" سزاوار مرگ " پارت ۲
( چند پارتی درخواستی هست )
به عمارت پدر تهیونگ رسیدیم..
رفتیم داخل که با خاله تهیونگ و دخترش مونا روبه رو شدیم..
حوصلشو نداشتم..
سلامی کردیم و نشستیم..
بعد از بیست مین قرار بود شامبخوریم منم رفتم که دستامو بشورم..
مینهو : مامانی منم میخوام بیام
میسو : باشه خوشگلم..
رفتیم بالا و دستامونو شستیم..
داشتیم از پله ها میومدیم پایین که مونا رو دیدم..
یهو منو مینهو رو هل داد..
هردو افتادیم پایین و دیگه چیزی ندیدم..
× پایان فلش بک..
اون روز تهیونگ گف که مونا بهش گفته.. من میسو رو دیدم که مینهو رو هل داد..و اونم باورش کرد..
مینهو چون بچه بود و ظریف بود..
فوت کرد..
ولی من نجات پیدا کردم..که ای کاش نمیکردم..
به خودم اومدم دیدم شب شده..
به سمت عمارت برگشتم که با یه عده مهمون و اهنگ و اینا مواجه شدم..
انگار پارتی بود..
ولی..اون..چطور میتونه سالگرد فوت تنها بچش اینکارو کنه؟
ادامه دارد..
.
به عمارت پدر تهیونگ رسیدیم..
رفتیم داخل که با خاله تهیونگ و دخترش مونا روبه رو شدیم..
حوصلشو نداشتم..
سلامی کردیم و نشستیم..
بعد از بیست مین قرار بود شامبخوریم منم رفتم که دستامو بشورم..
مینهو : مامانی منم میخوام بیام
میسو : باشه خوشگلم..
رفتیم بالا و دستامونو شستیم..
داشتیم از پله ها میومدیم پایین که مونا رو دیدم..
یهو منو مینهو رو هل داد..
هردو افتادیم پایین و دیگه چیزی ندیدم..
× پایان فلش بک..
اون روز تهیونگ گف که مونا بهش گفته.. من میسو رو دیدم که مینهو رو هل داد..و اونم باورش کرد..
مینهو چون بچه بود و ظریف بود..
فوت کرد..
ولی من نجات پیدا کردم..که ای کاش نمیکردم..
به خودم اومدم دیدم شب شده..
به سمت عمارت برگشتم که با یه عده مهمون و اهنگ و اینا مواجه شدم..
انگار پارتی بود..
ولی..اون..چطور میتونه سالگرد فوت تنها بچش اینکارو کنه؟
ادامه دارد..
.
۶.۱k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.