پارت ۱۵
اریکا: با بدو داشتیم میرفتیم سمت در انقدرم که خونهه پله داشتا ادم میمرد تا برسه پایین
بالاخره رسیدیم بازم داشتیم میدییدیم که محکم خوردیم به یکی منکه دماغم پرس شد جیهیو رو نمیدونم
جیهیو: داشتیم میدییدیم که خوردیم به یه چیزی انکار یکی با ماهیتابه کبوندن تو صورتم
اریکاو جیهیو: با هم بالا رو نکاه کردیم دیدیم تهیونگ جلوی در وایساده بود
جیهیو: هی... ببین برو اونور بزار بریم
تهیونگ: اول میخوام با هم حرف بزنیم
اریکا. همینجور که تهیونگ داشت حرف میزد برگشتم دیدم پشتمون استخره که جلوی استخر یه در هست با دستم اروم له دست جیهیو زدم اونم با دستش گفت چیه گفتم پشتت دره
جیهیو گفت اوکی
با شماره ی یک دو سه برگشتیم میخواستیم بدوییم دیدیم جونگ کوک جلومونه
اریکاو جیهیو: 😰😰
تهیونگ: گفتم که اول حرف بعد تشریفتونو میبرید
جونگ کوک: بیاین اینجا بشینید
اریکا و جیهیو: چ.. را؟ 😰
جونگ کوک: همینکه شنیدید.. اعصاب منو خورد نکنید بیاید مثل ادم بشینید
اریکاو جیهیو: با.. شه
رفتیم نشستیم
تهیونگ: اول از همه ما دو تا عاشق شما شدیم
اریکا: ولی ما عاشق شما نیستیم نمیخواین بفهمین؟
تهیونگ: صداتودنبر بالا برای ما
اریکا: وگرنه چی (دیگه مخم داغ کرده بود) میخواین باز ما رو ببرین تو اتاق؟ یا مثلا ما رو بکشین (اینو بلند شدو گفت)
تهیونگ: داری میری رو اعصابم بگیر بشین
جونگ کوک ـ😡😡
جیهیو: بگیر بشین دیگه اه الان بکشتنمون میده
اریکا: نشستم ولی خیلی مخم داغ کرده بود (براتون دارم صبر کنید)
تهیونگ: میخوام بگم که از فردا اگه باز به ما گیر بدید این دفعه واقعا زیر ما ها میمرید
اریکا:(هه ببین چی میگه با این کارا تازه میگن کار به کارشون نداشته باشیم؟ پرووها)
تهیونگ؛ چیزی گفتی نشنیدم
اریکا: نخیر هیچی نگفتم
تهیونگ: خوبه
خب حالا موافقید؟
جیهیو: ا.. اره.. اره ما موافقیم و بعد ش به من نگاه کرد
اریکا. (هه این خانومو از طرف منم حرف میزنه)
نخیررر من موافق نیستم
جیهیو: چییییی؟ نه نه داره زر میزنه
اریکا: هیچم زر نمیزنم من موافق نیستم
تهیونگ: اها پس میخوای بجنگی؟
اریکا: اونم چجور جنگی 😏
جونگ کوک: خب خودت خواستی حالا بچرخ تا بچرخیم
اریکا: میچرخم تا به مقصدم نرسم ول کن نیستم
جونگ کوک: 😧وای ترسیدیم
هه جوجه تو میخوای ما رو شکست بدی
اریکا: اولا من جوجه نیستم دوما شما مثلا کی هستید که نخوام شکستتون بدم
جیهیو: اریکااااااا بسههههه بیا بریم
اریکا: اره بریم وگرنه دیگه قاطی میکنم
جیهیو دستمو گرفت و کشید و رفتیم بیرون
......................................................
وسط راه
جیهیو: اریکا تو دیوونه شدی؟ چرا باز باهاشون در افتادی؟ ها؟ کرم داری؟
اریکا. جیهیو یادت رفت اونا میخواستن تو رو بکشن بعدم میخواستن به ما دست بزنن من نمیتونم تحمل کنم میفهمی شاید برای تو عادی باشه اما برای من نیست اون مرتیکه لباسمو دراور میفهمی لباسمو بعدم لبامو بوسید من نمیتونم میفهمیییی نمیتونم
جیهیسو: اره اخه نفهمم..... چرا نفهمم اون تهیونگم لبای منو بوسید اما چیکار کنم اگه دوباره باهاشون دربیفتم ممکنه بلایی بیشتر از اون سرمون بیارن تو هم میفهمی... نه چون تو فقط میخپای انتقام بگیری
بالاخره رسیدیم بازم داشتیم میدییدیم که محکم خوردیم به یکی منکه دماغم پرس شد جیهیو رو نمیدونم
جیهیو: داشتیم میدییدیم که خوردیم به یه چیزی انکار یکی با ماهیتابه کبوندن تو صورتم
اریکاو جیهیو: با هم بالا رو نکاه کردیم دیدیم تهیونگ جلوی در وایساده بود
جیهیو: هی... ببین برو اونور بزار بریم
تهیونگ: اول میخوام با هم حرف بزنیم
اریکا. همینجور که تهیونگ داشت حرف میزد برگشتم دیدم پشتمون استخره که جلوی استخر یه در هست با دستم اروم له دست جیهیو زدم اونم با دستش گفت چیه گفتم پشتت دره
جیهیو گفت اوکی
با شماره ی یک دو سه برگشتیم میخواستیم بدوییم دیدیم جونگ کوک جلومونه
اریکاو جیهیو: 😰😰
تهیونگ: گفتم که اول حرف بعد تشریفتونو میبرید
جونگ کوک: بیاین اینجا بشینید
اریکا و جیهیو: چ.. را؟ 😰
جونگ کوک: همینکه شنیدید.. اعصاب منو خورد نکنید بیاید مثل ادم بشینید
اریکاو جیهیو: با.. شه
رفتیم نشستیم
تهیونگ: اول از همه ما دو تا عاشق شما شدیم
اریکا: ولی ما عاشق شما نیستیم نمیخواین بفهمین؟
تهیونگ: صداتودنبر بالا برای ما
اریکا: وگرنه چی (دیگه مخم داغ کرده بود) میخواین باز ما رو ببرین تو اتاق؟ یا مثلا ما رو بکشین (اینو بلند شدو گفت)
تهیونگ: داری میری رو اعصابم بگیر بشین
جونگ کوک ـ😡😡
جیهیو: بگیر بشین دیگه اه الان بکشتنمون میده
اریکا: نشستم ولی خیلی مخم داغ کرده بود (براتون دارم صبر کنید)
تهیونگ: میخوام بگم که از فردا اگه باز به ما گیر بدید این دفعه واقعا زیر ما ها میمرید
اریکا:(هه ببین چی میگه با این کارا تازه میگن کار به کارشون نداشته باشیم؟ پرووها)
تهیونگ؛ چیزی گفتی نشنیدم
اریکا: نخیر هیچی نگفتم
تهیونگ: خوبه
خب حالا موافقید؟
جیهیو: ا.. اره.. اره ما موافقیم و بعد ش به من نگاه کرد
اریکا. (هه این خانومو از طرف منم حرف میزنه)
نخیررر من موافق نیستم
جیهیو: چییییی؟ نه نه داره زر میزنه
اریکا: هیچم زر نمیزنم من موافق نیستم
تهیونگ: اها پس میخوای بجنگی؟
اریکا: اونم چجور جنگی 😏
جونگ کوک: خب خودت خواستی حالا بچرخ تا بچرخیم
اریکا: میچرخم تا به مقصدم نرسم ول کن نیستم
جونگ کوک: 😧وای ترسیدیم
هه جوجه تو میخوای ما رو شکست بدی
اریکا: اولا من جوجه نیستم دوما شما مثلا کی هستید که نخوام شکستتون بدم
جیهیو: اریکااااااا بسههههه بیا بریم
اریکا: اره بریم وگرنه دیگه قاطی میکنم
جیهیو دستمو گرفت و کشید و رفتیم بیرون
......................................................
وسط راه
جیهیو: اریکا تو دیوونه شدی؟ چرا باز باهاشون در افتادی؟ ها؟ کرم داری؟
اریکا. جیهیو یادت رفت اونا میخواستن تو رو بکشن بعدم میخواستن به ما دست بزنن من نمیتونم تحمل کنم میفهمی شاید برای تو عادی باشه اما برای من نیست اون مرتیکه لباسمو دراور میفهمی لباسمو بعدم لبامو بوسید من نمیتونم میفهمیییی نمیتونم
جیهیسو: اره اخه نفهمم..... چرا نفهمم اون تهیونگم لبای منو بوسید اما چیکار کنم اگه دوباره باهاشون دربیفتم ممکنه بلایی بیشتر از اون سرمون بیارن تو هم میفهمی... نه چون تو فقط میخپای انتقام بگیری
۴۱.۱k
۲۲ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.