سیاه سفید قلبم
نگاهش وقتی به گوشی خورد رنگ ترس و گرفت جواب داد
=بله
+به به مائده خانم خوب هستین میبینم که در حال جست و جوی منی مثل اینکه زیادی مشتاقی که منو ببینی ببین فردا با اون دستایه دیونت بیاین به این ادرسی که برات میفرستم اومدی که هیچ نیومدی از من بابت خواهرت دلگیر نشی ها
حرفش که تموم شد ترسی که مائده داشت دوبرابر شد ادرس که براش اومد فیلمه پنج دیقه ای هم براش اومد فیلم که باز شد مائده روش کلیک کرد فیلم از دلوین بود که بیهوش رو صندلی بود و دست و پاهاش بسته بود. مائده تا فیلم رو دید ترسیده دوباره به اون مزاحمه زنگ زد اما خاموش بود. اینم از خوشیه ما
______________________________
فردا صبح منو کیانا و طوفان و سیاوش راه افتادیم سمت ادرسی که فرستاده بود.
حرکت کردیم انجا خونه ی متروکه بود ما هم حرکت کردیم که صدای زنگ موبایل مائده بلند شد جواب داد و گذاشت رو اسپیکر
+میبینم که جون خواهرت واست مهمه بیاید جلو او وسط دایره ی قرمز وایسید.
و قطع کرد. راه افتادیم که یه دایره ی بزرگ قرمز دیدیم همه وسطش قرار گرفتیم دو دقیقه نگذشته بود کت زیره پاهامون خالی شد و توی جای نرم قرار گرفتیم. توی تشک فرود اومده بودیم نگاهی به دور و ور انداختم همه مجسمه بودن و مثله موزه چاقو و تلویزیونه قدیمی پایین اومدیم و جلو رفتیم
سیاوش: اینجا کجاس دیگه
_نمیدونیم باید صبر کنیم
همه پخش شدن منم رفتم جلوتر که یه سکو دیدم که ۱۰یا ۱۱تا پله میخوره و رنگه قهوایه شبیه سالن تائتر بود بالای سکو ها چنتا مانکن بودن که لباس هایه مشکی تنشون بود و ماسک های ترسناک داشتن وسطشون یه ادمک توشیشه بود و ماسکش قدیمی و یه چاقو هم دستش بود. و اوندچاقو هم خون یا اب رنگ روش بود.
پارت جدید
لایک یادت نره♥
=بله
+به به مائده خانم خوب هستین میبینم که در حال جست و جوی منی مثل اینکه زیادی مشتاقی که منو ببینی ببین فردا با اون دستایه دیونت بیاین به این ادرسی که برات میفرستم اومدی که هیچ نیومدی از من بابت خواهرت دلگیر نشی ها
حرفش که تموم شد ترسی که مائده داشت دوبرابر شد ادرس که براش اومد فیلمه پنج دیقه ای هم براش اومد فیلم که باز شد مائده روش کلیک کرد فیلم از دلوین بود که بیهوش رو صندلی بود و دست و پاهاش بسته بود. مائده تا فیلم رو دید ترسیده دوباره به اون مزاحمه زنگ زد اما خاموش بود. اینم از خوشیه ما
______________________________
فردا صبح منو کیانا و طوفان و سیاوش راه افتادیم سمت ادرسی که فرستاده بود.
حرکت کردیم انجا خونه ی متروکه بود ما هم حرکت کردیم که صدای زنگ موبایل مائده بلند شد جواب داد و گذاشت رو اسپیکر
+میبینم که جون خواهرت واست مهمه بیاید جلو او وسط دایره ی قرمز وایسید.
و قطع کرد. راه افتادیم که یه دایره ی بزرگ قرمز دیدیم همه وسطش قرار گرفتیم دو دقیقه نگذشته بود کت زیره پاهامون خالی شد و توی جای نرم قرار گرفتیم. توی تشک فرود اومده بودیم نگاهی به دور و ور انداختم همه مجسمه بودن و مثله موزه چاقو و تلویزیونه قدیمی پایین اومدیم و جلو رفتیم
سیاوش: اینجا کجاس دیگه
_نمیدونیم باید صبر کنیم
همه پخش شدن منم رفتم جلوتر که یه سکو دیدم که ۱۰یا ۱۱تا پله میخوره و رنگه قهوایه شبیه سالن تائتر بود بالای سکو ها چنتا مانکن بودن که لباس هایه مشکی تنشون بود و ماسک های ترسناک داشتن وسطشون یه ادمک توشیشه بود و ماسکش قدیمی و یه چاقو هم دستش بود. و اوندچاقو هم خون یا اب رنگ روش بود.
پارت جدید
لایک یادت نره♥
۴.۰k
۱۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.