خاطرات بعد مرگ او(پارت:۱)
خاطرات بعد مرگ او
پارت:۱
امروز هم مثل هر روز با خستگی شدید بیدار شدم چون دانشگاه نمیرفتم کاری برای انجام دادن نداشتمو ساعت ۱ بعدظهر بیدار میشدم بعدش گوشیمو چک میکردمو میخوابیدم وقتی اون نبود هیچی نمیخوردم همینطور وقتی اون بود چاق بودم ولی وقتی اون رفته....خیلی لاغر و ضعیف شدم
ساعت ۵ بعدظهر بود که گوشیم بعد چند روز زنگ میخوره....جواب میدم
جونگ کوک:الو....بله؟تویی تهیونگ؟
تهیونگ(دوست قدیمیش):سلام دوست قدیمی کجایی؟
جونگ کوک:چی شده؟باز داری منو میترسونی....چون هروقت زنگ میزنی خبرای بد داری
تهیونگ:جونگ کوک الان خبر خوبی دارم.....امروز قراره ی پارتی بگیریم و تو به شخصه دعوتی!
جونگ کوک:من....با این حالم بیام پارتی؟تو قرصاتو خوردی؟
تهیونگ:چه قرصی؟مگه من چمه؟بعدشم اینقد غمت نباشه....بلخره که هردوتون در آخر این دنیا میمیرید.....
جونگ کوک:دیگه حرف زدن بسه....خداحافظ....
تهیونگ:خب میتونی فردا بیای؟
جونگ کوک:تو نمیفهمی نه؟(با صدای بلند)
مثل اینکه باید حالیت کنم(با صدای ملایم)
تهیونگ:جونگ کوک.....حالت خوبه؟
جونگ کوک:نه خوب نیستم(با گریه)
تهیونگ:میخوای بیام پیشت؟
جونگ کوک:نه...نه نمیخوام فقط دیگه بهم زنگ نزن بزار تو همین خونه بپوسم(با گریه های شدید)
تلفن قطع شد
بازم تهیونگ اومد و همه چی رو جلوی چشمم آورد....گریم تبدیل به عصبانیت شد....دوست داشتم خودمو بکشم ولی....از یه طرف هم فکر میکردم همش خواب باشه و بلخره بیدار میشم....
(کل بی تی اس دوستاشن)
گوشیش زنگ خورد
جیهوپ:سلام...
جونگ کوک:ها...؟
جیهوپ:با تهیونگ صحبت کردی؟
جونگ کوک:آره
(بچه ها جیهوپ رو با☆و جونگ کوک رو با*نشون میدم)
☆باهاش بد صحبت کردی؟
*نه
☆پس چی میگه؟
*ولم کنین....لطفا(با گریه)
تلفن قطع شد
تلفن زنگ خورد
(جیمین رو با☆و جونگ کوک رو با*نشون میدم)
☆سلام کوکی
*سلام جیمین
☆یکی که ماهم اون رو نمیشناسیم ....همه رو دعوت کرده البته من و بچه هارو آشنا گردن و دعوت کرده ولی تورو نه....تورو خودش دعوت کرده
*منظورت چیه؟
☆نمیدونم...فقط میدونم که دختره و ۱۹ سالشه
یهو با خودم گفتم که چوهان هم ۱۹ سالشه
*خب من چیکار کنم؟
☆نمیری؟
*چرا باید برم؟
☆گفتم شاید اگه همه چیز رو بهت بگم بیای...راستش قرار بود امروز پارتی باشه....ولی اون دختره که مدیر پارتیه به خاطر تو گذاشت فردا ساعت ۳ دیگه خوددانی میخوای بیا
*باشه خداحافظ.....من نمیام
☆باشه خداحافظ
با خودم فکر کردم گفتم یواشکی برم ببینم کیه یا اینکه واقعا برم ولی انتخابم این شد که برم ولی از قبل به دوستام خبر نداده باشم و یجورایی تعجب کنن....
فردا ساعت ۳
من آماده شده بودم و میخواستم برم با موتورم رفتم بعد پودر شدن اون ماشین یه موتور خریدم....
رفتم تو پارتی همه ی بچه ها با تعجب سلام کردن(اعضای بی تی اس)
رفتم تو و از یه مرده که بنظر مامور پارتی بود پرسیدم که مدیر پارتی کجاس؟گفت که شما؟و من اسمم رو گفتم یهو گفت واقعا شمایین؟باورم نمیشه بیاین آقا من از این رفتار محترمانه ای که انجام داد تعجب کردم من رو توی اتاقی که بنظر خیلی لاکچری بود برد توش از گل های قرمز و سبز و سفید و آبی و نارنجی و زرد پوشیده شده بود....میز مدیر پارتی طلایی بود و مثل طلای واقعی میدرخشید....پله های اتاق که به میز مدیر پارتی خطم میشد تمیز و بدون هیچ گرد و گواری بودن....انگار اتاق رو هزاران کارگر تمیز کردن و روزی صد بار اینکارو میکنن....از مدیر پارتی خبری نبود تا اینکه مامور گفت خانم کیم یهو با خودم گفتم فامیلی چوهان هم کیم بود چقدر شباهت!
راستش از شدت هیجان چشام گرد شده بود و دستام تکون نمیخوردن حتی اگه خودم میخواستم یهویی مدیر پارتی از زیر میز در اومد میز اینقد بزرگ بود که ۳ نفر رو میتونست توی خودش جا بده....مدیر پارتی که درگیر برگه هایی بود که زیر میز به خاطر برخورد دست هاش افتاده بود به زور دیده میشد بلتد با صدایی آشنا گفت بلخره تموم شد وقتی صدارو شنیدم احساس کردم...خود چوهان روبروی منه....ولی من هنوز نمیتونستم بگم حتما خب بلخره سرش رو بالا آورد.......
خب دیگه تا اینجا بسه🍭🍭
شرطش هم ۴ تا فالو هس🍭
خیلی راحته انجام بدین ببینم🍭
بای بای🍭
#Taekook #Vkook #Kookmin #Jhope #Jimin #bt21 #BT21
#Vmin #Namjin #Hopmin #BTS #ARMY #Jin #Namjoon #Shuga #Taehyung #Jk #Lyrics #JK #BTS #ARMY #JIN #SUGA #JHOPE #JIMIN #V #TAEHYUNG #BTS #ARMY #بیلی_ایلیش #SUGA #JHOPE #JIMIN #V #TAEHYUNG #JOUNGKKOOK
#KOOK #KPOP #KDRAMA #enfp #istj #istp #isfp #estp #intp #intj #estj #mbti #type #mood #anime #bts#asmr#straykids
#کیوت#لینو#چانگبین
#Jimin#Taehyung#Jungkook
#ایتزی#موکبانگ#تنهایی
.
.
.
.
#TXT#ASTRO
#YOUNGI#RM
#GOOD#FUCK.
پارت:۱
امروز هم مثل هر روز با خستگی شدید بیدار شدم چون دانشگاه نمیرفتم کاری برای انجام دادن نداشتمو ساعت ۱ بعدظهر بیدار میشدم بعدش گوشیمو چک میکردمو میخوابیدم وقتی اون نبود هیچی نمیخوردم همینطور وقتی اون بود چاق بودم ولی وقتی اون رفته....خیلی لاغر و ضعیف شدم
ساعت ۵ بعدظهر بود که گوشیم بعد چند روز زنگ میخوره....جواب میدم
جونگ کوک:الو....بله؟تویی تهیونگ؟
تهیونگ(دوست قدیمیش):سلام دوست قدیمی کجایی؟
جونگ کوک:چی شده؟باز داری منو میترسونی....چون هروقت زنگ میزنی خبرای بد داری
تهیونگ:جونگ کوک الان خبر خوبی دارم.....امروز قراره ی پارتی بگیریم و تو به شخصه دعوتی!
جونگ کوک:من....با این حالم بیام پارتی؟تو قرصاتو خوردی؟
تهیونگ:چه قرصی؟مگه من چمه؟بعدشم اینقد غمت نباشه....بلخره که هردوتون در آخر این دنیا میمیرید.....
جونگ کوک:دیگه حرف زدن بسه....خداحافظ....
تهیونگ:خب میتونی فردا بیای؟
جونگ کوک:تو نمیفهمی نه؟(با صدای بلند)
مثل اینکه باید حالیت کنم(با صدای ملایم)
تهیونگ:جونگ کوک.....حالت خوبه؟
جونگ کوک:نه خوب نیستم(با گریه)
تهیونگ:میخوای بیام پیشت؟
جونگ کوک:نه...نه نمیخوام فقط دیگه بهم زنگ نزن بزار تو همین خونه بپوسم(با گریه های شدید)
تلفن قطع شد
بازم تهیونگ اومد و همه چی رو جلوی چشمم آورد....گریم تبدیل به عصبانیت شد....دوست داشتم خودمو بکشم ولی....از یه طرف هم فکر میکردم همش خواب باشه و بلخره بیدار میشم....
(کل بی تی اس دوستاشن)
گوشیش زنگ خورد
جیهوپ:سلام...
جونگ کوک:ها...؟
جیهوپ:با تهیونگ صحبت کردی؟
جونگ کوک:آره
(بچه ها جیهوپ رو با☆و جونگ کوک رو با*نشون میدم)
☆باهاش بد صحبت کردی؟
*نه
☆پس چی میگه؟
*ولم کنین....لطفا(با گریه)
تلفن قطع شد
تلفن زنگ خورد
(جیمین رو با☆و جونگ کوک رو با*نشون میدم)
☆سلام کوکی
*سلام جیمین
☆یکی که ماهم اون رو نمیشناسیم ....همه رو دعوت کرده البته من و بچه هارو آشنا گردن و دعوت کرده ولی تورو نه....تورو خودش دعوت کرده
*منظورت چیه؟
☆نمیدونم...فقط میدونم که دختره و ۱۹ سالشه
یهو با خودم گفتم که چوهان هم ۱۹ سالشه
*خب من چیکار کنم؟
☆نمیری؟
*چرا باید برم؟
☆گفتم شاید اگه همه چیز رو بهت بگم بیای...راستش قرار بود امروز پارتی باشه....ولی اون دختره که مدیر پارتیه به خاطر تو گذاشت فردا ساعت ۳ دیگه خوددانی میخوای بیا
*باشه خداحافظ.....من نمیام
☆باشه خداحافظ
با خودم فکر کردم گفتم یواشکی برم ببینم کیه یا اینکه واقعا برم ولی انتخابم این شد که برم ولی از قبل به دوستام خبر نداده باشم و یجورایی تعجب کنن....
فردا ساعت ۳
من آماده شده بودم و میخواستم برم با موتورم رفتم بعد پودر شدن اون ماشین یه موتور خریدم....
رفتم تو پارتی همه ی بچه ها با تعجب سلام کردن(اعضای بی تی اس)
رفتم تو و از یه مرده که بنظر مامور پارتی بود پرسیدم که مدیر پارتی کجاس؟گفت که شما؟و من اسمم رو گفتم یهو گفت واقعا شمایین؟باورم نمیشه بیاین آقا من از این رفتار محترمانه ای که انجام داد تعجب کردم من رو توی اتاقی که بنظر خیلی لاکچری بود برد توش از گل های قرمز و سبز و سفید و آبی و نارنجی و زرد پوشیده شده بود....میز مدیر پارتی طلایی بود و مثل طلای واقعی میدرخشید....پله های اتاق که به میز مدیر پارتی خطم میشد تمیز و بدون هیچ گرد و گواری بودن....انگار اتاق رو هزاران کارگر تمیز کردن و روزی صد بار اینکارو میکنن....از مدیر پارتی خبری نبود تا اینکه مامور گفت خانم کیم یهو با خودم گفتم فامیلی چوهان هم کیم بود چقدر شباهت!
راستش از شدت هیجان چشام گرد شده بود و دستام تکون نمیخوردن حتی اگه خودم میخواستم یهویی مدیر پارتی از زیر میز در اومد میز اینقد بزرگ بود که ۳ نفر رو میتونست توی خودش جا بده....مدیر پارتی که درگیر برگه هایی بود که زیر میز به خاطر برخورد دست هاش افتاده بود به زور دیده میشد بلتد با صدایی آشنا گفت بلخره تموم شد وقتی صدارو شنیدم احساس کردم...خود چوهان روبروی منه....ولی من هنوز نمیتونستم بگم حتما خب بلخره سرش رو بالا آورد.......
خب دیگه تا اینجا بسه🍭🍭
شرطش هم ۴ تا فالو هس🍭
خیلی راحته انجام بدین ببینم🍭
بای بای🍭
#Taekook #Vkook #Kookmin #Jhope #Jimin #bt21 #BT21
#Vmin #Namjin #Hopmin #BTS #ARMY #Jin #Namjoon #Shuga #Taehyung #Jk #Lyrics #JK #BTS #ARMY #JIN #SUGA #JHOPE #JIMIN #V #TAEHYUNG #BTS #ARMY #بیلی_ایلیش #SUGA #JHOPE #JIMIN #V #TAEHYUNG #JOUNGKKOOK
#KOOK #KPOP #KDRAMA #enfp #istj #istp #isfp #estp #intp #intj #estj #mbti #type #mood #anime #bts#asmr#straykids
#کیوت#لینو#چانگبین
#Jimin#Taehyung#Jungkook
#ایتزی#موکبانگ#تنهایی
.
.
.
.
#TXT#ASTRO
#YOUNGI#RM
#GOOD#FUCK.
۵.۸k
۰۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.