خاطره دبیرستان
خاطره دبیرستان
پارت ۳۰
ویو ا/ت
داشتن میکاپم رو انجام میدادن و یکی هم موهامو
میکاپ گر: خانم جئون تموم شد مثل یه تیکه ماه شدین (لبخند)
خانم جئون؟ هه الآنم شدم خانم جئون
ا/ت: بله ممنونم خیلی خوب شده
بعد از اینکه تموم شدن شدم به سمت لباس رفتم آروم پوشیدم تو آینه به خودم نگاه کردم
راست میگفت خوشگل شده بودم
آروم در اتاق رو باز کردم از پله ها رفتم پایین
اجوما: ببخشید خانم آقا جلو در منتظرتونن
ا/ت: عا ..بله
قدم های بزرگی به سمت در برداشتم
در رو باز کردم...
__
ویو لیا
لباسم رو پوشیدم که موبایلم به صدا در اومد
لیا: جونم؟
سوهو: پایینم مادمازل بیا
لیا: اومدم
برای آخرین بار به خودم نگاه کردم سریع از پله ها رفتم پایین یه دور به خونه نگاه کردم کلید رو برداشتم و رفتم
_
کوک: اووو پرنسس خانم رو نگاه چقدر خوشگل شدن(خنده)
ا/ت: خوشگل بودم(😌)
کوک: اعتماد بنفست منو کشته
ا/ت: (خنده بلند)
کوک: بریم پرنسس؟
ا/ت: اره بریم
سوار ماشین شدیم که دست کوک رفت سمت رو.نم پام رو از زیر دستش کشیدم بیرون دیدم با تعجب برگشت نگام کرد راستش همیشه دست یوجین بود ولی الان کوک نمیتونم اجازه بدم
__
لیا: سوهو؟
سوهو: جونم مادمازل؟
لیا: یوجینم میاد؟
سوهو: نه نگفتم
لیا: آهان اوکی
____
ویو یوجین
کنار ساحل نشسته بودم به دریا نگاه میکردم آخرین باری که اومد بودم با ا/ت بود اون شب شب خیلی خوبی بود ولی ا/ت هنوزم بانوی منه فقط من دارم از دور تماشاش میکنم
___
کوک: خب رسیدیم پیاده شو
ا/ت: از ماشین پیدا شدم دیدم کوک اومد از دستم گرفت و باهم وارد شدیم عمارت بزرگی بود
عمه ی کوک: اوه جونگ کوک عزیزم خوش اومدین ... اوه تو همون باید دختره باشی (لبخند)
کوک: سلام عمه منم همین طور اره ایشون ا/ت هستن
ا/ت: عا .. بله سلام
عمه کوک: اوه دختر این دختر زیبا ست
عمه کوک(مریدا)
ویو ا/ت
از حرف هایی که عمه کوک میگفت خجالت زده میشدم
کوک: حتما همین طور عمه.. خب با اجازتون ما بریم بشینیم
دوباره از دستم گرفت و رفتیم یه انتخاب کردیم نشستیم کمی به طرف نگاه کردم که یهو....
ادامه دارد...
لایک و حمایت یادت نره کیوتم ✨ 🤍
پارت ۳۰
ویو ا/ت
داشتن میکاپم رو انجام میدادن و یکی هم موهامو
میکاپ گر: خانم جئون تموم شد مثل یه تیکه ماه شدین (لبخند)
خانم جئون؟ هه الآنم شدم خانم جئون
ا/ت: بله ممنونم خیلی خوب شده
بعد از اینکه تموم شدن شدم به سمت لباس رفتم آروم پوشیدم تو آینه به خودم نگاه کردم
راست میگفت خوشگل شده بودم
آروم در اتاق رو باز کردم از پله ها رفتم پایین
اجوما: ببخشید خانم آقا جلو در منتظرتونن
ا/ت: عا ..بله
قدم های بزرگی به سمت در برداشتم
در رو باز کردم...
__
ویو لیا
لباسم رو پوشیدم که موبایلم به صدا در اومد
لیا: جونم؟
سوهو: پایینم مادمازل بیا
لیا: اومدم
برای آخرین بار به خودم نگاه کردم سریع از پله ها رفتم پایین یه دور به خونه نگاه کردم کلید رو برداشتم و رفتم
_
کوک: اووو پرنسس خانم رو نگاه چقدر خوشگل شدن(خنده)
ا/ت: خوشگل بودم(😌)
کوک: اعتماد بنفست منو کشته
ا/ت: (خنده بلند)
کوک: بریم پرنسس؟
ا/ت: اره بریم
سوار ماشین شدیم که دست کوک رفت سمت رو.نم پام رو از زیر دستش کشیدم بیرون دیدم با تعجب برگشت نگام کرد راستش همیشه دست یوجین بود ولی الان کوک نمیتونم اجازه بدم
__
لیا: سوهو؟
سوهو: جونم مادمازل؟
لیا: یوجینم میاد؟
سوهو: نه نگفتم
لیا: آهان اوکی
____
ویو یوجین
کنار ساحل نشسته بودم به دریا نگاه میکردم آخرین باری که اومد بودم با ا/ت بود اون شب شب خیلی خوبی بود ولی ا/ت هنوزم بانوی منه فقط من دارم از دور تماشاش میکنم
___
کوک: خب رسیدیم پیاده شو
ا/ت: از ماشین پیدا شدم دیدم کوک اومد از دستم گرفت و باهم وارد شدیم عمارت بزرگی بود
عمه ی کوک: اوه جونگ کوک عزیزم خوش اومدین ... اوه تو همون باید دختره باشی (لبخند)
کوک: سلام عمه منم همین طور اره ایشون ا/ت هستن
ا/ت: عا .. بله سلام
عمه کوک: اوه دختر این دختر زیبا ست
عمه کوک(مریدا)
ویو ا/ت
از حرف هایی که عمه کوک میگفت خجالت زده میشدم
کوک: حتما همین طور عمه.. خب با اجازتون ما بریم بشینیم
دوباره از دستم گرفت و رفتیم یه انتخاب کردیم نشستیم کمی به طرف نگاه کردم که یهو....
ادامه دارد...
لایک و حمایت یادت نره کیوتم ✨ 🤍
۲۰.۱k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.