل اونجا جای خوبیه
بزار بهش زنگ بزنم
×الو عشقم
-الو سلام کوک
×سلام خوبی
تا نیم ساعت دیگه آماده شو میام دنبالت
-کجا میریم
×دیگه دیگه سوپرایزه
-باشه پس میبینمت
ا.ت ویو
تازه صبح حموم بودم پس ی لباس خوشگل پوشیدم با ی کفش پاشنه بلند و آرایش کردم و عطر زدم رفتم پایین که کوک رو دیدم سوار ماشین شدم و
-سلام بیببببببببببب کجا میریممممممم
×سلام نمیشه دیگه سوپرایزه
راستی این چشم بند هم ببند
چشم بند رو بستم و حرکت کردیم وقتی رسیدیم
پیاده شدم با کمک اون
×هنوز برنداریا
-باشه بابا( خنده)
×خب رسیدیم بردار
وقتی چشامو باز کردم دیدم اومدیم ساحل بعد روی شن ها گل رز و شمع چیده بود و ی اهنگ شروع به پخش کرد
- کوک اینا ....اینا واقعا خوشگله
×خوشحالم که دوسش داری
یهو زانو زد و گفت
×عشق زندگیم باهام ازدواج میکنی ؟
گریم گرفته بود گفتم
-معلومه که آره عشقمممممممم (عوققق اه اه )
و حلقه رو کرد تو انگشتم و بغلش کردم
دیدم پشتش ی فرد سیاه پوش هست که به سمت کوک داره شلیک میکنه سریع جامو باهاش عوض کردم و به جاش به من تیرخورد
×ا.تتتتتتتت بلندشووووو
مگه نگفتی ترکم نمیکنیی
- کوک فراموشم نکن منم فراموشت نمیکنم
د.دوس.ست دارم
×ا.تتتتتتتت
. . .
۲.۸k
۰۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.