💜 عشق مریضی واگیر دار 🤍✨
💜 عشق مریضی واگیر دار 🤍✨
part 53🤍✨
(از زبان یونا)
رفتیم داخل و روی صندلی ها نشستیم
از اونجایی ک نمیتونیستیم ریسک کنیم ی سالن رو کامل رزرو کرده بودیم رفتیم نشستیم فیلم شروع شد
(فلش بک ب بعد سینما)
از سینما اومدیم بیرون و جلوی در وایستاده بودیم
شوگا:هومم فیلم قشنگی بود
جیهوپ:یاااا تو ک از اولش تا آخرش خواب بودیییی
نامجون:یااا بسه باز شروع نکنین دیگه
مانیا:ب نظر من ک فیلم قشنگی بود
جیمین:اوهوم
کوک:اره خیلی خوب بودددد
ته:کوک چقد انرژی داری تو پسر
کوک: چرا نباید داشته باشم؟؟ با هیونگام با عشقم و زن داداشا اومدیم بیرون داریم خوش میگذرونیم چرا خوب نباشم خوب
جین:اوووووممممم راس میگههه
نامی: خیله خب خانواده ی بزرگ حالا قراره کجا بریم ؟؟
یونا:کجا؟؟
مانیا: پاساژ خرید؟؟
نامی:نوچ
جیوو:رستوران؟؟
نامی:خیر
مینجی:خوب بزار من بگم اوممم پارک...رستوران..پیاده روی...باغ وحش ...خرید.....اومم دیگه .....آها شهر بازی
نامی:استاپپپپ
ته:عشقم ی نفس بگیر خوب
یونا:😂😂😂
نامی:میریمممممممممممم.....
یونا:میریم؟؟
مانیا:عااا؟؟؟
مینجی:یااا بگو دیگه
جیوو:نامجونااا بگو دیگه
ته:یا هیونگ اذیتشون نکن
نامی:باغ وحششششش....
دخترا:یسسسس ،هوهووو،جیغغغ
کوک:پس بزنین بریمممم
رفتیم و توی ماشینا نشستیم و حرکت کردیم سمت باغ وحش بزرگ سئول ....
توی راه کلی گفتیمو خندیدیم و خوراکی خوردیم تا رسیدیم
نامجون زنگ زد ب جیمین و گفت ک توی پارکینگ شماره ی10 منتظرشون باشیم
رفتیم و پیاده شدیم ک بچه ها اومدن....
رفتیم توی باغ وحش ی عالمههه حیوون های بانمک و گوگولی و...... البته ترسناک اونجا بود
اول رفتیم سمت پرنده ها و بعد رفتیم سمت آبزی ها ....
داشتیم راه میرفتیم ک یک جا پشمک و بادکنک و اینا میفروختن
یونا:کوکککک میشه واسم از اینا بگیری لطفاً
مانیا:یااا آخ جون پشمک منم میخواممم
مینجی:واییی این بادکنکاروووو چقد گوگولی آننن
کوک:بیا قشنگم بیا واسط بگیرم
جیمین :مانیا برات بگیریم
مانیا:خب ... راستش دلم میخواد
کوک:من واسشون گرفتم
جیمین:یااا ممنون
مینجی:تهیونگی جونم .... ی دونه از اون بادکنکا واسم میگیری لطفاً
جیوو:واییییی مینجی باز شروع کردی اتاقت پر بادکنکه
ته:😂 واقعا
جیوو: ارهه ب خداا
ته:خب بیا بریم واسط بگیرم
خلاصه ک مینجی بادکنک گرفت و کوکم پشمک و رفتیم سمت بقیه ی حیوونا
رفتیم یکم جلو تر ک شیر و پلنگ و میمون و آهو و ..... همه جور حیوونی بود
یکم جلو تر رفتیم ک رسیدیم ب بخش خزندگان....
رفتیم داخل اونجا پر مار و اینجور چیزا بود من بدجوررر فوبیا ی مار دارم اصن افتضاحححح
اگه ولم میکردن همون وسط گریه میکردم مث چیز ترسیده بودم
یکم جیغ کشیدم ک بهم گفتن باید ساکت باشم
همه اونجا ساکت بودن و فقط گاهی صدای قدم برداشتن میومد ک یهو..
part 53🤍✨
(از زبان یونا)
رفتیم داخل و روی صندلی ها نشستیم
از اونجایی ک نمیتونیستیم ریسک کنیم ی سالن رو کامل رزرو کرده بودیم رفتیم نشستیم فیلم شروع شد
(فلش بک ب بعد سینما)
از سینما اومدیم بیرون و جلوی در وایستاده بودیم
شوگا:هومم فیلم قشنگی بود
جیهوپ:یاااا تو ک از اولش تا آخرش خواب بودیییی
نامجون:یااا بسه باز شروع نکنین دیگه
مانیا:ب نظر من ک فیلم قشنگی بود
جیمین:اوهوم
کوک:اره خیلی خوب بودددد
ته:کوک چقد انرژی داری تو پسر
کوک: چرا نباید داشته باشم؟؟ با هیونگام با عشقم و زن داداشا اومدیم بیرون داریم خوش میگذرونیم چرا خوب نباشم خوب
جین:اوووووممممم راس میگههه
نامی: خیله خب خانواده ی بزرگ حالا قراره کجا بریم ؟؟
یونا:کجا؟؟
مانیا: پاساژ خرید؟؟
نامی:نوچ
جیوو:رستوران؟؟
نامی:خیر
مینجی:خوب بزار من بگم اوممم پارک...رستوران..پیاده روی...باغ وحش ...خرید.....اومم دیگه .....آها شهر بازی
نامی:استاپپپپ
ته:عشقم ی نفس بگیر خوب
یونا:😂😂😂
نامی:میریمممممممممممم.....
یونا:میریم؟؟
مانیا:عااا؟؟؟
مینجی:یااا بگو دیگه
جیوو:نامجونااا بگو دیگه
ته:یا هیونگ اذیتشون نکن
نامی:باغ وحششششش....
دخترا:یسسسس ،هوهووو،جیغغغ
کوک:پس بزنین بریمممم
رفتیم و توی ماشینا نشستیم و حرکت کردیم سمت باغ وحش بزرگ سئول ....
توی راه کلی گفتیمو خندیدیم و خوراکی خوردیم تا رسیدیم
نامجون زنگ زد ب جیمین و گفت ک توی پارکینگ شماره ی10 منتظرشون باشیم
رفتیم و پیاده شدیم ک بچه ها اومدن....
رفتیم توی باغ وحش ی عالمههه حیوون های بانمک و گوگولی و...... البته ترسناک اونجا بود
اول رفتیم سمت پرنده ها و بعد رفتیم سمت آبزی ها ....
داشتیم راه میرفتیم ک یک جا پشمک و بادکنک و اینا میفروختن
یونا:کوکککک میشه واسم از اینا بگیری لطفاً
مانیا:یااا آخ جون پشمک منم میخواممم
مینجی:واییی این بادکنکاروووو چقد گوگولی آننن
کوک:بیا قشنگم بیا واسط بگیرم
جیمین :مانیا برات بگیریم
مانیا:خب ... راستش دلم میخواد
کوک:من واسشون گرفتم
جیمین:یااا ممنون
مینجی:تهیونگی جونم .... ی دونه از اون بادکنکا واسم میگیری لطفاً
جیوو:واییییی مینجی باز شروع کردی اتاقت پر بادکنکه
ته:😂 واقعا
جیوو: ارهه ب خداا
ته:خب بیا بریم واسط بگیرم
خلاصه ک مینجی بادکنک گرفت و کوکم پشمک و رفتیم سمت بقیه ی حیوونا
رفتیم یکم جلو تر ک شیر و پلنگ و میمون و آهو و ..... همه جور حیوونی بود
یکم جلو تر رفتیم ک رسیدیم ب بخش خزندگان....
رفتیم داخل اونجا پر مار و اینجور چیزا بود من بدجوررر فوبیا ی مار دارم اصن افتضاحححح
اگه ولم میکردن همون وسط گریه میکردم مث چیز ترسیده بودم
یکم جیغ کشیدم ک بهم گفتن باید ساکت باشم
همه اونجا ساکت بودن و فقط گاهی صدای قدم برداشتن میومد ک یهو..
۴.۶k
۱۷ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.