(بورام)
(بورام)
با ورود ب فروشگاه افکارمو کنار زدم دیگه تقصیر من نیس بد بختم باید ب فکر ایندم باشم
لباس عوض کردمو رفتم سراغ کار
زمان می گدشت و عادت کرده بودم اقای لی ب سمت اند زد ب بازوم و با شوخی گف :
_ خسته نباشی پسرم شیفتت تمومه
بورام: او ممنونم حواسم نبود کلا
لی: اشکال نداره خدانگهدارت
با لبخند ازم دور شد مرد خیلی خوبی بو د
ی ساعت تا کار بعدی وقت داشتم
رو ی نیمکت نشستم سرمو بین دستام گزاشتم نفسمو کلافه بیرون دادم
ب اکیپ دختر رو به روم نگاه میکردم که با لباسی خیبی خوشگل دور هم جمع شده بودن راحت حرف میزدن و خوش میگروندن یکیو بعد از اینکه منو دید در گوشه اون یکی ی چییزی گف بیخیال شدم و رومو ازشون گرفتم و سرمو ب تکیه گاه نیم کت گزاشتم که با صدای خیلی قشنگی چشامو باز کردم و ب طرف صدا برگشتم همون دوتا دختر بودن
ختره بوره: ببخشید اقا پسر رفیق من از شما خوشش امده و منم دیدم که بش نگاه میکردید نظرتون چیه بیستر اشنا شید
بد دختری که عقبتر وابیساده بود و از خجالت سرش پایین بود نگاه کردم موهای خرمایی و بلند و حالت دار
بورام: من وقت این چییزارو ندارم
بدون حرف دیگه راه افتادم ب سمت رستوران
وارد شدم و لباس گارسونیو پوشیدم
رفتم سر پستم بجز فروشگاه که خیلی عادی بود روستوران و باری توش کار میکنم جای نعروف و بزرگ و گرونیه پول خوبی میگیرم
یساله درسو ول کردمو کار میکنم
بیخیال شدم و ب کارم ادانه دادم اینحا ب کارمتدا ناهار میداد بد ناها رم دوباره سر کار برگشتم دیگه نزدیک غروب بود و مشتریا کم شده بودن
تایم کارم تموم شد و ب سمت بار حرکت کردم زود بود ولی خب تا مرطب کاری کنم مشتری میاد
با ورود ب فروشگاه افکارمو کنار زدم دیگه تقصیر من نیس بد بختم باید ب فکر ایندم باشم
لباس عوض کردمو رفتم سراغ کار
زمان می گدشت و عادت کرده بودم اقای لی ب سمت اند زد ب بازوم و با شوخی گف :
_ خسته نباشی پسرم شیفتت تمومه
بورام: او ممنونم حواسم نبود کلا
لی: اشکال نداره خدانگهدارت
با لبخند ازم دور شد مرد خیلی خوبی بو د
ی ساعت تا کار بعدی وقت داشتم
رو ی نیمکت نشستم سرمو بین دستام گزاشتم نفسمو کلافه بیرون دادم
ب اکیپ دختر رو به روم نگاه میکردم که با لباسی خیبی خوشگل دور هم جمع شده بودن راحت حرف میزدن و خوش میگروندن یکیو بعد از اینکه منو دید در گوشه اون یکی ی چییزی گف بیخیال شدم و رومو ازشون گرفتم و سرمو ب تکیه گاه نیم کت گزاشتم که با صدای خیلی قشنگی چشامو باز کردم و ب طرف صدا برگشتم همون دوتا دختر بودن
ختره بوره: ببخشید اقا پسر رفیق من از شما خوشش امده و منم دیدم که بش نگاه میکردید نظرتون چیه بیستر اشنا شید
بد دختری که عقبتر وابیساده بود و از خجالت سرش پایین بود نگاه کردم موهای خرمایی و بلند و حالت دار
بورام: من وقت این چییزارو ندارم
بدون حرف دیگه راه افتادم ب سمت رستوران
وارد شدم و لباس گارسونیو پوشیدم
رفتم سر پستم بجز فروشگاه که خیلی عادی بود روستوران و باری توش کار میکنم جای نعروف و بزرگ و گرونیه پول خوبی میگیرم
یساله درسو ول کردمو کار میکنم
بیخیال شدم و ب کارم ادانه دادم اینحا ب کارمتدا ناهار میداد بد ناها رم دوباره سر کار برگشتم دیگه نزدیک غروب بود و مشتریا کم شده بودن
تایم کارم تموم شد و ب سمت بار حرکت کردم زود بود ولی خب تا مرطب کاری کنم مشتری میاد
۴.۸k
۱۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.