عقل و عشق پارت ۸
+ خوشت اومد؟
_ نه خب یعنی اره نه چیزه من رژیمم
+ بهر حال باید بخوری
_ نمیشه فقط سالاد که اونم نباید بخورم و بخورم؟
+ نه
میز خیلی بزرگی بود اون کناره دقیقا نشست و منم خاستم روبروش بشینم که به صندلی کمتره خودش اشاره کرد من دختری نبودم که کنار بیام با این چیزا اما میترسیدم ... بحث جونم وسط بود کنارش نشستم و با غذا بازی میکردم دوس نداشتم چاق تر از اینی که هستم بشم ( ماشالا چقدم چاقی :| )
یهو بهم نگا کرد و اشاره کرد به پاش
_ منظورت چیه؟
+ بیا اینجا بشین
_ هه؟
+ مگه نشنیدی؟ میخای بمیری؟
با تمام بی میلی رفتم و رو پاش نشستم یه کیمباب رو با چاپستیک آورد جلو دهنم میخاستم نخورم اما میترسیدم خوردم و
_ ببخشید خیلی خوابم میاد من برم
+ وایسا من بخورم با هم بریم
_ باشه
بعده نیم ساعت خورد پاشدم و پاشد داشتم میرفتم سمته اتاقم که منو کشوند سمته خودش
+نه نه فقط اونجا وسایلاته تو کنار من میخابی لیدی جئون
_ تو توکه نمیخای با من کاری کنی ؟
+ گفتم تو مال منی اما تا وقتی نخوای کاری بات ندارم
_ و اینکه میشه توی محل کار فقط مدیر و مدل باشیم؟
+ سعیمو میکنم
_ مرسی
رفتم داخل اتاقش شدم
_ اا راستی گوشیم
+ گفتم بیارن تو اتاقته وایسا الان میگم برات بیارن
_ مرسی
+ فردا بت میگم مگه خوابت نمیومد
_ باشه
رفتم بخوابم
_ او لباس خوابم . بش نگا کرد
+ بات میام بریم بیاریمش
_ اوکی
رفتیم خاستم تو اتاقم لباس بپوشم که
_ میشه بری بیرون میخام بپوشم
+ نه بپوش
_ آخه
+ خجالت نداره بپوش
_ هوف
هعی این چه زندگییه من دارم هااااااااااااااا
عین چی پوشیدم سریع رفتم ( لباس خوابشو میزارم)
پشتمو کردم بش خواستم بخوابم که بدنشون چسبوند بهم و بغلم کرد
( کوک فقط بایه شرتکه تازه عوض کرده)
_ نه خب یعنی اره نه چیزه من رژیمم
+ بهر حال باید بخوری
_ نمیشه فقط سالاد که اونم نباید بخورم و بخورم؟
+ نه
میز خیلی بزرگی بود اون کناره دقیقا نشست و منم خاستم روبروش بشینم که به صندلی کمتره خودش اشاره کرد من دختری نبودم که کنار بیام با این چیزا اما میترسیدم ... بحث جونم وسط بود کنارش نشستم و با غذا بازی میکردم دوس نداشتم چاق تر از اینی که هستم بشم ( ماشالا چقدم چاقی :| )
یهو بهم نگا کرد و اشاره کرد به پاش
_ منظورت چیه؟
+ بیا اینجا بشین
_ هه؟
+ مگه نشنیدی؟ میخای بمیری؟
با تمام بی میلی رفتم و رو پاش نشستم یه کیمباب رو با چاپستیک آورد جلو دهنم میخاستم نخورم اما میترسیدم خوردم و
_ ببخشید خیلی خوابم میاد من برم
+ وایسا من بخورم با هم بریم
_ باشه
بعده نیم ساعت خورد پاشدم و پاشد داشتم میرفتم سمته اتاقم که منو کشوند سمته خودش
+نه نه فقط اونجا وسایلاته تو کنار من میخابی لیدی جئون
_ تو توکه نمیخای با من کاری کنی ؟
+ گفتم تو مال منی اما تا وقتی نخوای کاری بات ندارم
_ و اینکه میشه توی محل کار فقط مدیر و مدل باشیم؟
+ سعیمو میکنم
_ مرسی
رفتم داخل اتاقش شدم
_ اا راستی گوشیم
+ گفتم بیارن تو اتاقته وایسا الان میگم برات بیارن
_ مرسی
+ فردا بت میگم مگه خوابت نمیومد
_ باشه
رفتم بخوابم
_ او لباس خوابم . بش نگا کرد
+ بات میام بریم بیاریمش
_ اوکی
رفتیم خاستم تو اتاقم لباس بپوشم که
_ میشه بری بیرون میخام بپوشم
+ نه بپوش
_ آخه
+ خجالت نداره بپوش
_ هوف
هعی این چه زندگییه من دارم هااااااااااااااا
عین چی پوشیدم سریع رفتم ( لباس خوابشو میزارم)
پشتمو کردم بش خواستم بخوابم که بدنشون چسبوند بهم و بغلم کرد
( کوک فقط بایه شرتکه تازه عوض کرده)
۳.۳k
۱۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.