"زندگی من"
"زندگی من"
پارت 26
ویو ات
خیلی خوشحالم که دارم با جیمین ازدواج میکنم..
بالاخره عروسی تموم شد رفتیم خونه..جیمین تلفنش زنگ خورد پایین موند من رفتم بالا داشتم لباسمو عوض میکردم که دست به زیپ نرسید
جیمین: داری چیکار میکنی؟
ات: میخوام لباسمو عوض کنم بخوابم خیلی خسته ام..
جیمین: من باید لباستو در بیارم*نگاه شیطانی*
ات: نه ممنون خودم میتونم
5مین..10مین..15مین..نمیتونستم زیپشو باز کنم جیمین داشت به من نگاه میکرد مجبور بودم ازش کمک بخوام با این حال که میدونم چی میشه..
ات: جیمین
جیمین: رو چشم
تعجب کردم اومد زیپ لباسمو باز کرد برگشتم روبه روش وایستادم
ات: نمیری اونور میخوام لباسمو عوض کنم
جیمین: من با تو کار دارم
ات: جیم..
اومد حرف بزنم که لباشو گذاشت رو لبام..اروم مک میزد لباسامو در میاورد
من پرت کرد رو تخت..لباسای خودش رو هم دراورد..
روم خیمه زد کیص مارک های دردناکی میزاشت..
بقیش اصمات😁
دوست دارم اصمات بنویسم ولی.....
صبح با درد شدیدی بیدار شدم..جیمین بغلم خوابیده بود رو لباشو بوسیدم پاشدم که برم حموم..نمیتونستم درست راه برم
دلم خیلی درد میکرد نمیتونستم راه برم اومدم بلند شم که افتادم زمین
جیمین: ات چیشد؟
ات: هیچی خوبم
جیمین: چرا اینجوری راه میری*خنده*
ات: به لطف جنابالی*عصبی*(😂).
جیمین: کجا میری؟
ات: برم قرص بخورم بعدش برم حموم..
جیمین براید استایل بغلم کرد
ات: کجا میری؟
جیمین: حموم
ات: تو کجا میای؟
جیمین:ـــــــــــ
رفتیم حموم لباسامو در اورد لباسای خودشم دراورد
اب باز کرد که وان پرشه
نشستیم اروم دلمو ماساژ میداد
جیمین: ببخشید دیشب زیاده روی کردم
ات: نه عیبی نداره ددی(دختره.......)
*بچها شرمنده اگه بد نوشتم*
پارت 26
ویو ات
خیلی خوشحالم که دارم با جیمین ازدواج میکنم..
بالاخره عروسی تموم شد رفتیم خونه..جیمین تلفنش زنگ خورد پایین موند من رفتم بالا داشتم لباسمو عوض میکردم که دست به زیپ نرسید
جیمین: داری چیکار میکنی؟
ات: میخوام لباسمو عوض کنم بخوابم خیلی خسته ام..
جیمین: من باید لباستو در بیارم*نگاه شیطانی*
ات: نه ممنون خودم میتونم
5مین..10مین..15مین..نمیتونستم زیپشو باز کنم جیمین داشت به من نگاه میکرد مجبور بودم ازش کمک بخوام با این حال که میدونم چی میشه..
ات: جیمین
جیمین: رو چشم
تعجب کردم اومد زیپ لباسمو باز کرد برگشتم روبه روش وایستادم
ات: نمیری اونور میخوام لباسمو عوض کنم
جیمین: من با تو کار دارم
ات: جیم..
اومد حرف بزنم که لباشو گذاشت رو لبام..اروم مک میزد لباسامو در میاورد
من پرت کرد رو تخت..لباسای خودش رو هم دراورد..
روم خیمه زد کیص مارک های دردناکی میزاشت..
بقیش اصمات😁
دوست دارم اصمات بنویسم ولی.....
صبح با درد شدیدی بیدار شدم..جیمین بغلم خوابیده بود رو لباشو بوسیدم پاشدم که برم حموم..نمیتونستم درست راه برم
دلم خیلی درد میکرد نمیتونستم راه برم اومدم بلند شم که افتادم زمین
جیمین: ات چیشد؟
ات: هیچی خوبم
جیمین: چرا اینجوری راه میری*خنده*
ات: به لطف جنابالی*عصبی*(😂).
جیمین: کجا میری؟
ات: برم قرص بخورم بعدش برم حموم..
جیمین براید استایل بغلم کرد
ات: کجا میری؟
جیمین: حموم
ات: تو کجا میای؟
جیمین:ـــــــــــ
رفتیم حموم لباسامو در اورد لباسای خودشم دراورد
اب باز کرد که وان پرشه
نشستیم اروم دلمو ماساژ میداد
جیمین: ببخشید دیشب زیاده روی کردم
ات: نه عیبی نداره ددی(دختره.......)
*بچها شرمنده اگه بد نوشتم*
۱۷.۷k
۲۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.