بچه ها میخوام خرابتون کنم . ادامه بدین !
شدو :
از خواب بیدار میشم . احساس منگی شدیدی دارم . سرم گیچ میرفت .
من با منگی - آه .... من .. من کجام ؟
به اطرافم زل میزنم و یهو متوجه میشم روی هوا معلقم . جیغ میکشم . بعد به چیزی که باهاش بسته شده بودم زل میزنم . روبان . با روبان قرمز به سقف آویزون شدم .
به پاهام خیره میشم . بدون کفش . بدون جوراب . متوجه میشم دستکش هم ندارم ... لختم . کاملا لخت ...
من با جیغ - اوه مای گاد اینجا کدوم جهنمیه ؟!
میچرخم و میچرخم . وقتی کسی رو نمیبینم ، نفسی عمیق میکشم ...
صدایی نرم و نازک - آه ... شدو ، بیدار شدی ؟
به سمت صدا برمیگردم . پسری زیبا جلوم وایستاده بود . موهای سفید و فرفریش . چشمای صورتیش . صورت جذابش ...
بهش خیره میشم و سرش داد میزنم :( تو ... تو کدوم خری هستی ؟!) و بهش چشم غره میرم . لبخند زیبای روی لباش ، بیشتر و بیشتر میشه .
پسره - از خشمت خوشم میاد ...
دستشو لای موهاش فرو میکنه و دور دستاش میپیچونه . به لباسش زل میزنم . یه تیشرت مشکی با یه کت مشکی کوتاه . شلوارکی مشکی و تنگ و پوتین های مشکی بلند . دمم تکون سنگینی میخوره . اخم میکنم .
من با اخم - اسمت چیه و چند سالته و با من چیکار داری ؟!!!
میخنده . شیرینی از صداش میبارید. خدایا ! من چرا اینقدر امروز منحرف شدم ؟!
پسره با خنده - میخوای ازم بازجویی کنی ؟
و بهم زل میزنه و با لحن آرومی جواب میده .
جاستین - به من میگن جاستین . یه خارپشتم و ۲۱ سالمه . باهات کاری ندارم . فقط باید یه چیزی رو بهم نشون بدی ...
لبخندش حالتی بازیگوش میگیره . نفسام تند میشه . از من چی میخواد ؟
ادامش با خودتون و ذهن عزیزتون 😁
از خواب بیدار میشم . احساس منگی شدیدی دارم . سرم گیچ میرفت .
من با منگی - آه .... من .. من کجام ؟
به اطرافم زل میزنم و یهو متوجه میشم روی هوا معلقم . جیغ میکشم . بعد به چیزی که باهاش بسته شده بودم زل میزنم . روبان . با روبان قرمز به سقف آویزون شدم .
به پاهام خیره میشم . بدون کفش . بدون جوراب . متوجه میشم دستکش هم ندارم ... لختم . کاملا لخت ...
من با جیغ - اوه مای گاد اینجا کدوم جهنمیه ؟!
میچرخم و میچرخم . وقتی کسی رو نمیبینم ، نفسی عمیق میکشم ...
صدایی نرم و نازک - آه ... شدو ، بیدار شدی ؟
به سمت صدا برمیگردم . پسری زیبا جلوم وایستاده بود . موهای سفید و فرفریش . چشمای صورتیش . صورت جذابش ...
بهش خیره میشم و سرش داد میزنم :( تو ... تو کدوم خری هستی ؟!) و بهش چشم غره میرم . لبخند زیبای روی لباش ، بیشتر و بیشتر میشه .
پسره - از خشمت خوشم میاد ...
دستشو لای موهاش فرو میکنه و دور دستاش میپیچونه . به لباسش زل میزنم . یه تیشرت مشکی با یه کت مشکی کوتاه . شلوارکی مشکی و تنگ و پوتین های مشکی بلند . دمم تکون سنگینی میخوره . اخم میکنم .
من با اخم - اسمت چیه و چند سالته و با من چیکار داری ؟!!!
میخنده . شیرینی از صداش میبارید. خدایا ! من چرا اینقدر امروز منحرف شدم ؟!
پسره با خنده - میخوای ازم بازجویی کنی ؟
و بهم زل میزنه و با لحن آرومی جواب میده .
جاستین - به من میگن جاستین . یه خارپشتم و ۲۱ سالمه . باهات کاری ندارم . فقط باید یه چیزی رو بهم نشون بدی ...
لبخندش حالتی بازیگوش میگیره . نفسام تند میشه . از من چی میخواد ؟
ادامش با خودتون و ذهن عزیزتون 😁
۴۸۰
۱۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.