᧔فیك رآن 🍶 ᧓ ⊹
᧔فیك رآن 🍶 ᧓ ⊹
|`…•°چند پآرتي•°››|
ویو ی ران:
داشتیم شام میخوردیم که دوباره با خانوادم دعوام شد؛زدم از خونه بیرون و رفتم تو بار تا ی نوشیدنی بخورم
....................
ران:ی ویسکی،همین الان!
ناشناس: اخلاق جذابی داریا(چسبیدن به ران)
ران:ببند دهنو....لازم به ی هرزه ندارم(عصبانی)این نوشیدنی من آماده نشد؟(داد)
....................
وقتی نوشیدنیمو خوردم رفتم ی اتاق تو هتل بگیرم، همیشه باید ی نقصی داشته باشم تو وجودم؛حتی اگه تغییرش بدم هیچ مشکلی حل نمیشه...من تو زندگیم ی ادمیم که هیچ کس حتی خودم نمیتونه تغییرش بده؛ولی...ولی کسی که میخواستم تو اینده بشمو دوست داشتم تا وقتی اون عوضی خیال بافیمو خراب نکرده بود
..................
داشتم راه میرفتم که یکی باهام برخورد کرد،وقتی به خودم اومدم دیدم افتادم زمینو اون دختر چه به اشتباه چه به عمد تو بغلمه؛نگاهمون بهم خورد..حس عجیبی بهم داد
ا/ت:(از روی ران بلند شد)م...م...من..من معذرت میخوا....
ران:نمیخواد چیزی بگی برو اونور فقط همین
ا/ت:ب... ببخشید اقا
ران:اسمم رانه،ممکنه دیگه نمیبنمت ولی اینو یادت باشه،خوشم نمیاد کسی اقا صدام بزنه
ا/ت:بله..من دیگه میرم خدانگهدار اقای ران....یعنی ران(خجالت زده)
.....................
چه مکالمه عجیبی بود.... ترجیح دادم دستمو بگنم تو جیبمو به راهم ادامه بدم جای اینکه جواب خدافظیشو بدم
......................
ویوی ی ا/ت:
پسره خلوچل میزد... احتمالا ویسکی یا شرابی چیزی خورده بود چون قشنگ بو میداد.
ولی یجورایی نمیفهمم چرا احساس عجیبی میداد بهم؛سوال اصلی ای که برام پیش میاد اینه که باید با همه اینجوری رفتار کنم؟یا ی اخلاق عجیب غریب دیگه؟
....................................
پارت دو خیلی خفن تره جدی،حالا تا اینجا دوست داشتین ؟ادامه بدم؟اگه اره با لایک و کامنت بگین بهم:)
|`…•°چند پآرتي•°››|
ویو ی ران:
داشتیم شام میخوردیم که دوباره با خانوادم دعوام شد؛زدم از خونه بیرون و رفتم تو بار تا ی نوشیدنی بخورم
....................
ران:ی ویسکی،همین الان!
ناشناس: اخلاق جذابی داریا(چسبیدن به ران)
ران:ببند دهنو....لازم به ی هرزه ندارم(عصبانی)این نوشیدنی من آماده نشد؟(داد)
....................
وقتی نوشیدنیمو خوردم رفتم ی اتاق تو هتل بگیرم، همیشه باید ی نقصی داشته باشم تو وجودم؛حتی اگه تغییرش بدم هیچ مشکلی حل نمیشه...من تو زندگیم ی ادمیم که هیچ کس حتی خودم نمیتونه تغییرش بده؛ولی...ولی کسی که میخواستم تو اینده بشمو دوست داشتم تا وقتی اون عوضی خیال بافیمو خراب نکرده بود
..................
داشتم راه میرفتم که یکی باهام برخورد کرد،وقتی به خودم اومدم دیدم افتادم زمینو اون دختر چه به اشتباه چه به عمد تو بغلمه؛نگاهمون بهم خورد..حس عجیبی بهم داد
ا/ت:(از روی ران بلند شد)م...م...من..من معذرت میخوا....
ران:نمیخواد چیزی بگی برو اونور فقط همین
ا/ت:ب... ببخشید اقا
ران:اسمم رانه،ممکنه دیگه نمیبنمت ولی اینو یادت باشه،خوشم نمیاد کسی اقا صدام بزنه
ا/ت:بله..من دیگه میرم خدانگهدار اقای ران....یعنی ران(خجالت زده)
.....................
چه مکالمه عجیبی بود.... ترجیح دادم دستمو بگنم تو جیبمو به راهم ادامه بدم جای اینکه جواب خدافظیشو بدم
......................
ویوی ی ا/ت:
پسره خلوچل میزد... احتمالا ویسکی یا شرابی چیزی خورده بود چون قشنگ بو میداد.
ولی یجورایی نمیفهمم چرا احساس عجیبی میداد بهم؛سوال اصلی ای که برام پیش میاد اینه که باید با همه اینجوری رفتار کنم؟یا ی اخلاق عجیب غریب دیگه؟
....................................
پارت دو خیلی خفن تره جدی،حالا تا اینجا دوست داشتین ؟ادامه بدم؟اگه اره با لایک و کامنت بگین بهم:)
۱.۹k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.