پارت ۳۳ ازدواج اجباری
پارت ۳۳ ازدواج اجباری
ویو ا/ت
از خواب بیدار شدم رفتم دستشویی کارای مربوط رو انجام دادم
بعد رفتم حمام یه دوش نیم ساعتی گرفتم امدم بیرون
روتینمو انجام دادم موهامو خشک کردم و رفتم پایین
_ صبح بخیر
& عزیزم ساعت 12 صبح چی
_ برای من صبح
پدرت. باشه بابا
مادرت. دخترم بیا عذا بخور
_ اوکی مامان جونم
پدرش. چقدر امروز شنگولی
_ اره
× حالش خیلی خوبه .لبخند.
( یهو گوشی ا/ت زنگ میخوره کاوان بود)
_ من الان میام
مکالمهی ا/ت و کاوان
_ سلام کره خر
# سلام کره بز چخبر
_ سلامتی تو چخبر
# من بیکار خوبی
_ اره عالی
# خوب امروز قرار با انایتا و گووان و هان سهوجون بریم خونه جنگلی تو هم میای
_ خونه جنگلی گووان
# اره
_ اوکی
# فقط شاید بخوابیم لباس بگیر
_ اوک کار نداری
# نه بای
_ بای
پایان مکالمه
مادرت. کی بود دخترم
_ هیچی کاوان بود
پدرت. چی گفت
_ گووان بود منو انایتا و کاوان رو خونه جنگلیش دعوت کرده
مادرت. میخوای بری
_ اره
× خواهر همون هان سهوجون
_ اره
× نه تو جایی نمیری
& تو برای خواهر من تصمیم نمیگیری
× تو دخالت نکن
_ خفه شین لطفاً من خودم تصمیم میگیرم
پدرش. بچه ها زشته بسه
مادرش. من اخر از دست شما سکته میکنم
ادمینتون: بعد غذا ا/ت رفت اتاقش یه ساک گرفت و وسایل های لازم رو گرفت و لباس پوشید ( عکس میزار ) و یه تینت زد و زنگ زد کاوان تا بیاد دنبالش
_ من دارم میرم
مادرت. مواظب خودت باش
_ اوکی بای
همه خداحافظ
ادمینتون: انایتا و کاوان و ا/ت رفتن خونه جنگلی
ویو ا/ت
از خواب بیدار شدم رفتم دستشویی کارای مربوط رو انجام دادم
بعد رفتم حمام یه دوش نیم ساعتی گرفتم امدم بیرون
روتینمو انجام دادم موهامو خشک کردم و رفتم پایین
_ صبح بخیر
& عزیزم ساعت 12 صبح چی
_ برای من صبح
پدرت. باشه بابا
مادرت. دخترم بیا عذا بخور
_ اوکی مامان جونم
پدرش. چقدر امروز شنگولی
_ اره
× حالش خیلی خوبه .لبخند.
( یهو گوشی ا/ت زنگ میخوره کاوان بود)
_ من الان میام
مکالمهی ا/ت و کاوان
_ سلام کره خر
# سلام کره بز چخبر
_ سلامتی تو چخبر
# من بیکار خوبی
_ اره عالی
# خوب امروز قرار با انایتا و گووان و هان سهوجون بریم خونه جنگلی تو هم میای
_ خونه جنگلی گووان
# اره
_ اوکی
# فقط شاید بخوابیم لباس بگیر
_ اوک کار نداری
# نه بای
_ بای
پایان مکالمه
مادرت. کی بود دخترم
_ هیچی کاوان بود
پدرت. چی گفت
_ گووان بود منو انایتا و کاوان رو خونه جنگلیش دعوت کرده
مادرت. میخوای بری
_ اره
× خواهر همون هان سهوجون
_ اره
× نه تو جایی نمیری
& تو برای خواهر من تصمیم نمیگیری
× تو دخالت نکن
_ خفه شین لطفاً من خودم تصمیم میگیرم
پدرش. بچه ها زشته بسه
مادرش. من اخر از دست شما سکته میکنم
ادمینتون: بعد غذا ا/ت رفت اتاقش یه ساک گرفت و وسایل های لازم رو گرفت و لباس پوشید ( عکس میزار ) و یه تینت زد و زنگ زد کاوان تا بیاد دنبالش
_ من دارم میرم
مادرت. مواظب خودت باش
_ اوکی بای
همه خداحافظ
ادمینتون: انایتا و کاوان و ا/ت رفتن خونه جنگلی
۱۸.۶k
۰۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.