وقتی از دست مافیا کره فرار میکنی . ادامه پارت ۲
-ا.تتت *عربده
ویو ا.ت تو اتاقم داشتم موهامو شونه میکردم که یهو صدای عربده کوک اومد که داشت اسم منو داد میزد .
سریع رفتم پایین که با کوک که خیلی پریشونه مواجه شدم
+کوک *نگران
-ا.ت
*تا منو دید دویید اومد پیشم و کمرمو چنگ زد و منو تو بغلش گرفت .. چون تاپ پوشیده بودم مطمئن بودم ک جای چنگاش رو کمرم میمونه
-ا.ت .. عزیزم ... خوبی . چیزیت که نشد ؟
+ من خوبم کوک .. چیشده ؟ اتفاقی افتاده
-یه حرومزاده .. تو این عمارت داره جاسوسی میکنه *نفس نفس
+چی؟ جاسوس ؟ برای چی ؟
-اطلاعات شرکت . به هانول شک دارم
+کوک
-جونم ؟
+یه چیزی بهت میگم اما عصبی نشو خب
-ا.ت .. چیشده داری میترسونیم
+چیزه .. امروز هانول .. چون بهش گفتم صبحونه رو بزار .. سرم داد زد و بهم سیلی زد
-چی ؟ *عصبی
+کوک اروم باش خب هیچی نیس
کوک کمرم و ول کرد رفت سمت اشپز خونه منم دنبالش میرفتم
+کوک .. وایسا کجا داری میریی ؟ ِ
-هانول *داد
^بله اربا..
حرفش با سیلی که کوک تو گوشش زد قطع شد .. از ترس جلوی دهنمو گرفتم و چند قدم عقب رفتم
-تو ی هرزه .. چطور جرئت کردی به زن. من سیلی بزی ها ؟ *داد
^چیزه ارباب من ..
-خفه شو هرزه .. خفه شو *داد
-همین الان گمشو ازین عمارت بیرون
هانول نگاه پر از نفرتش و بهم داد
-مگه کری ؟ گفتم گورتو گم کن *داد
بادیگاردا اومدن و هانول و انداختن بیرون ..
کوک اومد سمتم ک دوباره عقب رفتم
-ا.ت
+بله ؟
-از من میترسی ؟
+کوک
-جان کوک ؟
+تو .. کی هستی ؟
-چی ؟
+شغلت چیه ؟
- ..
ویو ا.ت تو اتاقم داشتم موهامو شونه میکردم که یهو صدای عربده کوک اومد که داشت اسم منو داد میزد .
سریع رفتم پایین که با کوک که خیلی پریشونه مواجه شدم
+کوک *نگران
-ا.ت
*تا منو دید دویید اومد پیشم و کمرمو چنگ زد و منو تو بغلش گرفت .. چون تاپ پوشیده بودم مطمئن بودم ک جای چنگاش رو کمرم میمونه
-ا.ت .. عزیزم ... خوبی . چیزیت که نشد ؟
+ من خوبم کوک .. چیشده ؟ اتفاقی افتاده
-یه حرومزاده .. تو این عمارت داره جاسوسی میکنه *نفس نفس
+چی؟ جاسوس ؟ برای چی ؟
-اطلاعات شرکت . به هانول شک دارم
+کوک
-جونم ؟
+یه چیزی بهت میگم اما عصبی نشو خب
-ا.ت .. چیشده داری میترسونیم
+چیزه .. امروز هانول .. چون بهش گفتم صبحونه رو بزار .. سرم داد زد و بهم سیلی زد
-چی ؟ *عصبی
+کوک اروم باش خب هیچی نیس
کوک کمرم و ول کرد رفت سمت اشپز خونه منم دنبالش میرفتم
+کوک .. وایسا کجا داری میریی ؟ ِ
-هانول *داد
^بله اربا..
حرفش با سیلی که کوک تو گوشش زد قطع شد .. از ترس جلوی دهنمو گرفتم و چند قدم عقب رفتم
-تو ی هرزه .. چطور جرئت کردی به زن. من سیلی بزی ها ؟ *داد
^چیزه ارباب من ..
-خفه شو هرزه .. خفه شو *داد
-همین الان گمشو ازین عمارت بیرون
هانول نگاه پر از نفرتش و بهم داد
-مگه کری ؟ گفتم گورتو گم کن *داد
بادیگاردا اومدن و هانول و انداختن بیرون ..
کوک اومد سمتم ک دوباره عقب رفتم
-ا.ت
+بله ؟
-از من میترسی ؟
+کوک
-جان کوک ؟
+تو .. کی هستی ؟
-چی ؟
+شغلت چیه ؟
- ..
۱۶.۰k
۰۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.