پارت چهل و چهارم where are you کجایی به روایت زیحا:
"چند سالته؟"
"بیست و چهار."
"تقریبا هم سنیم.امیدوارم سلیقه هامون مثل هم باشه."
بلند شد ،کمربند لباس خواب سفید اش را شل کرد و از پله ها بالا رفت.صدایش در سالن پیچید :
"الی؟میتونی بیای عزیزم؟"
الی وقتی روی پایش ایستاد.نتوانست وزنش را روی ان بگذارد.کفش هایش را در اورد و به دست گرفت.از پله ها به سختی بالا رفت و دم در اتاق ایستاد.رزالین در حال عوض کردن لباسش بود.
"بیا تو."
رزالین برگشت و به الی نگاه کرد که کفش هایش در دستش بود.
"لازم نبود کفش هاتو در بیاری."
"پاهام درد گرفته بود."
"وسایلتو بذار همونجا...اره دم در...عزیزم وقت تلف نکن زودتر بیا."
الی دستپاچه کیف و کفشش را دم در گذاشت و به داخل اتاق رفت.تخت دو نفره بزرگ با ملافه و بالش های تمیز وسط اتاق،رو به روی ان یک میز و اینه رویش برای گذاشتن لوازم ارایش و عطرها.کمد لباس گوشه اتاق و روی دیوار یک عکس تخته شاسی از رزالین و جیمین در اغوش یکدیگر با لباس های ست در حالیکه می خندیدند، زده شده بود.
"بشین لطفا."
الی روی سر تخت نشست.احساس کرد زیادی خودش را دستپاچه نشان میدهد.باید بیشتر حواسش را جمع کند.
"الی؟به نظرت این قشنگه؟یا این؟"
رزالین دو تا لباس را از کمد پر از لباسش در اورده و هر کدام را در دستش گرفته بود.تونیک تنگ مشکی بدون استین که دامنش تا زانو میرسید و دیگری تاپ صورتی ساده بود.
"این تاپ رو با این شلوار میپوشم...ببین"
"خب حالا کدومش بهتره؟"
"هر دوش برای شما قشنگه خانوم."
"آه الی...تو که نمیخوای همیشه منو خانوم صدا کنی،مگه نه؟اینجوری حس میکنم سنم خیلی زیاده،ما فقط دو سال با هم اختلاف سنی داریم."
رزالین روی صندلی میز ارایشش نشست.
"اسمم رو که میدونی.بگو رزالین.رزی هم صدام میکنن."
الی با خجالت گفت:
"باشه...رزی."
"حالا خوب شد."
لباس ها را از چوب کار در اورد و در هوا چرخاند.
"بگو کدوم یکی؟"
"تونیک مشکی."
رزالین تونیک را که در دست چپش بود،با دو دست گرفت و روی سینه اش گذاشت و جلوی اینه ایستاد.
"پس سلیقه هامون نزدیکه..."
"بیست و چهار."
"تقریبا هم سنیم.امیدوارم سلیقه هامون مثل هم باشه."
بلند شد ،کمربند لباس خواب سفید اش را شل کرد و از پله ها بالا رفت.صدایش در سالن پیچید :
"الی؟میتونی بیای عزیزم؟"
الی وقتی روی پایش ایستاد.نتوانست وزنش را روی ان بگذارد.کفش هایش را در اورد و به دست گرفت.از پله ها به سختی بالا رفت و دم در اتاق ایستاد.رزالین در حال عوض کردن لباسش بود.
"بیا تو."
رزالین برگشت و به الی نگاه کرد که کفش هایش در دستش بود.
"لازم نبود کفش هاتو در بیاری."
"پاهام درد گرفته بود."
"وسایلتو بذار همونجا...اره دم در...عزیزم وقت تلف نکن زودتر بیا."
الی دستپاچه کیف و کفشش را دم در گذاشت و به داخل اتاق رفت.تخت دو نفره بزرگ با ملافه و بالش های تمیز وسط اتاق،رو به روی ان یک میز و اینه رویش برای گذاشتن لوازم ارایش و عطرها.کمد لباس گوشه اتاق و روی دیوار یک عکس تخته شاسی از رزالین و جیمین در اغوش یکدیگر با لباس های ست در حالیکه می خندیدند، زده شده بود.
"بشین لطفا."
الی روی سر تخت نشست.احساس کرد زیادی خودش را دستپاچه نشان میدهد.باید بیشتر حواسش را جمع کند.
"الی؟به نظرت این قشنگه؟یا این؟"
رزالین دو تا لباس را از کمد پر از لباسش در اورده و هر کدام را در دستش گرفته بود.تونیک تنگ مشکی بدون استین که دامنش تا زانو میرسید و دیگری تاپ صورتی ساده بود.
"این تاپ رو با این شلوار میپوشم...ببین"
"خب حالا کدومش بهتره؟"
"هر دوش برای شما قشنگه خانوم."
"آه الی...تو که نمیخوای همیشه منو خانوم صدا کنی،مگه نه؟اینجوری حس میکنم سنم خیلی زیاده،ما فقط دو سال با هم اختلاف سنی داریم."
رزالین روی صندلی میز ارایشش نشست.
"اسمم رو که میدونی.بگو رزالین.رزی هم صدام میکنن."
الی با خجالت گفت:
"باشه...رزی."
"حالا خوب شد."
لباس ها را از چوب کار در اورد و در هوا چرخاند.
"بگو کدوم یکی؟"
"تونیک مشکی."
رزالین تونیک را که در دست چپش بود،با دو دست گرفت و روی سینه اش گذاشت و جلوی اینه ایستاد.
"پس سلیقه هامون نزدیکه..."
۲.۸k
۰۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.