قضاوت پارت ۲/چند پارتی از شوگا / درخواستی
فهمیدم قصدت فقط کمک کردنه(خنده
_امم..آره..(خنده ی ضایع
ممنون ولی من خودم از پس خودم برمیام..احتیاجی به کمک شما نیست..
وقتی که اینو میگفتم همش تو دلم دعا میکردم که حرفمو قبول نکنه(خب مسیحی ها هم دعا میکنن دیگه😐) و منو با خودش ببره..آخه من چطور از پس خودم برمیومدم؟..من هنوز سنم اونقدری نبود که از پس خودم بربیام..
_نه..لطفا قبول کن..آخه دوست ندارم اتفاقی برات بیوفته..
یعنی تو نگران منی؟
_اممم..اصلا بیخیال من تو حرف زدن زیاد خوب نیستم..
باشه میام ولی لطفا تو..
_گفتم که من مثل اون نیستم..اصلا بیا قول بدیم..
قبوله..
دستشو جلو آورد منم انگشتم کوچیکم رو دور انگشتش حلقه کردم..
_چقد دستت کوچولوعه..
نخیر هیچم کوچیک نیست..
_چرا هست..
یاااا میگم نیستتتت
_باشه باشه ببخشید..حالا اون انگشت شست کوچولوت رو روی انگشتم بزار..
انگشتم رو روی انگشتش گذاشتم..
_خب دیگه قول هم دادم حالا بیا بریم تا اون عوضی نیومده..
یه دفعه دیدم سوجون اومد پشت سر شوگا..
شوگاااا مراقب باش(داد
یه دفعه برگشت که یهو سوجون با یه میله زد توی سرش!
نه..نه..چه غلطی کردی عوضی..اونو کشتی!
رفتن سمتش و تکونش میدادم..
شوگا..شوگا..خواهش میکنم پاشو(گریه
یه دفعه یه دست دور گردنم حلقه شد و bوسه ای روی گردنم گذاشت..
لbای کثیفتو از من دور کن(داد
÷اگه نکنم چی؟(پوزخند
یه دفعه بلند شد..
÷اکه خودت باهام بیایی اون بدبختو نمیکشم
عمرا باهات بیام
÷تا ۱۰ میشمارم فرصت داری..۱..۲..
برگشتم سمت شوگا
شوگاااا پاشوووو
سرمو سمت سوجون چرخوندم
۶..۷÷
دوباره صورتمو سمت شوگا آوردم که با برخورد لbاش ساکت شدم..اون نمرده بود..آروم mک کوچیکی به لbام زد و جدا شد.خشکم زده بود
_شرمنده که قولم رو شکستم.آخه من تورو دوست دارم..تا حالا راجب عشق در نگاه اول چیزی شنیدی؟..فک کنم که عاشق شدم..
بلند شد و رفت سمت سوجون و انداختش زیر کتک..سوجون فقط حرفی بود..نه زور داشت نه میتونست کاری کنه..شوگا هم تا میخورد اونو زد..
_خب بریم؟
ب..بریم
آروم دستمو گرفت و راه افتادیم
_همین الان میرسیم...قدم زدن رو دوست داری؟
آره..ولی تو واقعا..
_آره واقا عاشقت شدم
یه دفعه سرسو انداخت پایین..اون الان خجالت کشیده بود؟یه دفعه زدم زیر خنده
_نخنددد
دوست دارم بخندم..
_عه پس منم نشونت میدم
یهو افتاد دنبالم منم فرار میکردم..یهو با یه نفر برخورد کردم و افتادم زمین..سرمو بالا آوردم و نگاش کردم..یه دختر بود..
_بالاخره رسیدیم
ببخشید خانوم..
دختره بلند شد و با دهن کج بهم نگاه کرد و ازم رد شد..برگشتم عقب نگاه کردم..رفت سمت شوگا..
(علامت دختره#)
#سلام عشقم
_چی شده؟
#خواستم از بچه ی داخل شکمم بهت خبر بدم..
چی یعنی؟..یعنی اون زن شوگاعه!
.... _
_امم..آره..(خنده ی ضایع
ممنون ولی من خودم از پس خودم برمیام..احتیاجی به کمک شما نیست..
وقتی که اینو میگفتم همش تو دلم دعا میکردم که حرفمو قبول نکنه(خب مسیحی ها هم دعا میکنن دیگه😐) و منو با خودش ببره..آخه من چطور از پس خودم برمیومدم؟..من هنوز سنم اونقدری نبود که از پس خودم بربیام..
_نه..لطفا قبول کن..آخه دوست ندارم اتفاقی برات بیوفته..
یعنی تو نگران منی؟
_اممم..اصلا بیخیال من تو حرف زدن زیاد خوب نیستم..
باشه میام ولی لطفا تو..
_گفتم که من مثل اون نیستم..اصلا بیا قول بدیم..
قبوله..
دستشو جلو آورد منم انگشتم کوچیکم رو دور انگشتش حلقه کردم..
_چقد دستت کوچولوعه..
نخیر هیچم کوچیک نیست..
_چرا هست..
یاااا میگم نیستتتت
_باشه باشه ببخشید..حالا اون انگشت شست کوچولوت رو روی انگشتم بزار..
انگشتم رو روی انگشتش گذاشتم..
_خب دیگه قول هم دادم حالا بیا بریم تا اون عوضی نیومده..
یه دفعه دیدم سوجون اومد پشت سر شوگا..
شوگاااا مراقب باش(داد
یه دفعه برگشت که یهو سوجون با یه میله زد توی سرش!
نه..نه..چه غلطی کردی عوضی..اونو کشتی!
رفتن سمتش و تکونش میدادم..
شوگا..شوگا..خواهش میکنم پاشو(گریه
یه دفعه یه دست دور گردنم حلقه شد و bوسه ای روی گردنم گذاشت..
لbای کثیفتو از من دور کن(داد
÷اگه نکنم چی؟(پوزخند
یه دفعه بلند شد..
÷اکه خودت باهام بیایی اون بدبختو نمیکشم
عمرا باهات بیام
÷تا ۱۰ میشمارم فرصت داری..۱..۲..
برگشتم سمت شوگا
شوگاااا پاشوووو
سرمو سمت سوجون چرخوندم
۶..۷÷
دوباره صورتمو سمت شوگا آوردم که با برخورد لbاش ساکت شدم..اون نمرده بود..آروم mک کوچیکی به لbام زد و جدا شد.خشکم زده بود
_شرمنده که قولم رو شکستم.آخه من تورو دوست دارم..تا حالا راجب عشق در نگاه اول چیزی شنیدی؟..فک کنم که عاشق شدم..
بلند شد و رفت سمت سوجون و انداختش زیر کتک..سوجون فقط حرفی بود..نه زور داشت نه میتونست کاری کنه..شوگا هم تا میخورد اونو زد..
_خب بریم؟
ب..بریم
آروم دستمو گرفت و راه افتادیم
_همین الان میرسیم...قدم زدن رو دوست داری؟
آره..ولی تو واقعا..
_آره واقا عاشقت شدم
یه دفعه سرسو انداخت پایین..اون الان خجالت کشیده بود؟یه دفعه زدم زیر خنده
_نخنددد
دوست دارم بخندم..
_عه پس منم نشونت میدم
یهو افتاد دنبالم منم فرار میکردم..یهو با یه نفر برخورد کردم و افتادم زمین..سرمو بالا آوردم و نگاش کردم..یه دختر بود..
_بالاخره رسیدیم
ببخشید خانوم..
دختره بلند شد و با دهن کج بهم نگاه کرد و ازم رد شد..برگشتم عقب نگاه کردم..رفت سمت شوگا..
(علامت دختره#)
#سلام عشقم
_چی شده؟
#خواستم از بچه ی داخل شکمم بهت خبر بدم..
چی یعنی؟..یعنی اون زن شوگاعه!
.... _
۴.۶k
۰۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.