چرا من؟ :پارت1
میریا:من میریا هستم با پدربزرگم زندگی میکنم پدر و مادرم وقتی من پچه بودم مردن، پدر بزرگ من دارم میرم مدرسه کاری نداری؟
پدربزرگ:نه دخترم درساتو خوب بخون خداحافظ
میریا:خداحافظ، من از مدرسه ای که میرفتم متنفر بودم چون اونجا همیشه دانش آموزاش منو اذیت میکردن من همیشه یه کلاه میکردم رو سرم که صورتم زیاد معلوم نباشه همیشه اون کلاه رو میکردم رو سرم چون داخل اون جمع معذب بودم رسیدم مدرسه
&بچه ها میریا اومد زود باشین آب رو بریزین سرش
میریا:داشتم راه رمیرفتم که دیدم آب رو ریختن روم خیلی سرد بود و شک بهم وارد شد سرمو انداختم داشتم راه میرفتم خوردم به یکی سرمو بلند شدم دیدم کوک یکی از قلدر ترین و خوشتیپ ترین پسرای مدرسست ولی من ازش متنفرم میاد چون اون بیشتر از همه اذیتم میکنه
کوک:اه ای دختره ی احمق حواست کجاست نگاش کن لباساشم خیسه(میریا رو هول داد)
میریا:دیدم هولم داد افتادم زمین
کوک:نکنه دلت میخواد بمیری خدا میدونه چقدر زشتی که همیشه با این کلاه رو سرت و ماسک صورتتو میپوشونی
میریا:بب...خش...ید
کوک:از جلومی چشمام گمشو
میریا:تا اینو گفت سریع از جام بلند شدم و رفتم از اون پسر متنفرم البته این یکیشه کیم تهیونگ هم هست اونم مثل کوک اذیتم میکنه رفتم تو کلاس نشستم بقیه هم اومدن
معلم:بچه ها باید روی یه پروژه کار کنید گروه بندیتون میکنم هر گروهی که امتیازش بیشتر شد پارتی مدرسه ای میگیریم برای کسایی که امتیازشون بالا بود
کوک:عالیه تهیونگ باید این پروژه رو با امتیاز زیاد ببریم
تهیونگ:اره حالا ببینیم هم گروهیامون کین
میریا:معلم بعضیارو گفت دیدم اسم منو گفت
معلم:میریا کوک و تهیونگ باهم گروهن
تهیونگ:چی
کوک:من با این دختره ی هرزه نمیخوام تو یه گروه باشم
معلم:پس باید بیخیال پارتی بشی
کوک:عصبانی نشستم
میریا:دلم نمیخواستم با اونا تو یه گروه باشم ازشون اصلا خوشم نمیومد دلم میخواست داد بزنم بگم نه
(بعد کلاس)
میریا:تو حیاط یه گوشه نشسته بودم که یه دختر اومد کنارم نشست
یونا:سلام من دانش آموز جدیدم اسمم کانگ یونا
میریا:سلام منم پارک میریا هستم چیزی میخوای بگی
یونا:میخواستم اگه میشه با من دوست بشی من اینجا هیچ دوستی ندارم هیچکس بهم محل نمیده
میریا:اها منم اینجا بهم محل نمیدن راستش خیلی اذیتم میکنن
یونا:میتونیم دوست شیم؟
میریا:معلومه🙂
یونا:میریا اون دوتا پسر جذابن کین خیلی ازشون خوشم اومده
میریا:اونا قلدر ترین پسرای مدرسه هستن اینا خیلی منو اذیت میکنن از سانس بدم امروز هم گروهیشون شدم
یونا:اها خیلی دلم میخواست دوست دختر یکیشون میبودم ولی نظرم عوض شد
میریا:شنیدم از هر دختری خوششون بیاد بدبختش میکنن اونا خیلی منحرفن من ازشون متنفرم
یونا:چرا صورتتو پوشوندی؟
میریا:اینجا خیلی معذبم دلم میخواد صورتمو بپوشونم اینجوری راحت ترم
یونا:اها...
لایک کنید تا پارت بعد رو بزارم😘
پدربزرگ:نه دخترم درساتو خوب بخون خداحافظ
میریا:خداحافظ، من از مدرسه ای که میرفتم متنفر بودم چون اونجا همیشه دانش آموزاش منو اذیت میکردن من همیشه یه کلاه میکردم رو سرم که صورتم زیاد معلوم نباشه همیشه اون کلاه رو میکردم رو سرم چون داخل اون جمع معذب بودم رسیدم مدرسه
&بچه ها میریا اومد زود باشین آب رو بریزین سرش
میریا:داشتم راه رمیرفتم که دیدم آب رو ریختن روم خیلی سرد بود و شک بهم وارد شد سرمو انداختم داشتم راه میرفتم خوردم به یکی سرمو بلند شدم دیدم کوک یکی از قلدر ترین و خوشتیپ ترین پسرای مدرسست ولی من ازش متنفرم میاد چون اون بیشتر از همه اذیتم میکنه
کوک:اه ای دختره ی احمق حواست کجاست نگاش کن لباساشم خیسه(میریا رو هول داد)
میریا:دیدم هولم داد افتادم زمین
کوک:نکنه دلت میخواد بمیری خدا میدونه چقدر زشتی که همیشه با این کلاه رو سرت و ماسک صورتتو میپوشونی
میریا:بب...خش...ید
کوک:از جلومی چشمام گمشو
میریا:تا اینو گفت سریع از جام بلند شدم و رفتم از اون پسر متنفرم البته این یکیشه کیم تهیونگ هم هست اونم مثل کوک اذیتم میکنه رفتم تو کلاس نشستم بقیه هم اومدن
معلم:بچه ها باید روی یه پروژه کار کنید گروه بندیتون میکنم هر گروهی که امتیازش بیشتر شد پارتی مدرسه ای میگیریم برای کسایی که امتیازشون بالا بود
کوک:عالیه تهیونگ باید این پروژه رو با امتیاز زیاد ببریم
تهیونگ:اره حالا ببینیم هم گروهیامون کین
میریا:معلم بعضیارو گفت دیدم اسم منو گفت
معلم:میریا کوک و تهیونگ باهم گروهن
تهیونگ:چی
کوک:من با این دختره ی هرزه نمیخوام تو یه گروه باشم
معلم:پس باید بیخیال پارتی بشی
کوک:عصبانی نشستم
میریا:دلم نمیخواستم با اونا تو یه گروه باشم ازشون اصلا خوشم نمیومد دلم میخواست داد بزنم بگم نه
(بعد کلاس)
میریا:تو حیاط یه گوشه نشسته بودم که یه دختر اومد کنارم نشست
یونا:سلام من دانش آموز جدیدم اسمم کانگ یونا
میریا:سلام منم پارک میریا هستم چیزی میخوای بگی
یونا:میخواستم اگه میشه با من دوست بشی من اینجا هیچ دوستی ندارم هیچکس بهم محل نمیده
میریا:اها منم اینجا بهم محل نمیدن راستش خیلی اذیتم میکنن
یونا:میتونیم دوست شیم؟
میریا:معلومه🙂
یونا:میریا اون دوتا پسر جذابن کین خیلی ازشون خوشم اومده
میریا:اونا قلدر ترین پسرای مدرسه هستن اینا خیلی منو اذیت میکنن از سانس بدم امروز هم گروهیشون شدم
یونا:اها خیلی دلم میخواست دوست دختر یکیشون میبودم ولی نظرم عوض شد
میریا:شنیدم از هر دختری خوششون بیاد بدبختش میکنن اونا خیلی منحرفن من ازشون متنفرم
یونا:چرا صورتتو پوشوندی؟
میریا:اینجا خیلی معذبم دلم میخواد صورتمو بپوشونم اینجوری راحت ترم
یونا:اها...
لایک کنید تا پارت بعد رو بزارم😘
۳۸.۶k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.