پارت(۱۱)
پرش به یک روز بعد
تلفن ا/ت زنگ میخوره
کوک:سلام ا/ت
ا/ت:سلام کوکی چی شده؟
کوک:میتونیم امروز همو ببینیم؟
ا/ت:بله ولی چرا و کجا؟
کوک:توی کافه ی آرت
ا/ت:ساعت چند؟
کوک:۷ خوبه؟
ا/ت:اوکیه
دوساعت دیگه ۷ بود پس ا/ت از همین الان باید حاضر میشد
یه پیرهن صورتی باز اما خوشگل با کفش پاشنه بلند بنفش پوشید
کوک اومد دنبالش و راه افتادن
ا/ت:چرا خواستی بریم کافه؟
کوک:همینجوری
رسیدن به کافه و اونجا نشستن
ا/ت:بفرما بگو
کوک:میدونی من.......مممممم...
ا/ت:خجالت نکش چی میخواستی بگی؟
کوک:من....اممم .....من .....دددوستت دارمم..
ا/ت:چی؟
کوک:من از همون دیدار اول توی فن ساین عاشقت شدم.
ویو ا/ت
منو باش که فکر میکردم چند تا دوست دارم
ا/ت کیفش رو برداشت و سریع رفت بیرون اما بیرون بارون شدیدی می اومد
ا/ت تند تند داشت راه میرفت و کوک هم آروم پشت سرش قدم گذاشت که یهو وسط خیابون پاشنه کفش ا/ت شکست و کوک دوید و از اینکه ماشین بهش بخوره نجاتش داد
تلفن ا/ت زنگ میخوره
کوک:سلام ا/ت
ا/ت:سلام کوکی چی شده؟
کوک:میتونیم امروز همو ببینیم؟
ا/ت:بله ولی چرا و کجا؟
کوک:توی کافه ی آرت
ا/ت:ساعت چند؟
کوک:۷ خوبه؟
ا/ت:اوکیه
دوساعت دیگه ۷ بود پس ا/ت از همین الان باید حاضر میشد
یه پیرهن صورتی باز اما خوشگل با کفش پاشنه بلند بنفش پوشید
کوک اومد دنبالش و راه افتادن
ا/ت:چرا خواستی بریم کافه؟
کوک:همینجوری
رسیدن به کافه و اونجا نشستن
ا/ت:بفرما بگو
کوک:میدونی من.......مممممم...
ا/ت:خجالت نکش چی میخواستی بگی؟
کوک:من....اممم .....من .....دددوستت دارمم..
ا/ت:چی؟
کوک:من از همون دیدار اول توی فن ساین عاشقت شدم.
ویو ا/ت
منو باش که فکر میکردم چند تا دوست دارم
ا/ت کیفش رو برداشت و سریع رفت بیرون اما بیرون بارون شدیدی می اومد
ا/ت تند تند داشت راه میرفت و کوک هم آروم پشت سرش قدم گذاشت که یهو وسط خیابون پاشنه کفش ا/ت شکست و کوک دوید و از اینکه ماشین بهش بخوره نجاتش داد
۸۲۰
۱۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.