پارت 1
پارت 1
فرشته بزرگ:نگهبان، همین الان برو و به سوبین بگو بیاد به کاخ
نگهبان:چشم
( یک ساعت بعد)
سوبین:سلام! فرشته ی بزرگ:سلام، سوبین، یه ماموریت برات دارم، سوبین:ماموریت؟ کجا؟ فرشته ی بزرگ:زمین... باید بری با یه ادم دوست بشی و کمکش کنی.. سوبین:با یه ادم دوست بشم؟؟ ولی من هیچی از انسان ها نمیدونم! فرشته ی بزرگ:میدونم سخته، ولی باید بری، نگران نباش، به مرور زمان میفهمی، من کاری میکنم بالهات تا زمانی که ماموریت تموم بشه ناپدید بشن، تو فقط با اون انسان دوست شو و بهش کمک کن تا مثل زمانی که 3، 4 سالش بود شاد باشه و از ته دل بخنده.. سوبین:باشه، فقط کی به زمین میرم؟ فرشته ی بزرگ:فردا زمان غروب افتاب، جلوی در خونت منتظر باش! سوبین تعظیم کرد و از کاخ خارج شد و به سمت خانه اش حرکت کرد، در طول راه کلی به این ماموریت فکر کرد...
فرشته بزرگ:نگهبان، همین الان برو و به سوبین بگو بیاد به کاخ
نگهبان:چشم
( یک ساعت بعد)
سوبین:سلام! فرشته ی بزرگ:سلام، سوبین، یه ماموریت برات دارم، سوبین:ماموریت؟ کجا؟ فرشته ی بزرگ:زمین... باید بری با یه ادم دوست بشی و کمکش کنی.. سوبین:با یه ادم دوست بشم؟؟ ولی من هیچی از انسان ها نمیدونم! فرشته ی بزرگ:میدونم سخته، ولی باید بری، نگران نباش، به مرور زمان میفهمی، من کاری میکنم بالهات تا زمانی که ماموریت تموم بشه ناپدید بشن، تو فقط با اون انسان دوست شو و بهش کمک کن تا مثل زمانی که 3، 4 سالش بود شاد باشه و از ته دل بخنده.. سوبین:باشه، فقط کی به زمین میرم؟ فرشته ی بزرگ:فردا زمان غروب افتاب، جلوی در خونت منتظر باش! سوبین تعظیم کرد و از کاخ خارج شد و به سمت خانه اش حرکت کرد، در طول راه کلی به این ماموریت فکر کرد...
۳.۷k
۱۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.