"پروانه خونی من"
"پروانه خونی من"
پارت 48
ا/ت: مطمئنی؟؟
کوک: اره*لبخند*
کوک: اممم ا/ت یسوال...
ا/ت: جونم
کوک: تاحالا دوست پسر داشتی؟*اروم*
ا/ت: ها؟
کوک: منظورم اینکه توی این پنج سال دوست پسر داشتی؟
ا/ت: اها*خنده*
ا/ت: امممم اره*خنده*
کوک: واقعا؟؟*بغض مخفی*
ا/ت: نه بابا شوخی کردم*زدم به شونه جونگکوک*
منو جونگکوک رفتیم پایین شب عالی بود همه بودن.
/ویو ا/ت چند ماه بعد ساعت 6:30/
مثل قبلا شدم بادیگارد جونگکوک البته بعضی موقع ها جاهای خیلی مهم میره من باهاش میرم چون پدر و مادرش اجازه نمیدن مثل قبلنا باهاش برم فقط جاهای خاص منم قبول کردم.
توی این مدت موقع هایی که وقت خالی دارم کتاب میخونم فیلم میبینم...
چند روز پیش هانا بهم زنگ گفت که داره عروسی میکنه بالاخره به اونی که خواست رسید منو جونگکوکو دعوت کرد پدرو مادر جونگکوک رو هم دعوت کرد..
پدر و مادر دو روز قبل میانو فردای عروسی برمیگردن کره اما من نه هم میخوام یکم برگردم همم هانا اصرار کرده یکم پیشش بمونم جونگکوک هم میمونه اینجوری من اونجا تنها نیستم.
الانم برای خرید لباس اومدم بیرون فردا صبح هم پرواز دارم جونگکوک هم لباساشو خریده فقط من موندم..
بعد از اینکه لباس خریدم برگشتم خونه حدود دو ساعت فقط داشتم خرید میکردم الانم ساعت نزدیکای نه هست که دیگه جونگکوک برمیگرده منم دارم وسایلمو اماده میکنم که صبح دیر نشه...
ادامه دارد...
پارت 48
ا/ت: مطمئنی؟؟
کوک: اره*لبخند*
کوک: اممم ا/ت یسوال...
ا/ت: جونم
کوک: تاحالا دوست پسر داشتی؟*اروم*
ا/ت: ها؟
کوک: منظورم اینکه توی این پنج سال دوست پسر داشتی؟
ا/ت: اها*خنده*
ا/ت: امممم اره*خنده*
کوک: واقعا؟؟*بغض مخفی*
ا/ت: نه بابا شوخی کردم*زدم به شونه جونگکوک*
منو جونگکوک رفتیم پایین شب عالی بود همه بودن.
/ویو ا/ت چند ماه بعد ساعت 6:30/
مثل قبلا شدم بادیگارد جونگکوک البته بعضی موقع ها جاهای خیلی مهم میره من باهاش میرم چون پدر و مادرش اجازه نمیدن مثل قبلنا باهاش برم فقط جاهای خاص منم قبول کردم.
توی این مدت موقع هایی که وقت خالی دارم کتاب میخونم فیلم میبینم...
چند روز پیش هانا بهم زنگ گفت که داره عروسی میکنه بالاخره به اونی که خواست رسید منو جونگکوکو دعوت کرد پدرو مادر جونگکوک رو هم دعوت کرد..
پدر و مادر دو روز قبل میانو فردای عروسی برمیگردن کره اما من نه هم میخوام یکم برگردم همم هانا اصرار کرده یکم پیشش بمونم جونگکوک هم میمونه اینجوری من اونجا تنها نیستم.
الانم برای خرید لباس اومدم بیرون فردا صبح هم پرواز دارم جونگکوک هم لباساشو خریده فقط من موندم..
بعد از اینکه لباس خریدم برگشتم خونه حدود دو ساعت فقط داشتم خرید میکردم الانم ساعت نزدیکای نه هست که دیگه جونگکوک برمیگرده منم دارم وسایلمو اماده میکنم که صبح دیر نشه...
ادامه دارد...
۱۹۹
۰۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.