تنفر و عشق (P16)
از زبان جیمین
چند دقیقه گذشت و دکتر از اتاق اومد بیرون سریع رفتم پیشش
@آقای دکتر حالش خوبه؟
دکتر: بله نگران نباشید هنوز بیهوش هستن ولی خب الان حالشون خوبه و بعد از اتمام سرم چند ساعتی طول میکشه تا به هوش بیاد
@میتونم ببینمش ؟
دکتر : چه نسبتی باهاشون دارید؟
تا جیمین خواست حرف بزنه تهیونگ سریع گفت من نامزدشم بهتره که من برم ببینمش
دکتر : بله نگران نباشید این فقط یه مسمومیت غذاییه تا فردا باید بستری باشن تا سم از بدنشون خارج بشه بعد میتونید ببریدشون خونه
تهیونگ: باشه ممنون الان میتونم برم بیینمش
دکتر: البته
تهیونگ سریع در اتاق رو باز کرد و رفت پیش رونیکا
جیمین هم با اینکه نگران رونیکا بود ولی نمیتونست بره داخل برا همین نشست رو صندلی تا رونیکا به هوش بیاد
پدر مادر ته و رونیکا هم رسیدن و مادر رونیکا سریع رفت پیش جیمین و گفت : عزیزم رونیکا حالش چطوره
جیمین : نگران نباشید فقط مسمومیت غذاییه به زودی به هوش میاد
تهیونگ از اتاق رونیکا اومد بیرون
مامان رونیکا سریع رفت پیشش و گفت : پسرم چیشد رونیکا حالش خوبه
تهیونگ: بله مامان جون حالش خوبه یکم دیگه بهوش میاد
دکتر اومد و گفت : فقط یه همراه میتونه پیش بیمارتون بمونه
جیمین : من میمونم
تهیونگ: لازم نکرده خودم میمونم
مامان رونیکا: آقای دکتر ما پدر و مادرش هستیم من میمونم
مامان تهیونگ: نه خانم پارک شما خیلی خسته اید و نیاز به استراحت دارید اجازه بدید که تهیونگ بمونه
مامان رونیکا: اخه بازم اینطوری نگرانم
جیمین : نگران نباشید من پیشش میمونم و ازش مراقبت میکنم
تهیونگ: من نامزدشم نه تو تو اصلا چیکارشی که بخوای بمونی؟
جیمین : بهترین دوستش کسی که مشکلاتش رو بهش میگه
دکتر : باشه پس فقط شما دو نفر میتونید بمونید لطفا بقیه اینجا رو ترک کنن
مامان رونیکا: پسرم جیمین منو بی خبر نزار ممنون که کنار رونیکا هستی
جیمین لبخند زد و بقیه رفتن و تهیونگ و جیمین پیش رونیکا موندن
از زبان تهیونگ :
رونیکا هیچ وقت از ناراحتی هاش و مشکلاتش با من حرف نزد تا حالا اصلا با من حرف نزده فقط در حد نیاز با من حرف میزنه نمیدونم چرا هر وقت جیمین رو پیش رونیکا میبینم حرسم میگیره
پرستار از اتاق رونیکا اومد بیرون
تهیونگ: خانم پرستار ببخشید میتونم ببینمش
پرستار: آقای کیم میتونید برید داخل اما زود برگردید بیمار نیاز به استراحت داره و تا فردا صیح بهوش میاد
تهیونگ تشکر کرد و سریع رفت تو اتاق پیش رونیکا
چند دقیقه گذشت و دکتر از اتاق اومد بیرون سریع رفتم پیشش
@آقای دکتر حالش خوبه؟
دکتر: بله نگران نباشید هنوز بیهوش هستن ولی خب الان حالشون خوبه و بعد از اتمام سرم چند ساعتی طول میکشه تا به هوش بیاد
@میتونم ببینمش ؟
دکتر : چه نسبتی باهاشون دارید؟
تا جیمین خواست حرف بزنه تهیونگ سریع گفت من نامزدشم بهتره که من برم ببینمش
دکتر : بله نگران نباشید این فقط یه مسمومیت غذاییه تا فردا باید بستری باشن تا سم از بدنشون خارج بشه بعد میتونید ببریدشون خونه
تهیونگ: باشه ممنون الان میتونم برم بیینمش
دکتر: البته
تهیونگ سریع در اتاق رو باز کرد و رفت پیش رونیکا
جیمین هم با اینکه نگران رونیکا بود ولی نمیتونست بره داخل برا همین نشست رو صندلی تا رونیکا به هوش بیاد
پدر مادر ته و رونیکا هم رسیدن و مادر رونیکا سریع رفت پیش جیمین و گفت : عزیزم رونیکا حالش چطوره
جیمین : نگران نباشید فقط مسمومیت غذاییه به زودی به هوش میاد
تهیونگ از اتاق رونیکا اومد بیرون
مامان رونیکا سریع رفت پیشش و گفت : پسرم چیشد رونیکا حالش خوبه
تهیونگ: بله مامان جون حالش خوبه یکم دیگه بهوش میاد
دکتر اومد و گفت : فقط یه همراه میتونه پیش بیمارتون بمونه
جیمین : من میمونم
تهیونگ: لازم نکرده خودم میمونم
مامان رونیکا: آقای دکتر ما پدر و مادرش هستیم من میمونم
مامان تهیونگ: نه خانم پارک شما خیلی خسته اید و نیاز به استراحت دارید اجازه بدید که تهیونگ بمونه
مامان رونیکا: اخه بازم اینطوری نگرانم
جیمین : نگران نباشید من پیشش میمونم و ازش مراقبت میکنم
تهیونگ: من نامزدشم نه تو تو اصلا چیکارشی که بخوای بمونی؟
جیمین : بهترین دوستش کسی که مشکلاتش رو بهش میگه
دکتر : باشه پس فقط شما دو نفر میتونید بمونید لطفا بقیه اینجا رو ترک کنن
مامان رونیکا: پسرم جیمین منو بی خبر نزار ممنون که کنار رونیکا هستی
جیمین لبخند زد و بقیه رفتن و تهیونگ و جیمین پیش رونیکا موندن
از زبان تهیونگ :
رونیکا هیچ وقت از ناراحتی هاش و مشکلاتش با من حرف نزد تا حالا اصلا با من حرف نزده فقط در حد نیاز با من حرف میزنه نمیدونم چرا هر وقت جیمین رو پیش رونیکا میبینم حرسم میگیره
پرستار از اتاق رونیکا اومد بیرون
تهیونگ: خانم پرستار ببخشید میتونم ببینمش
پرستار: آقای کیم میتونید برید داخل اما زود برگردید بیمار نیاز به استراحت داره و تا فردا صیح بهوش میاد
تهیونگ تشکر کرد و سریع رفت تو اتاق پیش رونیکا
۱۱.۹k
۲۳ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.