dilemma of love and hate پارت8
لوسیوس وقتی دید دیگه نمیتونه به بحث با سوروس ادامه بده میخواست راهشو بکشه بره که یهو ا/ت پیداش شد
+دایی سوروس بعد کایلا نوبت منه
%باشه عزیزم حواسم هست
لوسیوس که ا/ت رو دیده بود از فرست استفاده کرد
$سلام خانوم جوان شما باید دوشیزه ا/ت باشید از دیدنتون خوشبختم
+ببخشید من شمارو میشناسم؟
+دایی ایشون کی هستن
$لوسیوس مالفوی هستم
+خوشبختم اقا
$میدونی من یه پسر هم سن تو دارم اسمش دراکو چطور تا منو داییت حرف میزنیم شما برید بازی کنید اونا اونجاست
ویو ا/ت
راستش میخواستم بگم دوستم منتظرمه و در برم ولی وقتی به پسره نگاه کردم حس کردم تنهاست دلم براش سوخت پسری که حالا با اسم دراکو میشناختمش پسری با قد معمولی بود با موهای یخی و چشمای خاکستری که انگار چیزی درونش بود که باعث میشد توشون غرق شی یه جورایی منو میترسوند
+خیله خوب باشه اما صبر کنید قبلش به دوستمم بگم بیاد
$باشه خانوم کوچولو هرجور راحتی
به سمت کایلا رفتم و ماجرا رو بهش گفتم و اونم قبول کرد باهام بیاد
ویو دراکو
همراه پدر به خرید اومده بودم و تو مغازه اولیواندر بودم تا نوبتم شه بزارید بهتون بگم که صبر کردن حوصله سر بر ترین کار دنیاست امسال قرار بود به هاگوارتز برم شایعاتی راجب اومدن هری پاتر به هاگوارتز همه جا پیچیده بود پدر میگه اگه واقعا اینطور باشه باید تا میتونم بهش نزدیک شم تو همین فکرا بودم که در صدا خورد و یه دختر و یه مرد وارد شدن دختره موهای بلوندی داشت که تا گردنش بود چشمای مشکی درشتی داشت که می درخشیدن و میشد گفت تا شونه من بود نمیدونم چرا ولی نظرمو جلب کرد به محض اومدن به مغازه به سمت دختری که فکر کنم دوستش بود دوید اون مرد میشناسم فک کنم اسمش سوروس اسنیپ باشه قبلا چند باری از نزدیک دیده بودمش بابا بهم گفته بود که اون معلم معجون سازی مون بهم گفت باید بهش بگم پرفسور وقتی بچه بودم رفت امد زیادی به خونمون داشت
$دراکو همینجا بمون و به هیچی دست نزن(اخرشو با تاکید گفت)
_چشم پدر
پدر داشت بار پرفسور حرف میزد که اون دختره رفت به سمتشون رفت دیدم پدر داره منو نشون میده و دختره داره بهم نگاه میکنه سعی کردم خوب به نظر برسم بلاخره هیچی نباشه من یه مالفویم دختره داشت با دوستش سمتم میومد سعی کردم بی تفاوت باشم
پایان ویو
ا/ت و کایلا به سمت دراکو رفتن
+سلام من ا/ت هستم اینم کایلاست از اشناییت خوشبختم
_سلام منم دراکو هستم دراکو مالفوی از اشنایی باهاتون خوشبختم
_ببینم احیانن شما که دو رگه یا ماگل زادن نیستین
+اگه باشیم؟
_خب اون موقع دیگه نمیتونیم دوست باشیم میدونی از نظر من ما اصیل زاده ها برترینیم ماگل زاده ها و دورگه ها همشون خونشون نجسه
ویو ا/ت
وقتی اون پسره ی عوضی اون حرف زد لجم گرف درسته من اصیل زاده بودم ولی کایلا دو رگه بود مادرش ماگل بود به کایلا نگاه کردم دیدم تو چشماش اشک جم شده بود اعصابم بهم ریخت دست کایلا رو گرفتم
+من اصیل زاده ولی کایلا دورگست
_خب پس تو بمون این ماد بلادم بزار گمشه بره
اعصابم جوری خورد بود که دلم میخواست این کله یخی رو خفههههه کنممم
+یا بزار کایلا هم بمونه یا منم باهاش میرم( خیلی اعصبی)
دست کایلا رو کشیدم بهش گفتم که بریم
_تو با این دورگه میگردی تو یه خائنی تو هم مثل اون کثیفی کوچولو
سرش داد زدم یکی محکم خوابوندم تو گوشش
+خفه شو عوضییییی( با داد )
خب اینم از این پارت به قولم عمل کردم♡
دلت میاد لایک نکنی و بریییییی🥺♡
+دایی سوروس بعد کایلا نوبت منه
%باشه عزیزم حواسم هست
لوسیوس که ا/ت رو دیده بود از فرست استفاده کرد
$سلام خانوم جوان شما باید دوشیزه ا/ت باشید از دیدنتون خوشبختم
+ببخشید من شمارو میشناسم؟
+دایی ایشون کی هستن
$لوسیوس مالفوی هستم
+خوشبختم اقا
$میدونی من یه پسر هم سن تو دارم اسمش دراکو چطور تا منو داییت حرف میزنیم شما برید بازی کنید اونا اونجاست
ویو ا/ت
راستش میخواستم بگم دوستم منتظرمه و در برم ولی وقتی به پسره نگاه کردم حس کردم تنهاست دلم براش سوخت پسری که حالا با اسم دراکو میشناختمش پسری با قد معمولی بود با موهای یخی و چشمای خاکستری که انگار چیزی درونش بود که باعث میشد توشون غرق شی یه جورایی منو میترسوند
+خیله خوب باشه اما صبر کنید قبلش به دوستمم بگم بیاد
$باشه خانوم کوچولو هرجور راحتی
به سمت کایلا رفتم و ماجرا رو بهش گفتم و اونم قبول کرد باهام بیاد
ویو دراکو
همراه پدر به خرید اومده بودم و تو مغازه اولیواندر بودم تا نوبتم شه بزارید بهتون بگم که صبر کردن حوصله سر بر ترین کار دنیاست امسال قرار بود به هاگوارتز برم شایعاتی راجب اومدن هری پاتر به هاگوارتز همه جا پیچیده بود پدر میگه اگه واقعا اینطور باشه باید تا میتونم بهش نزدیک شم تو همین فکرا بودم که در صدا خورد و یه دختر و یه مرد وارد شدن دختره موهای بلوندی داشت که تا گردنش بود چشمای مشکی درشتی داشت که می درخشیدن و میشد گفت تا شونه من بود نمیدونم چرا ولی نظرمو جلب کرد به محض اومدن به مغازه به سمت دختری که فکر کنم دوستش بود دوید اون مرد میشناسم فک کنم اسمش سوروس اسنیپ باشه قبلا چند باری از نزدیک دیده بودمش بابا بهم گفته بود که اون معلم معجون سازی مون بهم گفت باید بهش بگم پرفسور وقتی بچه بودم رفت امد زیادی به خونمون داشت
$دراکو همینجا بمون و به هیچی دست نزن(اخرشو با تاکید گفت)
_چشم پدر
پدر داشت بار پرفسور حرف میزد که اون دختره رفت به سمتشون رفت دیدم پدر داره منو نشون میده و دختره داره بهم نگاه میکنه سعی کردم خوب به نظر برسم بلاخره هیچی نباشه من یه مالفویم دختره داشت با دوستش سمتم میومد سعی کردم بی تفاوت باشم
پایان ویو
ا/ت و کایلا به سمت دراکو رفتن
+سلام من ا/ت هستم اینم کایلاست از اشناییت خوشبختم
_سلام منم دراکو هستم دراکو مالفوی از اشنایی باهاتون خوشبختم
_ببینم احیانن شما که دو رگه یا ماگل زادن نیستین
+اگه باشیم؟
_خب اون موقع دیگه نمیتونیم دوست باشیم میدونی از نظر من ما اصیل زاده ها برترینیم ماگل زاده ها و دورگه ها همشون خونشون نجسه
ویو ا/ت
وقتی اون پسره ی عوضی اون حرف زد لجم گرف درسته من اصیل زاده بودم ولی کایلا دو رگه بود مادرش ماگل بود به کایلا نگاه کردم دیدم تو چشماش اشک جم شده بود اعصابم بهم ریخت دست کایلا رو گرفتم
+من اصیل زاده ولی کایلا دورگست
_خب پس تو بمون این ماد بلادم بزار گمشه بره
اعصابم جوری خورد بود که دلم میخواست این کله یخی رو خفههههه کنممم
+یا بزار کایلا هم بمونه یا منم باهاش میرم( خیلی اعصبی)
دست کایلا رو کشیدم بهش گفتم که بریم
_تو با این دورگه میگردی تو یه خائنی تو هم مثل اون کثیفی کوچولو
سرش داد زدم یکی محکم خوابوندم تو گوشش
+خفه شو عوضییییی( با داد )
خب اینم از این پارت به قولم عمل کردم♡
دلت میاد لایک نکنی و بریییییی🥺♡
۶.۱k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.