پارت ۴ فیک تهکوک
مرسی که میخونی.شرایط پارت بعد آخر فیک گذاشتم
ویو ته
از خواب پاشدم رفتم دستشویی و کارامو انجام دادم و اومدم و لباسام رو عوض کردم و رفتم پایین
&سلام صبح بخیر
+سلام
&میری دانشگاه!
+هممم
&بیا صبحونه بخور بعد برو
+نمیخوام
&پس بیا حداقل اینو بب...
+خدافظ
[نکته دلیل سرد حرف زدنه ته با جین اینکه سر همون مسئله باهاش قهره!]
از کافه زدم بیرون به سمت ایستگاه اتوبوس حرکت کردم،سوار اتوبوس شدم و رو تک صندلی نشستم و هندزفریمو در آوردم و آهنگ Me Gustas Tu[اگه نشنیدین پیشنهادش میکنم وایبش خیلی خوبه و آهنگش ایتالیاییه! ]
تا زمان رسیدن همین آهنگ رو گوش میدادم و جوری بود که با آهنگ یاد جونگ کوک میوفتادم!
رسیدم و وارد دانشگاه شدم رفتم سرکلاس و سر جام نشستم و کتاب دفترای اون کلاس رو آوردم بیرون و شروع کردم به تمرین کردن،که دیدم یهو کل بچه ها ساکت شدن .سرمو بلند کردم دیدم مدیر دانشگاه وارد کلاس شده ....همه مثل سگ ازش میترسن دلیل سکوت بچه ها هم این بود[عین مدیر سگ ماااااا]
[علامت مدیر سگ دانشگاه ته$[😂]]
$سلام بچه ها ....بشینید!
********************
$خب اومدم اینجا تا با استاد جدیدتون آشناتون کنم ..لطفا با ایشون هم رفتار درست و مودبانه ای داشته باشید و خوب به تدریس هاش گوش بدید و چون اختلاف سنی زیادی باهاتون نداره بهش بی احترامی نکنید!
همه ی بچه ها باهم:بله....چشم
$خیلی خب آقای جئون بفرمایید
تا گفت جئون سرم مثل چی چرخوندم سمت در که دیدم جونگ کوک وارد کلاس شد
$من شما رو با دانش آموزا تنها میزارم تا صحبتای اولیه تون رو باهم داشته باشید!
_باشه ممنون
از جام بلند شدم و وایستادم،
_ ته ،سورپرایز !
+ه...هی...هیونگ؟!
_ آره سورپرایزم این بود....خب.....حالا بشین تا با بقیه ی بچه ها هم آشنا بشم "
ویو کوک
تهیونگ خیلی تعجب کرده بود قطعا خیلی سورپرایز شده بود و.......
_خیلی خب .....سلام بچه ها ....من جئون جونگ کوکم و از اینکه استاد شمام خیلی خوشحالم ....امید وارم که سال خوبی رو با هم داشته باشیم.
خب از این ردیف شروع کنید و خودتون رو معرفی کنید
[بعد از آشنا شدن]
[علامت یکی از دخترای کلاس*]
*استاد؟
_بله!
*شما با کیم تهیونگ نسبتی دارین؟.
_عاااا خب یجورایی !
*دقیقا چجورایی آخه تهیونگ شما رو هیونگ صدا کرد ؟!
_اولا که تهیونگ نه و تهیونگ شی !.....دوما چرا باید نسبتم رو به شما توضیح بدم؟
*عاااا خب کنجکاو شدم بدونم
دفتر کلاسی رو باز کردم و نمره هاش رو نگاه کردم،
_شما اگه همینقدر که راجب دیگران کنجکاوی راجب درساتونم کنجکاو باشید و بهشون اهمیت بدید نمراتتون عالی میشه![جان جان ترکش زد😅]
و دهن همه از جوابم باز موند
_خب.....بریم سر درسمون!
[۱ساعت بعد]
_خب کسی جایی مشکلی نداره؟
همه باهم:نه
_خوبه
سرمو بالا آوردم و نگاهم رو دادم سمت تهیونگ که نشسته بود و داشت نکته برداری میکرد یهو ی چیزی پرت شد سمت رد اون چیزه رو گرفتم دیدم ی پسره اونو پرت کرد سمتش و تهیونگ که متوجه شده بود از سمت کیه داشت طرف رو نگاه میکرد که اون پسره براش بوس فرستاد.....
وات د فاخخخخخخ ........چراااااا.....
_اهممم خب همه حواستون رو بدید به من !
******
_باید بگم که من و تهیونگ خیلی بهم نزدیکیم و الان که من اومدم اینجا کسی بخواد مشکل یا دردسری براش درست کنه با من طرفه افتاد؟!
همه باهم:بله
زنگ خورد و رفتم سمت تهیونگ......
_چخبرا خوبی؟
+هممممم....توقع نداشتم سورپرایزت این باشه....تعجب کردم.
_آمممم....ناراحت شدی؟
+نه....نه....نه...فقط خوشخال شدم دیدمت!
_بریم ناهار بخوریم؟
+باهم؟
_خب اگه دوست نداری که......
+نه منظورم اینکه تو جز استادایی و من میرم کافه تریا!اگه خودت مشکلی نداری اتفاقا من خوشحالم میشم!
_پس بریم
.......شروع کردیم به خوردن غذا که ی گله گاو اومدن سمتمون!
[علامتشون٪]
٪به میبینم که دانشجو جدید داریم!
_دانشجو جدید نیستم ...... استاد جدیدم!
٪چی تو فسقلی استادی هه
تهیونگ سرشو انداخته بود پایین و پوست کنار ناخن هاشو میکند ظاهرا استرس داشت!اگه این عوضیا تهیونگ رو اذیت میکنن انقدر راحت ازشون نمیگذرم...
یکیشون دستشو برد لای موهای ته و موهاشو کشید بالا که از درد اخماش رفت تو هم.....منم باهاشون درگیر شدم و............................................................
خب حمایت کنید .شرایط پارت بعد
۲۰لایک و ۲۰کامنت
امتحان دارممممممممممم ممکن کم بیام ولی وقتیم میام همینجور پشت هم بهتون شک میدم.
فالو فراموش نشه 😊🥲
ویو ته
از خواب پاشدم رفتم دستشویی و کارامو انجام دادم و اومدم و لباسام رو عوض کردم و رفتم پایین
&سلام صبح بخیر
+سلام
&میری دانشگاه!
+هممم
&بیا صبحونه بخور بعد برو
+نمیخوام
&پس بیا حداقل اینو بب...
+خدافظ
[نکته دلیل سرد حرف زدنه ته با جین اینکه سر همون مسئله باهاش قهره!]
از کافه زدم بیرون به سمت ایستگاه اتوبوس حرکت کردم،سوار اتوبوس شدم و رو تک صندلی نشستم و هندزفریمو در آوردم و آهنگ Me Gustas Tu[اگه نشنیدین پیشنهادش میکنم وایبش خیلی خوبه و آهنگش ایتالیاییه! ]
تا زمان رسیدن همین آهنگ رو گوش میدادم و جوری بود که با آهنگ یاد جونگ کوک میوفتادم!
رسیدم و وارد دانشگاه شدم رفتم سرکلاس و سر جام نشستم و کتاب دفترای اون کلاس رو آوردم بیرون و شروع کردم به تمرین کردن،که دیدم یهو کل بچه ها ساکت شدن .سرمو بلند کردم دیدم مدیر دانشگاه وارد کلاس شده ....همه مثل سگ ازش میترسن دلیل سکوت بچه ها هم این بود[عین مدیر سگ ماااااا]
[علامت مدیر سگ دانشگاه ته$[😂]]
$سلام بچه ها ....بشینید!
********************
$خب اومدم اینجا تا با استاد جدیدتون آشناتون کنم ..لطفا با ایشون هم رفتار درست و مودبانه ای داشته باشید و خوب به تدریس هاش گوش بدید و چون اختلاف سنی زیادی باهاتون نداره بهش بی احترامی نکنید!
همه ی بچه ها باهم:بله....چشم
$خیلی خب آقای جئون بفرمایید
تا گفت جئون سرم مثل چی چرخوندم سمت در که دیدم جونگ کوک وارد کلاس شد
$من شما رو با دانش آموزا تنها میزارم تا صحبتای اولیه تون رو باهم داشته باشید!
_باشه ممنون
از جام بلند شدم و وایستادم،
_ ته ،سورپرایز !
+ه...هی...هیونگ؟!
_ آره سورپرایزم این بود....خب.....حالا بشین تا با بقیه ی بچه ها هم آشنا بشم "
ویو کوک
تهیونگ خیلی تعجب کرده بود قطعا خیلی سورپرایز شده بود و.......
_خیلی خب .....سلام بچه ها ....من جئون جونگ کوکم و از اینکه استاد شمام خیلی خوشحالم ....امید وارم که سال خوبی رو با هم داشته باشیم.
خب از این ردیف شروع کنید و خودتون رو معرفی کنید
[بعد از آشنا شدن]
[علامت یکی از دخترای کلاس*]
*استاد؟
_بله!
*شما با کیم تهیونگ نسبتی دارین؟.
_عاااا خب یجورایی !
*دقیقا چجورایی آخه تهیونگ شما رو هیونگ صدا کرد ؟!
_اولا که تهیونگ نه و تهیونگ شی !.....دوما چرا باید نسبتم رو به شما توضیح بدم؟
*عاااا خب کنجکاو شدم بدونم
دفتر کلاسی رو باز کردم و نمره هاش رو نگاه کردم،
_شما اگه همینقدر که راجب دیگران کنجکاوی راجب درساتونم کنجکاو باشید و بهشون اهمیت بدید نمراتتون عالی میشه![جان جان ترکش زد😅]
و دهن همه از جوابم باز موند
_خب.....بریم سر درسمون!
[۱ساعت بعد]
_خب کسی جایی مشکلی نداره؟
همه باهم:نه
_خوبه
سرمو بالا آوردم و نگاهم رو دادم سمت تهیونگ که نشسته بود و داشت نکته برداری میکرد یهو ی چیزی پرت شد سمت رد اون چیزه رو گرفتم دیدم ی پسره اونو پرت کرد سمتش و تهیونگ که متوجه شده بود از سمت کیه داشت طرف رو نگاه میکرد که اون پسره براش بوس فرستاد.....
وات د فاخخخخخخ ........چراااااا.....
_اهممم خب همه حواستون رو بدید به من !
******
_باید بگم که من و تهیونگ خیلی بهم نزدیکیم و الان که من اومدم اینجا کسی بخواد مشکل یا دردسری براش درست کنه با من طرفه افتاد؟!
همه باهم:بله
زنگ خورد و رفتم سمت تهیونگ......
_چخبرا خوبی؟
+هممممم....توقع نداشتم سورپرایزت این باشه....تعجب کردم.
_آمممم....ناراحت شدی؟
+نه....نه....نه...فقط خوشخال شدم دیدمت!
_بریم ناهار بخوریم؟
+باهم؟
_خب اگه دوست نداری که......
+نه منظورم اینکه تو جز استادایی و من میرم کافه تریا!اگه خودت مشکلی نداری اتفاقا من خوشحالم میشم!
_پس بریم
.......شروع کردیم به خوردن غذا که ی گله گاو اومدن سمتمون!
[علامتشون٪]
٪به میبینم که دانشجو جدید داریم!
_دانشجو جدید نیستم ...... استاد جدیدم!
٪چی تو فسقلی استادی هه
تهیونگ سرشو انداخته بود پایین و پوست کنار ناخن هاشو میکند ظاهرا استرس داشت!اگه این عوضیا تهیونگ رو اذیت میکنن انقدر راحت ازشون نمیگذرم...
یکیشون دستشو برد لای موهای ته و موهاشو کشید بالا که از درد اخماش رفت تو هم.....منم باهاشون درگیر شدم و............................................................
خب حمایت کنید .شرایط پارت بعد
۲۰لایک و ۲۰کامنت
امتحان دارممممممممممم ممکن کم بیام ولی وقتیم میام همینجور پشت هم بهتون شک میدم.
فالو فراموش نشه 😊🥲
۱۹.۳k
۱۹ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.