در خانه ی بنگتن چی میگذرد؟
یه روز تعطیل در خانه ی بنگتن معمولا اینجوریه که:
همه خوابن و اوعضا وقف مراد یونگیه!
اما امروز اینجوری بود که:
حتی جناب یونگی هم خوابش نمیبرد و همه بیکار و بیعار رو مبل لش کرده بودن و به زل زده بودن!
جونگ کوک چپ چپ نگاهی به یونگی کرد:
هیونگ تو چرا نخوابیدی؟ مشکوک میزنیا...
یونگی:به لطف فیلمی که جیمین شب پیش گذاشت دیگه نمیتونم بخوابم...
جیمین:چرا؟ ترسناک نبود که!
یونگی: خودتم میدونم چرا نمیخوابم زلیل مرده!
جیمین دو دقیقه فکر کرد و بعد خندهی شیطانیای رو صورتش نمایان شد.
چیزی نگذشته بود که یونگی نگاه سنگین جیمین رو روی خودش حس کرد:
جیمین کاری نکن به همه بگم که من تنها نیستم!
تهیونگ سرشو سمت جیمین برد و زمزمه کرد:
جیمین...قضیه چیه؟
جیمین: فیلم دیشبو که یادته..
تهیونگ: مگه میشه یادم بره!
جیمین: گمونم بجای اینکه روی زندگی یونگی تاثیر بزاره که بلکه بخواد از سینگلی درارد رو خواباش تاثیر گذاشته...
تهیونگ: یعنی چی؟
جیمین: یعنی هیونگ خوابای مستحجن میبینه:>
تهیونگ یه لبخند شیطانی زد و بلند گفت:
یونگی هیونگ...نمیخوای از خوابای قشنگت برامون تعریف کنی؟
یونگی پوزخندی زد و زیر چشمی به تهیونگ نگاه کرد:
فکر کنم جیمین چیزای بیشتری تعریف کردن داره!
همهی نگاه ها روی جیمین رفت که نامجون با یه دسته از پله ها پایین اومد و جیمینو نجات داد:
بچه ها! ببینید چی آوردم!
جیهوپ: پاستور؟
نامجون: بیاید که میدونم خوب توش واردید!
جین: چی میخوایم بزنیم؟
نامجون:بولوف!
تهیونگ: عمرا از من ببرین!
جین: تو خواب ببینی! سلطان پاستور اینجاستتت
...
《اگه بلد نیستین بولوف اینطوریه که وقتی کارتارو میاری زمین میتونی در موردشون دروغ بگی یا راستشو بگی و هر کی بولوفتو بگیره همه ی کارتای رو زمین رو میدن به خودت! و اگر بولوف نزده باشی میدن به اونی که ادعا کرده بولوف زدی ، هرکی زودتر کارتاش تموم بشه برندس!》
همه نشستن زمین و نامجون دستو پخش کرد.
جیهوپ اول از همه زمین گذاشت:
سه تا بی بی!
یونگی که دوتا از بی بی ها دست خودش بود نیشخندی زد.
جیمین:پاس(یعنی ندارم بره بعدی)
تهیونگ: یکی روش!
یونگی دستشو رو شونهی تهیونگ گذاشت:
بولوفه!
کارتا رو برگردوندن و دوتاشم سرباز بود...
جین: گفت که تو خواب ببینی!
دقایقی بعد...
سکوت امروز تبدیل به هیاهویی بزرگ تو خونهی پسرا شده بود!
جین: جرعت داری بولوفمو بگیرررر
جونگ کوک:نصف کارتا رو زمینه! کی تخ.م میکنه بولوف بگیره!؟
جیهوپ: مننننن الان که کارتا رو دادم دست جین معلوم میشههههه
جین: منو بولوف؟؟؟ بیاههههه من پاکم عین کف دستتتت
جیمین که بازیو تموم کرده بود و شاه شده بود گفت: حالا دعوا نکنید مجازات اونقدرام سخت نیست!
جین: پسرهی بی حیا شیک زدن از نظر تو مشکل نداره؟؟
جیمین: نه هیونگ... واقعا مشتاقم شیک زدنتو ببینم! تو باسن خوبی داری!
جیهوپ کارتارو برگردوند و دید جای دوتا دل هشتا خشت رو زمینه...
جیهوپ: دیدی گفتم بولوفهههه
جین:ودف...منکه خشت گذاشتم زمین...
نامجون و یونگی درحالی که جین و جیهوپ داشتن دعوا میکردن با یه لبخند ملیح به هم نگاه میکردن:
دمت گرم نامجون...هیچکی نفهمید کارتارو عوض کردی...
نامجون: من واقعا مشتاق شیک زدن جینم...
.
.
.
끝
همه خوابن و اوعضا وقف مراد یونگیه!
اما امروز اینجوری بود که:
حتی جناب یونگی هم خوابش نمیبرد و همه بیکار و بیعار رو مبل لش کرده بودن و به زل زده بودن!
جونگ کوک چپ چپ نگاهی به یونگی کرد:
هیونگ تو چرا نخوابیدی؟ مشکوک میزنیا...
یونگی:به لطف فیلمی که جیمین شب پیش گذاشت دیگه نمیتونم بخوابم...
جیمین:چرا؟ ترسناک نبود که!
یونگی: خودتم میدونم چرا نمیخوابم زلیل مرده!
جیمین دو دقیقه فکر کرد و بعد خندهی شیطانیای رو صورتش نمایان شد.
چیزی نگذشته بود که یونگی نگاه سنگین جیمین رو روی خودش حس کرد:
جیمین کاری نکن به همه بگم که من تنها نیستم!
تهیونگ سرشو سمت جیمین برد و زمزمه کرد:
جیمین...قضیه چیه؟
جیمین: فیلم دیشبو که یادته..
تهیونگ: مگه میشه یادم بره!
جیمین: گمونم بجای اینکه روی زندگی یونگی تاثیر بزاره که بلکه بخواد از سینگلی درارد رو خواباش تاثیر گذاشته...
تهیونگ: یعنی چی؟
جیمین: یعنی هیونگ خوابای مستحجن میبینه:>
تهیونگ یه لبخند شیطانی زد و بلند گفت:
یونگی هیونگ...نمیخوای از خوابای قشنگت برامون تعریف کنی؟
یونگی پوزخندی زد و زیر چشمی به تهیونگ نگاه کرد:
فکر کنم جیمین چیزای بیشتری تعریف کردن داره!
همهی نگاه ها روی جیمین رفت که نامجون با یه دسته از پله ها پایین اومد و جیمینو نجات داد:
بچه ها! ببینید چی آوردم!
جیهوپ: پاستور؟
نامجون: بیاید که میدونم خوب توش واردید!
جین: چی میخوایم بزنیم؟
نامجون:بولوف!
تهیونگ: عمرا از من ببرین!
جین: تو خواب ببینی! سلطان پاستور اینجاستتت
...
《اگه بلد نیستین بولوف اینطوریه که وقتی کارتارو میاری زمین میتونی در موردشون دروغ بگی یا راستشو بگی و هر کی بولوفتو بگیره همه ی کارتای رو زمین رو میدن به خودت! و اگر بولوف نزده باشی میدن به اونی که ادعا کرده بولوف زدی ، هرکی زودتر کارتاش تموم بشه برندس!》
همه نشستن زمین و نامجون دستو پخش کرد.
جیهوپ اول از همه زمین گذاشت:
سه تا بی بی!
یونگی که دوتا از بی بی ها دست خودش بود نیشخندی زد.
جیمین:پاس(یعنی ندارم بره بعدی)
تهیونگ: یکی روش!
یونگی دستشو رو شونهی تهیونگ گذاشت:
بولوفه!
کارتا رو برگردوندن و دوتاشم سرباز بود...
جین: گفت که تو خواب ببینی!
دقایقی بعد...
سکوت امروز تبدیل به هیاهویی بزرگ تو خونهی پسرا شده بود!
جین: جرعت داری بولوفمو بگیرررر
جونگ کوک:نصف کارتا رو زمینه! کی تخ.م میکنه بولوف بگیره!؟
جیهوپ: مننننن الان که کارتا رو دادم دست جین معلوم میشههههه
جین: منو بولوف؟؟؟ بیاههههه من پاکم عین کف دستتتت
جیمین که بازیو تموم کرده بود و شاه شده بود گفت: حالا دعوا نکنید مجازات اونقدرام سخت نیست!
جین: پسرهی بی حیا شیک زدن از نظر تو مشکل نداره؟؟
جیمین: نه هیونگ... واقعا مشتاقم شیک زدنتو ببینم! تو باسن خوبی داری!
جیهوپ کارتارو برگردوند و دید جای دوتا دل هشتا خشت رو زمینه...
جیهوپ: دیدی گفتم بولوفهههه
جین:ودف...منکه خشت گذاشتم زمین...
نامجون و یونگی درحالی که جین و جیهوپ داشتن دعوا میکردن با یه لبخند ملیح به هم نگاه میکردن:
دمت گرم نامجون...هیچکی نفهمید کارتارو عوض کردی...
نامجون: من واقعا مشتاق شیک زدن جینم...
.
.
.
끝
۱۵.۸k
۲۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.