purple love
purple love
پارت۸
ات
چند روزی از رفتن مامانم گذشته بود،تو تختم بودم دل درد خیلی زیادی داشتم،فکر کنم مال اون خوراکی هایی بود که سر شب خوردم
احساس کردم یه ماده گرم لای پامه،رفتم دستشویی بلهه همون چیزیه که فکرشو میکردم،پریود شدم
حالا این موقع شب پد از کدوم قبرستونی پیدا کنم؟
جیمین هم محاله بزاره این موقع شب برم بیرون،خیلی حساسه حتی زمانی با دوستام میرم بیرون باید تا ساعت هشت خونه باشم وگرنه حسابی دعوام میکنه
لباسمو عوض کردم باید تا وقتی جایی رو به گند نکشیدم برم بخرم،امیدوارم جیمین توی اتاقش باشه
رفتم پایین لامپا خاموش بود فک کنم جیمین خوابه،خواستم برم که یهو لامپا روشن شد
از ترس سه متر پریدم تو هوا
جیمین.جایی میری؟
ات.اره بیرون کار دارم
جیمین.این موقع شب چیکار داری؟
ات.یه چیزی میخام،باید برم بخرم
جیمین.چی؟هرچی میخای به خودم بگو
ات.اخه نمیشه یه چیزیه که به خودم مربوطه،باید برم داروخونه
جیمین.قرص میخای؟
ات.نه
جیمین.پس چی؟
جیمین داشت اعصابمو خورد میکرد منم داد زدم
ات.پد میخام پریود شدم خوب شد؟(داد)
جیمین داشت با تعجب منو نگاه میکرد
جیمین.ا الان میرم برات میخرم
جیمین رفت بخره منم داشتم از خجالت آب میشدم،رفتم توی اتاقم،ای کاش مامانم اینجا بود حسابی به بغلش احتیاج دارم
بعد از چند مین در اتاقم زده شد
جیمین.ات،چیزی که میخواستی رو برات خریدم
ات.بزارش همونجا برو
روم نمیشد تو صورت جیمین نگاه کنم،رفتم پدو از پشت در برداشتم،رفتم دستشویی کارای لازمو کردم بعدشم خوابیدم
صبح با صدای زنگ گوشی از خواب بیدار شدم یونجون بود(تی اکس تی نه)همون پسری که چند. وقت پیش تو مینی چت باهاش آشنا شدم،پسر خوشتیپی بود مثل جیمین
جواب دادم
یونجون.الو سلام خوبی؟
ات.سلام خوبم تو چطوری؟
یونجون.منم خوبم،میگم امروز قرار بزاریم؟
ات.اره حتما،کجا؟
یونجون.کافه ی....(خودتون یه چیز بزارین)
ات.اوکی من ساعت هفت میام اونجا
یونجون.باشه میبینمت،خدافظ
ات.خدافظ
بلند شدم رفتم دستشویی کارای لازمو کردم،رفتم پایین صبحونه بخورم،جیمین هم پایین بود،هنوز به خاطر قضیه دیشب ازش خجالت میکشیدم،سرمو انداختم پایین
جیمین.صبح بخیر
ات.ص صبح بخیر
جیمین.خوبی؟
ات.اره
نشستم پشت میز شروع به خوردن کردم،باید از جیمین اجازه ی امشبو بگیرم
ات.جیمین
جیمین.هوم؟
ات.من امشب قرارع با دوستام برم بیرون
جیمین.خبب
ات.اجازه میدی؟
جیمین.نه خونه باش
ات.ده
جیمین.هشت
ات.باشه باشه همون نه
جیمین.افرین...
شرطا
۲۰ لایک
۱۵ کامنت
پارت۸
ات
چند روزی از رفتن مامانم گذشته بود،تو تختم بودم دل درد خیلی زیادی داشتم،فکر کنم مال اون خوراکی هایی بود که سر شب خوردم
احساس کردم یه ماده گرم لای پامه،رفتم دستشویی بلهه همون چیزیه که فکرشو میکردم،پریود شدم
حالا این موقع شب پد از کدوم قبرستونی پیدا کنم؟
جیمین هم محاله بزاره این موقع شب برم بیرون،خیلی حساسه حتی زمانی با دوستام میرم بیرون باید تا ساعت هشت خونه باشم وگرنه حسابی دعوام میکنه
لباسمو عوض کردم باید تا وقتی جایی رو به گند نکشیدم برم بخرم،امیدوارم جیمین توی اتاقش باشه
رفتم پایین لامپا خاموش بود فک کنم جیمین خوابه،خواستم برم که یهو لامپا روشن شد
از ترس سه متر پریدم تو هوا
جیمین.جایی میری؟
ات.اره بیرون کار دارم
جیمین.این موقع شب چیکار داری؟
ات.یه چیزی میخام،باید برم بخرم
جیمین.چی؟هرچی میخای به خودم بگو
ات.اخه نمیشه یه چیزیه که به خودم مربوطه،باید برم داروخونه
جیمین.قرص میخای؟
ات.نه
جیمین.پس چی؟
جیمین داشت اعصابمو خورد میکرد منم داد زدم
ات.پد میخام پریود شدم خوب شد؟(داد)
جیمین داشت با تعجب منو نگاه میکرد
جیمین.ا الان میرم برات میخرم
جیمین رفت بخره منم داشتم از خجالت آب میشدم،رفتم توی اتاقم،ای کاش مامانم اینجا بود حسابی به بغلش احتیاج دارم
بعد از چند مین در اتاقم زده شد
جیمین.ات،چیزی که میخواستی رو برات خریدم
ات.بزارش همونجا برو
روم نمیشد تو صورت جیمین نگاه کنم،رفتم پدو از پشت در برداشتم،رفتم دستشویی کارای لازمو کردم بعدشم خوابیدم
صبح با صدای زنگ گوشی از خواب بیدار شدم یونجون بود(تی اکس تی نه)همون پسری که چند. وقت پیش تو مینی چت باهاش آشنا شدم،پسر خوشتیپی بود مثل جیمین
جواب دادم
یونجون.الو سلام خوبی؟
ات.سلام خوبم تو چطوری؟
یونجون.منم خوبم،میگم امروز قرار بزاریم؟
ات.اره حتما،کجا؟
یونجون.کافه ی....(خودتون یه چیز بزارین)
ات.اوکی من ساعت هفت میام اونجا
یونجون.باشه میبینمت،خدافظ
ات.خدافظ
بلند شدم رفتم دستشویی کارای لازمو کردم،رفتم پایین صبحونه بخورم،جیمین هم پایین بود،هنوز به خاطر قضیه دیشب ازش خجالت میکشیدم،سرمو انداختم پایین
جیمین.صبح بخیر
ات.ص صبح بخیر
جیمین.خوبی؟
ات.اره
نشستم پشت میز شروع به خوردن کردم،باید از جیمین اجازه ی امشبو بگیرم
ات.جیمین
جیمین.هوم؟
ات.من امشب قرارع با دوستام برم بیرون
جیمین.خبب
ات.اجازه میدی؟
جیمین.نه خونه باش
ات.ده
جیمین.هشت
ات.باشه باشه همون نه
جیمین.افرین...
شرطا
۲۰ لایک
۱۵ کامنت
۱۴.۴k
۲۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.